عاقبت کردی شکارم، دانه می خواهی چکار
کرده ای صحرا نشینم ، خانه می خواهی چکار
کوبه کو جویم نشانت، تا بیابم کوی تو
شهره شد آوازه ام ، فرزانه می خواهی چکار
قصه عشق من و تو نقل مجلس ها شده
قصه ام را باز خوان، افسانه می خواهی چکار؟
طعم لبهایت مرا سوی شراب و شعر برد
جام چشمانت منم، پیمانه می خواهی چکار؟
گرچه قلبم آینه، رنگِ نگاهم ابری است
جایگاهت قلب من ، کاشانه می خواهی چکار
خوب میدانی شدم، دیوانه ی کوی غمت
باز جو مجنون خود، دیوانه میخواهی چکار
شمع جانم گُرگرفت ، آتش مزن بر دامنم
بال بگشای و بیا ، پروانه میخواهی چکار
یکشب آن دل را به دریاها بزن پیشم بمان
دورِ تو گردم صدف، دردانه می خواهی چکار
عطر و بویت مست میسازد دلم را همچنان
تا گلِ رویت منم،گلخانه می خواهی چکار
بازکن آغوش مهرت، تا که جانانت شوم
تا که جامت جان من، جانانه می خواهی چکار
زینت دنیا تویی، زیباتر از رویا تویی
پادشاهی در دلم ، شاهانه میخواهی چکار
روبروی من نشین، در دیده ام، خود را ببین
آشنای هم شدیم، بیگانه میخواهی چکار
سجده بر درگاه تو عین عبادت شد مرا
چون خدای من شدی، بتخانه میخواهی چکار
نظر 22
-
-
-
محسن جوزچی 06 خرداد 1400 19:00
سیمین بانو درود بر شما بانوی گرامی و این ذهن که کلمات را به زیبایی به تصویر میکشید ،از اینکه اشعار شما را توان خوانش دارم بسیار خرسند ،همواره پاینده و تندرست باشید
-
سیمین حیدریان 07 خرداد 1400 14:54
سلام و درود بر شما بزرگوار
حضورتان باعث افتخاره
امیدوارم تا همیشه باشبن و به مهر بخوانید
سپاسگزارم
شاد و سلامت باشین
-
-
کیوان هایلی 06 خرداد 1400 22:15
درودها بر شما بانو حیدریان فرهیخته و گرامی
بسیار زیبا و دلنشین سرودید
قلمتان سبز
-
سیمین حیدریان 07 خرداد 1400 14:55
سلام و درود بر شما بزرگوار
سپاسگزار نگاه پرمهرتان هستم
شاد و سلامت باشین
-
-
علی آقا اخوان ملایری 07 خرداد 1400 10:41
درودها بر شما شاعر بانوی بزرگوار
بسیار زیبا، دلنشین و سرشار از احساسات لطیف سروده اید
قلمتان نویسا، شاعرانگی هایتان مستدام باد -
سیمین حیدریان 07 خرداد 1400 14:56
سلام و درود بر شما بزرگوار
سپاسگزار نگاه پر مهرتان هستم
ممنون که به زیبایی میخوانید
شاد و سلامت باشین
-
-
کاویان هایل مقدم 08 خرداد 1400 09:19
در خراب آباد دِیرَت تا مرا منزل بشد
از مِی مردافکنم ساغر نوش، پیمانه میخواهی چه کار
آفرینها بانو حیدریان
-
-
-
غلامحسین جمعی 09 خرداد 1400 21:23
عاقبت کردی شکارم، دانه می خواهی چکار
کرده ای صحرا نشینم ، خانه می خواهی چکار
درودو سپاس بر شاعر فرهیخته و بزرگوار و با ذوقم
سرکارخانم سیمین حیدریان
روی این شعرتان کامنتی نوشتم ولی چون نه حق مطلب را ادا می کرد و نه عزیزانی
که شعرتان را خوانده بودند برایشان امکان خواندن نقدش وجود نداشت لذا بخاطر
تعلقاتی که به این غزل پیدا کردم و شوق نوشتن را در این خرد قلقلک داد لذا تصمیم گرفتم که
نقد کاملی شامل تقطیع کامل و بر آفتاب انداختن محسنات و هنرنمایی و احتمالن ایرادات و مشکلاتش
بنویسم . البته با اجازه آن بزرگوار
گرچه هم شاعر بزرگوارمان از نقد استقبال کرده اند و هم وقتی شعری
منتشر می گردد همینطور که شاعر انتظار دارد اشعارش خوانده شود
خواننده هم این حق را دارد که به نقدش بنشیند
امیدوارم که با با اندک بضاعتی که دارم ،نقدم چیزی از ارزشهای شعرتان
را کم نکند
-
سیمین حیدریان 09 خرداد 1400 23:45
سلام و هزاران درود بر استاد گرانقدر و مهربانم
حضور و نگاه و نقد شما باعث افتخار و مباهات بنده است.
نقد های شما همیشه برای من یک کلاس درس بوده و مطمن هستم دیگر دوستان هم بهره خواهند برد
بیصبرانه منتظر نقدتان هستم.
پیشاپیش از قبول زحمت و هدیه نوشته های زیبا و آموزنده تان به شعر این حقیر ، ممنون و سپاسگزارم
تا همیشه شاد و سلامت باشین
-
-
-
شبنم رحمانی 18 خرداد 1400 14:48
درود بر شما بانوی ادیب و فرهیخته. بسیار عالی و زیبا و دلنشین سروده اید . قلمتان سبز
سریال خاتون قسمت6
تبلیغات فرهنگی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
فهیم بخشی
-
مریم شجاعی
-
مرتضی برخورداری
-
فاطمه کرم پور
-
Rozina Rastin
نقد 1
سیمین حیدریان 23 خرداد 1400 15:09
با احترام به همه دوستانی که شعر را خوانده و نظرات زیبایشان را نوشتند
این شعر را بنا به دلایلی کلا تغییر دادم اما بعلت تابید در سایت ظاهرا امکان اصلاح نیست یا حذف نیست لذا شعر جایگزینش را
در ادامه این متن می نویسم:
عاقبت رامت شدم، این دانه ها بیهوده اند
من گرفتارت شدم، رندانه ها بیهوده اند
یافتی راهی به دل ، افسون هر نا گفته ام
شهره شد افسانه ام، فرزانه ها بیهوده اند
حرف ها مابین ما بر هر زبان، جاری شده
قصه میخوانم ولی ،افسانه ها بیهوده اند
طعم لبهایت چنان معتاد کرد لبهای من
شیره از جانم ستان، پیمانه ها بیهوده اند
گرچه دل آرام ، اما دیدگانم اشک ریز
در دلم جا کرده ای ،کاشانه ها بیهوده اند
خوب می دانی جنونم باز غوغا می کند
باز جو مجنون دل ، دیوانه ها بیهوده اند
شمع جانم گُرگرفت ، آتش زدی بر دامنم
بال بگشای و بیا ، پروانه ها بیهوده اند
گر شدی جانان من دل را به دریاها بزن
در* نمایم در صدف، دردانه ها بیهوده اند
عطر و بویت دایما مستم نماید بی هوا
در دلم همچو گلی، گلخانه ها بیهوده اند
باز کن آغوش مهری ،تا بیاسایم دمی
جانِ جانانت منم ، جانانه ها بیهوده اند
حاکمی بر قلب من، حکمی نما مولای جان
پادشاهی بر دلم، شاهانه ها بیهوده اند
روبروی من نشین، در دیده ام، خود را ببین
هردو باهم آشنا، بیگانه ها بیهوده اند
سجده بر درگاه تو عین عبادت میشود
سجده گاهم قلب تو بتخانه ها بیهوده اند
گرچه گویا سرقتی از شعر شاعر پا گرفت
باز گویم حرف دل ، ویرانه ها بیهوده اند
من ترا گفتم که شعر دیگران "خواهی چکار "
نغمه هایت را بخوان ، آن گونه ها بیهوده اند
*مروارید