آدم، نه همین آه و دم است ،فکر و خیالست
جان و شرف و بندگی و عشق وکمال است
هر کس که نگاهش نشود جلوه ی معشوق
چشمش به چکار آید و و صلش چه وصال است ؟
هرگز به شمارش نکشم دم زد نت را
در هر نفست دفتر صد سال سوال است
هشیاری و بیداری و دانشو ری ام نیست
وقتی که هنر نیست تورا کشف محال است
سوگند و نماز و غزل آه اثر کرد
د ر مذهب معشوقه ی دل بوسه حلال است
هر قلب که بی منقلب است خانه خونست
چشمی که از او اشک نجوشید ذغال است
در صورت تو نیست نشان و طرب و شوق
لبخند تو کال است و تمنّای تو لال است
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 7
کرم عرب عامری 20 آذر 1394 00:31
آفرین گرامی
عالی بود
علیرضا خسروی 20 آذر 1394 01:20
زیباست
دادا بیلوردی 20 آذر 1394 10:55
درود بر جناب خادمیان
بهره مند شدم از احساستان
مهری خسرو جودی 20 آذر 1394 11:25
سلام بزرگوار احسنت تحسین برانگیز بود
مسعود احمدی 20 آذر 1394 20:06
درود بر شما
نسرین قلندری 21 آذر 1394 12:13
نغز و دلنشین درود
جابر ترمک 22 آذر 1394 20:16
هر قلب که بی منقلب است خانه خونست
چشمی که از او اشک نجوشید ذغال است
در صورت تو نیست نشان و طرب و شوق
لبخند تو کال است و تمنّای تو لال است