راستی من پیر خوبی داشتم،
مهر او را در دلم می کاشتم،
اوجهانی را در عالم میر بود،
شهرت او جمله عالم گیر بود،
ظاهرأ در دست او شمشیر بود،
باطنأ ویرانگر تذویر بود،
تن رهانیده ز هر زنجیر بود،
در جوانی از ریاضت پیر بود،
ناموَر در ناله ی شبگیر بود،
نام دیگر داشت ،خدا را شیر بود،
کَنده ای دیدم به سنگی کِی دغل،!
از علی آموز اخلاص عمل،!
رفت تا عمق وجودم این سخن،
خود وجود خویش آشفتم به تن،
من که بودم کودکی نو رسته پا،
جمله مانده بود بر سنگم نگاه،
شیشه ی دل را سخن الماس شد،
پیر من آن صاحب اخلاص شد،
سالها بگذشته از آشوب تن،
من هنوز می پرسم از خود این سخن،
آنکه این جمله به کوهی حک نمود،!؟
او خود،آیا صاحب اخلاص بود،؟
مطمعنأ صاحب اخلاص بود،
بهناز علی زاده
کسانی که در تهران به زیارت امامزاده داوود پیاده رفته باشند هنگام برگشتن پایین کوه این سنگ را حتمأ دیده اند،
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 23
طارق خراسانی 18 تیر 1394 02:36
با سلام و درود بی حد
غوغاگری تان را در این مثنوی می ستایم
در پناه رب العالمین شاد زی
بهناز علیزاده 18 تیر 1394 15:35
باسلام و سپاس از محبت شما جناب خراسانی گرانقدر حضورگرمتان را سپاسگزارم،مانا باشید به مهر،
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 18 تیر 1394 12:33
درودبرروح بلندوپرفتوح واندیشه والایتان بانوبسیارفاخربود شعرتان قلمتان پویا
بهناز علیزاده 18 تیر 1394 15:36
سلام و درود بانو نادری عزیزم از حضور و محبت شما سپاسگزارم مهرتان مانا گلبانو،
علی صمدی 18 تیر 1394 17:07
درود بر شما بانو علیزاده گرامی
بهناز علیزاده 18 تیر 1394 19:02
درود بر شما جناب صمدی گرانقدر سپاس از حضورتان پاینده باشید،
منوچهر منوچهری(بیدل) 18 تیر 1394 19:54
سلام به دخترم بهناز عزیز بسیار زیبا قلم زدید من که از این همه احساس لذت میبرم آفرین بر شما درود بر احساس پاکتان
بهناز علیزاده 19 تیر 1394 15:55
درود بر شما جناب بیدل عزیز و گرامی سپاسگزارم از مهر حضورتان باعث شادی و افتخار من هستید مانا باشید همیشه روزگار،
کرم عرب عامری 18 تیر 1394 21:39
آفرین گرامی آفرین
بگمانم در ابیات بالا جای تزویر با تنویر عوض شده
پیروز باشید گرامی
بهناز علیزاده 19 تیر 1394 15:57
درود بر شما جناب عامری گرانقدر از حضور شما و توجه تون بسیار سپاسگزارم درست می کنم به چشم،
حسین دلجویی 18 تیر 1394 22:43
درود بانو علزاده ادب دوست و ادب پرورم...
مهمان محفل ادب و خواندده مثنوی آیینی و مناسبتی تان بودم
اما دیدم که حتی به مصاریع فرد هم قافیه داده بودید
اول که خودتان را به زحمت انداخته بودید"
چون چنینی لازم نبود
همینطور که رعایت قافیه در جای مناسب خود باعث اعتلای شعر و بالا رفتن دلنوازی و سطح کیفی آن میشود ، همینطور هم پازل اضافه ی آن باعث تکرار و دلزدگی مخاطب را فراهم می آورد بانو
درست است اینکه قافیه بر آهنگ شعر و نظم و زیبا نگاری آن تاثیر بسیار مثبت دارد
اما اصراف آن هم مورد برخی موارد تکرارمیگردد
مثل اینست که من پیتزای مخصوص دوست دارم
ولی مثلا هشت شب بعنوان شام برایم پیتزای مخصوص بیاورند
گمان نمیکنم که کسی باسد که در شب سوم اعتراض نکند
امید که از پیشنهاد و طرز بیان و مثال ابتدایی من خرده به دل نگیرید
ولی امید آن را دارم که روز به روز شاهد زیبا سرایی ها و جاودانه اندیشی هایتان باشیم...
راستی انگار دور از خانه اید
یا کمی آنسو تر از کاشانه اید
رفته اید المان مامن کرده اید
یا جلای خاک میهن کرده اید
شامتان پیتزا و همبرگر شده
خانه تان همسایه هیتلر شده
زندگی تان سبز و الحق زندگی ست
روزتان ابری و شب بارندگی ست
هر کجا هستید بهنازم به ناز
روزگارت شاد و قلبت بی نیاز
هر کجا هستید شادی یارتان
شادمانی نقشه ی دیوارتان
خانه ی قلبت پر از امید باد
شامتان روشن تر از خورشید باد
تا ابد خالق بود همراهتان
این دعای ناب دلجو یارتان
بداهه .....
بهناز علیزاده 19 تیر 1394 16:12
سلام بر ابر مرد غزل لطف می کنید و بر دیده منت می نهید مهرتان مانند مهربانترین پدر ها در دلم جاریست هیچ رنجشی نیست ،این شعر مال سالها پیش زمانی ایران بودم سرودم به مناسبت ارسال کردم ولی اصلأ متوجه آنهمه تکرار نشدم من خودم یه جورایی تکرار را خیلی دوست دارم ،کاملأ درست می فرمایید ممکن است دلزده گی ایجاد کند چه کسی از حرف حق ناراحت می شود طرز بیانتان هم عالیست ممنونم از حضورتان که روشنگر محول ادبیست،خدا را شکر می کنم که دل من فقط در اینگونه محافل خوش است،به خاطر لطف و عنایت بزرگواری که در حق من خواهر یا دختر کوچکتان نمودید و شعر بسیار زیبا و نابی چون چشمه ی نور و پاکی حضورتان به بنده حقیر نوشتید مرا به بوسیدن پای قلمتان واداشتید دعای من همیشه برای شما اینست ،قلمتان جویدان قلبتان شاد،
و اشعار نابتان چون باران در گردش روزگاران شما که با سخاوترین شاعری هستید که من تا به حال دیده ام،که شعرتان همه جا روئیده است چون گل،
شعر ناقص مرا بپذیرید پدر مهربانم،
ای میر غزل دل به فدای قلمت،
لطفها می کنی ای روی دو دیده قدمت،
سجاده ز نوری تو بکش سوی خدا،
تا سجده کنم به آن خدای قلمت،
ممنونم از اینکه صفحه مرا به نور معرفت روشن کردید،
حسین دلجویی 19 تیر 1394 16:41
دختر خوبم بعد از تمامی صمیمیت ها و ابراز احساسات زلال دل دریاییتون ک بنوعی تحت تاثیر حس مضمر در کلامتون اشکم را درآوردید ،بدانید که دوبیتی بسیار زیباتون بی نهایت به دلم نشست و در ارشیو شخصی ام سیو کردم..
روزگاری حسرت اینرا داشتم ک در زمان بهار و ایرج و عارف وشهریار جایی بود بنام کافه نادری تهران که شعرا همدیگر را میدیدند و از حال هم مطلع میشدند و جدیدترین هایشان را میخواندند
چندی نگذشت که اشنای دنیای مجازی شدم که صدها هزار کافه نادری و نادری ها به گردش هم نمیرسند
طوری ک براحتی میتوانم با دختر بزرگوارم در آلمان تبادل اطلاعات و درد دل کنم...
امید وارم که به حرمت قداست همین شبهای ادعیه و زیارت، در سایه ی خداوند و کنف حمایت خانواده ی گلتون... پیوسته خوشبخت و سلامت باشید و سال به سال شاهد برآورده شدن زیباترین و والاترین ارزوهاتون باشید...
یا حق...
صدای پیرزنی بود و دی بلالیها
و آب خوردن در کوزه ی سفالیها
قدیم تاوه و یک چوب و نان تیری بود
قدیم دخترکی بود و دار قالیها
قدیم سطح توقع چقدر پائین بود !
برای یک دهه بس بود یک ریالیها
صداقت آخرِ مردانه گی و ایمان بود
نداشت ره به دل خلق شیره مالیها
کسی بدون خبر سفره ای نمی انداخت
چه ارزش و برکت داشت نان خالیها !
صفا ، صفای همان پیرِمردهای قدیم
وفا ، وفای همان لات و لااُبالیها
ندارد ارزشی اکنون دگر مسلمانی !
عزیزتر شده اند این هِوی متالیها
همیشه قصه ی خونگرمی جنوبیهاست
چه روزگار خوشی بود با شمالیها
دوباره رونق شعر است و شاعران جمعند
تمام شد تب قحطی و خشکسالیها
قسم به سینه ی بی یار و قلب تنهایم
که بوی مفسده آید ز خانه خالیها
به چشم رابطه آمیز من نگاه نکن
حرامها نکند فرق با حلالیها
کمی صدای بلند گلایه را کم کن
کلاغ خیمه زده در همین حوالیها
به آه یکشبه ی کودکی بهم ریزد
بساط عیش و خوشی جنابعالیها
طلا و اشرفی از شعرهات میریزد
بریز شعر مرا توی آشغالیها
ایران جنوبی ...
بهناز علیزاده 19 تیر 1394 20:46
ممنونم جناب دلجویی گرانقدر که من را مورد لطف و عنایت خود قرار می دهید شعرم قابل شما را ندارد از اینکه اهمیت می دهید سپاسگزارم ،کاش من هم بلد بودم در آرشیو سیو کنم شعر زیبایی که شما سرودید و نام من را بردید بسیار دوست دارم ممنونم از محبتتون،
نگار حسن زاده 19 تیر 1394 00:03
سلام نازنین بهناز عزیز
بسیار بسیار زیبا بود
درود بر شما
بهناز علیزاده 19 تیر 1394 16:16
درود بر حضور پر مهر و نورت نگار عزیزم مانا باشی گلبانوی مهربانم سپاسگزارم از تو،
دادا بیلوردی 19 تیر 1394 15:26
درود بر احساس بانو علیزاد
بهناز علیزاده 19 تیر 1394 16:17
درود بر شما استاد بیلوردی گرانقدر از حضور پر مهرتان سپاسگزارم،مانا باشید به مهر،
سید محمد میرسلیمانی بافقی 19 تیر 1394 17:00
درودها بر شما
بهره مند شدم.التماس دعا
بهناز علیزاده 19 تیر 1394 20:48
درود بر شما جناب بافقی گرانقدر از حضور پر مهرتان سپاسگزارم مانا باشید،
سلیمان حسنی 19 تیر 1394 19:03
سلام: خیلی عالی بود. مولای هردوجهان نگهدارتان باد.
بهناز علیزاده 19 تیر 1394 20:51
درود بر شما جناب حسنی گرانقدر سپاس از حضورتان و التماس دعا،
علی معصومی 11 اردیبهشت 1399 23:41
درود بر شما ارجمند
☆☆☆☆☆