دراین شب سکوت وغم دلم تورا هواکند
نشسته گوشه ای کمین فقط توراصداکند
بیا کبوترت ببین به بام تو نشسته است
بغیر تو که میتوان مرا به لانه جا کند
چنان ز درد عاشقی اسیر میکده شدم
ولی کجا کسی چنین نظر به بینوا کند
دوای دردعشق من فقط دوبوسه میشود
پزشک حاذقم تویی که میتوان شفا کند
چوسجده میروم چنان دعاکنم خدای خود
بگوطبیب دل مرا به بوسه ای دوا کند
فقط شبی اگرچنین به سینه جا دهی مرا
اسیرو برده میشوم تب ازتنم رها کند
s@rv
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
محمد جوکار 24 فروردین 1396 00:04
درودتان باد استاد مهربانم جناب لقمانی عزیز
خرسندم که مجالی برای عرض ادب و ارادت و خوانش غزلی ناب و نغز از احساس مهربان تان را یافته ام
در پناه یزدان پاک
بمانید با مهر تا مهر