می روم تا بنویسم به غزل نامت را
شرح خوشحالیم از خواندن پیغامت را
بسرایم کمی از حس نفسگیر خوداز
دیدن رقص فریبنده ی اندامت را
باز کن پنجره ی چشم و بیفکن نظری
تا که شاید بچشم طعم دو بادامت را
آشیان کرده به گیسوی تو سیمرغ دلم
ندهی پر به سر شانه دلارامت را
طالب باده ی چشم تو چو من بسیار است
تا بیفتد به چه کس قرعه می جامت را
چه خوشت است آنکه در ایینه ببینی تو مرا
که ورانداز کنی عاشق ناکامت را
ندهم من به کسی فرصت ابراز وجود
تا که تنها ببرم لذت دشنامت را
نعمت است اینکه بخواهم ز خدا و بدهد
به تن خسته ام از عشق تو آلامت را
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 01 آبان 1401 09:59
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید