درعزای لحظه هایم پینه بستم ای رفیق
من کنار درد ُوغمهایم نشستم ای رفیق
خو گرفتم با طلوع شب که آرامم کند !
توبه کردم عاشقی دیگرشکستم ای رفیق
هرزمان من همدم میخانه وُمی میشوم
غصه میگیردمراوقتی که مستم ای رفیق
می خرامم گوشه ای با خاطرات مرده ام
گم شدم درخودنمیدانم چه هستم ای رفیق
من که حیرانم میان این سراب عاشقی
پس بگودیگرچرامن بت پرستم ای رفیق
درسکوت خود گرفتارم به تنهایی چنین
آرزودارم ازاین زندان بِجَستم ای رفیق
********
اگرافتادم ازدیوار عشق تو
مگودزد است بگو دیوار مخروب شد !
ویا پنهان بکن احساس من را
لا به لای حس وآن رویای شیرینت
که غیر ازاین جزایم سخت میباشد
دراین شهر بی قانون وبی پیکر
سزای عاشقی اعدام میباشد !
نمی ترسم که جانم را فدای عشق کردم من
ازآن ترسم
بعدازمرگ روی قبرم مینویسند
به جرم عاشقی
دل دزد ِ بی آزرم
مصلوب گردیده !
s@rv
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 9
محمد جوکار 13 دی 1394 22:40
همیشه درود بر استاد مهرم جناب لقمانی عزیز
خرسندم که اولینم در خوانش غزلی زیبا از احساس سرشار و احساس مهربان تان
قلمتان نویسا و مهرتان مانا
علیرضا خسروی 13 دی 1394 23:33
درود...
حسن کریمی 14 دی 1394 01:03
احسنت جناب لقمانی لذت بردیم زیبا سرودید
نسرین قلندری 14 دی 1394 11:27
خو گرفتم با طلوع شب که آرامم کند !
توبه کردم عاشقی دیگرشکستم ای رفیق
بی نهایت درودها استاد ارجمند
منوچهر منوچهری(بیدل) 14 دی 1394 17:12
سلام استاد عزیزم بسیار زیبا درودتان باد لذت بردم
کرم عرب عامری 14 دی 1394 20:59
سلام گرامی
خوش آمدید دوباره
دادا بیلوردی 15 دی 1394 21:06
درود بر جناب سروستانی بزرگوار
بهره مند شدم از احساس لطیفتان
بهنام مرادی 16 دی 1394 11:28
جناب لقمانی عزیز
ای رفیق را بسیار زیبا و ادیبانه سرودید و عالی بود
ممنونم دوست شاعرم
عباس یزدی(طوفان) 16 دی 1394 13:41
سلام استاد
اشعار زیبا از ملهم از قلب زیبا و عاشقی ست