مهلت بده؛ ای زندگی، فرزند خوانده را !
این آدم از خود گریز خانه رانده را !
بگذار تا تنها شود، آنی به حال خویش !
بگذار تاکه بگذرد از ریشه های خویش !
دستی بزن که پا بگیرد، زیر پای خاک !
تا یاد گیرد خیزش از سرو بلند و تاک !
حسرت شده تا از من و دنیا رها شود !
از بند بند ریشه ها ی خود، جدا شود !
خواهد که با ستاره یا گلها سفر کند !
از دوزخ گمراه آدم ها، حذر کند !
خواهد که چون باران و دریا، دیده، تر کند !
آن چشم های خیس را، از خنده پرکند !
با او مگو از شاه آدم، بگذر از گدا !
او را ببر، تا وادی از آدمی رها !
من دردها دارم بیا، ای کودک درون !
بامن بمان، تا پرکشم از تنگی ام برون !
رفتن شده حسرت، میان پیله، می تنم !
می خواندم پروازها، آن پیله می کنم؟!
آخر، از این زندان، شبی پرواز می کنم !
زنجیر صدها ناله و غم باز می کنم !
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 8
امیر عاجلو 13 امرداد 1400 21:03
درود بزرگوار ا
بهزاد کورش 01 شهریور 1400 08:10
سلام و درود . ممنون جناب عاجلو
محسن جوزچی 14 امرداد 1400 01:04
درود بر کورش گرامی ،بسیار زیبا سرودید
بهزاد کورش 01 شهریور 1400 08:11
سلام و درود. سپاس از نگاه محبت آمیز شما
محمد خوش بین 14 امرداد 1400 13:16
سلام و درود استاد عزیز و فرزانه
بسیار زیبا سرودید
بهزاد کورش 01 شهریور 1400 08:13
سلام و درود دوست بسیار ارجمندم آقای خوش بین. پایدار باشید و بی نهایت سپاس.
کاویان هایل مقدم 14 امرداد 1400 22:55
خیر مقدم دوست عزیز و مرحبا بر این تسلط
بهزاد کورش 01 شهریور 1400 08:17
سلام استاد هایل. شاگردی می کنیم و درس پس می دیم. سپاس از لطف بیان شما.