پاییز در راه است
مثل برگ درخت فرو می پاشم
از سر عادت
×××××××××
زخم پاییز را
برگها دیده اند
شاخه ها نامردند
×××××××××
نگاهت
سرد و بی احساس
آتش درونم شعله می کشید
××××××××
گرمی آغوشت
با آفتاب رفاقت داشت
ابرها از حسادت باریدند
××××××××××
نفسهای گرم تو را
به جز آغوشت
جای دیگری پیدا نکردم
×××××××××
یک نفس مرا
تا مرگ فاصله ای نیست
وقتی دستت در دست دیگریست
×××××××××
در مسلخ عشق
نداشتن تو
جز پر پر شدن گل نبود
×××××××××
شب بهشت بود
با پیچیدن بوی عطر تو
مثل گل شب بو
××××××××
عشق آتشین
عاشق خریدار شد
شش دانگ وجود معشوق را
××××××
تشنگی ؛
تب دارم کرد ،
آه از سیل خروشان.
××××××××
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 03 مهر 1402 16:13
درود بر شما
سروش اسکندری 04 مهر 1402 08:07
درود بر شما ... جناب نبی پور گرامی
نوشته ای زیبا از دفتر شعر شما خواندم
توانا و شاعر بمانید
سیاوش دریابار 05 مهر 1402 15:31
سلام
خدا رو شاکرم که توقیفی شد امروز مهمان دفتر شما بودم
بسیار زیبا سروده اید
قلمتا همیشه سبز و مانا باشد
به امید توفیق روز افزون
با تشکر