زمین گرد است و میدانم که میبینم تو را روزی
میان کوچهای تاریک و سرد، شاید به بد روزی
توئی آنکه نداند جان من از چه فِسرده است و
منم آنکه ندارد از نشاط و مستی اَفروزی
و شاید باغ باشد آن زمین معصیت باری
که میداند منم درگیر امواج نگاه خانمان سوزی
از این تنهائی دلگیر، از این دوری به تنگ آمد
دلم، چون مرغ سرمستی به دامان سیه روزی
یکایک ماه، خورشید و شب و دنیا به یک دستاند
که تا بینند، درد این خرابِ مانده در سوزی
همی افشانم از چشمم چه خونها در فراغ تو
و میخندند بر تنهائی این جانِ خود سوزی
که عشق از تار و پود لحظههایش رخ نمیگیرد
و میداند که خواهد دید، آن مَهپاره را روزی ...
تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 11
امیر عاجلو 17 خرداد 1400 20:44
درود بر شما
سعید فرضی زاده 17 خرداد 1400 21:54
سلام احسنت بانوی شاعر براین قلم زیبایتان
کیوان هایلی 17 خرداد 1400 23:56
درودها بر شما بانو راد ادیب و شاعر
زیبا سرودید
قلمتان سبز
منصور آفرید 18 خرداد 1400 09:11
درود بر شما
زیباست
محمد خوش بین 18 خرداد 1400 16:58
سلام و درودها بانوی عزیز
بسیار بسیار زیباو دلنشین
کاویان هایل مقدم 19 خرداد 1400 11:11
سلام و احسنت بر شما
روناک غریب لکی 19 خرداد 1400 13:38
درود بر شما بانو بسیار زیباست
پژمان خلیلی 19 خرداد 1400 20:17
با سلام و احترام "
فارغ از هر گفته می خواهم شِنودارت شوم
خواندمتان
علی معصومی 20 خرداد 1400 07:44
درود و عرض ادب
ارجمند
◇◇◇◇
مهر اندیشه ات فروزان
و چامه هات لبریز طراوت باد
در سایه لطف یزدان
علی احمدی 21 خرداد 1400 20:56
به به احسنت استاد گران اندیش احسنت بر شما
مهستا راد 24 خرداد 1400 20:04
سلام و احترام