تو همانی که دَمادَم زِ خدا خواست دلم
صنما باتو عجین گشته فقط آب و گِلَم
نِگَهَم تا که بیفتاد بر آن سیمایت
شد نمایان و عیان در نظرم باغِ اِرَم
تو همه مال ومَنال و همه داراییِ من
بعدِ تو هیچ نَیَرزَد جمله آفاق به دینار و دِرَم
همه ی خواهشم این است مرا رد نکنی
تو مرا طَرد کنی خاکِ دو عالم به سرم
دستِ من گیر و مرا در پِیِ عشقت بِکِشان
تو مرا باز قبولم بِنَما از رَهِ احسان و کَرَم
طاقِ أبرویِ تو قبله ست بر آن مُعتَکِفَم
سویِ تو سجده بیارند تمامأ هم عربها هم عجم
قابَ قوسَین مگر چیست به جُز چشمانت
نیست ممکن که به جاه و درجاتِ تو رَسَم
تو و آن زلفِ چَلیپا و پُر از پیچ و خَمَت
کرده آشفته و غوغا همه ی صبح و شَبَم
وای از حالِ دلم هیچ کسی آگَه نیست
در فراقِ تو بسوزد جگرم بال و پَرَم
بعد از آنی که دو چشمم به تو افتاده دِگَر
بسته أم دیده و دل نیست کسی در نظرم
بُتِ مَه رو تو اگر بَندِ دلم را زِ دلت باز کنی
إی که بیچاره و غمدیده دلم وای دلم وای دلم
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 02 امرداد 1401 23:30
درود بر شما