دیدی مرا اما به روی خود نیاوردی
پس کاش می رفتی مرا عاشق نمی کردی!
من جنس خاکم، گل در آغوشم بروید سبز
شاید تو هم از جنس یخ باشی که دلسردی
حالا تمنا میکنم، خورشید من باشی
چشم انتظارت می شوم،تا صبح برگردی
دل شد نمکدان، بیقراری میکنم هرشب
بر این کویر تشنه دل، آبی نیاوردی!
گم کرده ام چشم تو را، می گردم اما هیچ
ردی نمی یابم که افتادم جهان گردی
حالم شده آن حال نوزادی که از مادر
دنیا بیاید با کمی بیماری زردی
وقتی که می بینم "امیدی" نیست در عشقت
پس کاش می رفتی مرا عاشق نمی کردی!
وحید سرآبادانی ( امید )
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
طارق خراسانی 28 شهریور 1394 10:11
وقتی که می بینم "امیدی" نیست در عشقت
پس کاش می رفتی مرا عاشق نمی کردی!
.
.
.
.
.
.
پس کاش می رفتی مرا عاشق نمی کردی!
به به
سلام و خیر مقدم........................................................................................
به شعر ایران بسیار خوش آمدید
اشعارتان باید همه فاخر باشند...
در پناه خدا
دادا بیلوردی 28 شهریور 1394 18:12
درود و خیر مقدم به امید عزیز
بسیار عالی سروده اید
احسنت
محظوظ گشتم از احساس لطیفتان
.
وقتی که می بینم "امیدی" نیست در عشقت
پس کاش می رفتی مرا عاشق نمی کردی!
رضا شیخ فلاح لنگرودی 28 شهریور 1394 19:24
سلام امید عزیز
درود بر شما
لذت بردم از این آفرینش لطیف و زیبا
دست مریزاد...
مجتبی جلالتی 16 فروردین 1399 02:18
با هزاران درود
بسیار زیبا و دلنشین سروده اید