3 Stars

وقتی که او از ماجرایش حــرف میزد

ارسال شده در تاریخ : 27 خرداد 1394 | شماره ثبت : H94481

....
آن شب که چشـم آشنایش حرف میزد
ساکت نشست و چشمهایش حرف میزد
/
یک جمـله ای هم داشت اما در گلویش
بغضی گرانباری به جایش حـرف میزد
/
صد بار شعرش خواند اما کــاش یکبار
در ابتــــدا از انتهـایش حرف می زد
/
از پشت عینک موج می زد اشکهایی
تا شرم چشمش با رضایش حرف میزد
/
کم کم دلــم بستم به اندام ضریحش
وقتی صمیمی با خدایش حــرف میزد
/
تا کفتران هم چشــــم از پرواز بستند
وقتی که او از ماجرایش حــرف میزد
/
در انتها صد « دوستت دارم» فرستاد
اما تبسم ها به جایش حــــرف میزند
/
دیدم به دنیـای نگاهش ،غربت خویش
آن شب که چشم آشنایش حرف میزد


حسین دلجووو


شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 398 نفر 648 بار خواندند
روح الله اصغرپور (28 /03/ 1394)   | بهناز علیزاده (28 /03/ 1394)   | حسین دلجویی (28 /03/ 1394)   | کمال حسینیان (28 /03/ 1394)   | طارق خراسانی (28 /03/ 1394)   | زهرا نادری بالسین شریف آبادی (28 /03/ 1394)   | قاسم افرند (28 /03/ 1394)   | نگار حسن زاده (29 /03/ 1394)   | مهری خسرو جودی (29 /03/ 1394)   | دادا بیلوردی (30 /03/ 1394)   | اصغر چرمی (30 /03/ 1394)   | احمد البرز (30 /03/ 1394)   | حسن عباسی (04 /04/ 1394)   | علی معصومی (11 /02/ 1399)   |

رای برای این شعر
بهناز علیزاده (28 /03/ 1394)  کمال حسینیان (28 /03/ 1394)  قاسم افرند (28 /03/ 1394)  طارق خراسانی (29 /03/ 1394)  مهری خسرو جودی (29 /03/ 1394)  حسن عباسی (04 /04/ 1394)  علی معصومی (11 /02/ 1399)  
تعداد آرا :7


نظر 26

  • روح الله اصغرپور   28 خرداد 1394 16:53

    یک جمـله ای هم داشت اما در گلویش
    بغض گرانباری به جایش حـرف میزد
    درود استاد rose

    • حسین دلجویی   28 خرداد 1394 17:50

      درود گرامی یار ادبم
      ممنونم ک قبل از رسیدن من اشتباه تایپی را تصحیح کردید
      طبیعتا کوچکترین لغزش ها از دید توازن شاعران هرگز مخفی نخواهد ماند..
      احسنت بر شما و سپاسگزارم..

      از دوستان گلم ، بواسطه اشتباه تایپی پوزش میطلبم


      یک جمـله ای هم داشت اما در گلویش
      بغض گرانباری به جایش حـرف میزد

      یا حق rose rose rose rose

  • بهناز علیزاده   28 خرداد 1394 17:31

    درود بر شما استاد دلجویی گرانقدر بسیار عالی مثل همیشه، rose rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   28 خرداد 1394 18:00

      سلام و سپاسگزارم مهربانوی ادب بانو بهناز علیزاده گل و والاتبارم...
      ممنونم دختر بزگوارم..

      rose rose rose rose
      ای که چشمان سیاهت چو شب یلدا بود
      باز هم پشت خط چشم تو واویلا بود
      /
      تا مگر گوشه ی چشمی طرف کوچه کنی
      عالمی دیده و چشم نگران آنجا بود
      /
      شدی از خانه برون ،وای چه غوغایی شد
      شهر عصیان زده چون عالم وانفسا بود
      /
      قدم آهسته بزن بر تن این شهر که باز
      پشت دروازه ی قرآن گسلی پیدا بود
      /
      عطر گیسوی تو در قافله بر هم زده است
      خواب مجنون که مهیای بر لیلا بود
      /
      ماه از کوی تو رد میشد و دنبالش کرد
      چشم حافظ که ز احوال شما جویا بود
      /
      آمدی رسم برادر کشی آمد به میان
      گر چه صد چاه و بسی گرگ در این صحرا بود
      /
      وا نکن روسری ات وای مگر هفته ی پیش
      حاصلش غیر تلی از سر و دست و پا بود ؟
      /
      چادرت سرکن و با سوت ترن زود برو
      که ز آشوب تو نرخ دیه ها بالا بود

      حسین دلجووو

      • بهناز علیزاده   30 خرداد 1394 13:32

        درود بر شما جناب دلجویی گرانقدر مهربان پدر بزرگوارم شرمنده اینهمه لطف و محبت خالصانه و ناب شما هستم شما مرد اول عرصه ی شعر و ادب هستید و من افتخار می کنم با اساتیدی چون شما هم کلام می شوم باعث افتخار هستید و این دعای همیشگی من است از ته دل به شما،
        همیشه تنتان سالم ،قلمتان به چرخش و اشعارتان مثل باران ببارش ماندگار باد، rose rose rose rose rose rose rose rose

        • حسین دلجویی   30 خرداد 1394 15:41

          ممنون و سپاسگزارم...نازنین دختر گل و والاتبارم
          خوشحالم در محفلی سهیم مهر عزیزانم که جمعی دلهایی زلال و دریاییم و همقدم و همسفر طینت هایی یاس گونه...
          میخوانم و می اموزم و سهیم مهرافشانی های جمع یارانم
          چ قدیم و چ جدید
          فرقی نمیکند
          مهم اینست که همه به مناسبت های مختلف ،چ در سرایش اشعار و چ در نقد و نظر های پیش رو داشته هایمان را در وسط انباشت کنیم، نقد و نظر و پیشنهاد ارائه دهیم
          بعد و بالطبع هر عزیزی به فراخور ذوق و سطح ادب و بضاعت اندیشه ، شاخه گلی زین بوستان مهر و خرمن ادب زیب اندیشه و زینت افکار و و توشه ای افزون بر پوشه ادبی خویش خواهد نمود
          از حضور مهتابی شما و مهر روز افزون واقیانوس اقیانوس گوهر افشانی ناب شما سپاسگزارم...


          applause applause applause applause applause
          rose rose rose rose rose

          پری رویی، کمان ابرو ،گل اندام
          حریم چشم شهـلایش سیه فام
          /
          اساس گـونه هایش نـرم لاله
          قیاس چشم هایش شرم بادام
          /
          نسیم مهرورزش شعر ناهــید
          شمیم پرفروغـش شور بـهرام
          /
          بهارش عامل سبزینه ی عشق
          قرارش حامل صد گونه پیغام
          /
          چکاوک بچه ای دلگیر تقدیر
          پرستو بچه ای درگیر ایام
          /
          پگاهش هفت شهرعشق عطار
          نگاهش شورهای شـعر خیام
          /
          نسیم گیسـوانش مـوج واژه
          شمـیم سینه اش بنـیاد الهام
          /
          طراوتهای چشمش رمز باران
          نجابت های سبزش باغ ایلام
          /
          قیام پر سکوتش راز الـبرز
          قعود جاودانش رمز اهـرام
          /
          شبی در خاطرات من بهم زد
          بدست مهربانش جام در جام
          /
          و تابـید از سر و زلف رهایش
          به پای حسرت سودایی ام ،دام
          /
          دریغ ازدرد های بی سر آغاز
          دریغ از عشقهای بی سرانجام
          /
          اگرچه بسته دستم را به ایجاز
          اگر چه برده شعرم را به ایهام
          /
          ولی در برکه ی جان من آخر
          چنان قویی نشست، آرام ، آرام


          حسین دلجووو

          rose rose rose rose

  • زهرا نادری بالسین شریف آبادی   28 خرداد 1394 23:38

    آن شب که چشـم آشنایش حرف میزد
    ساکت نشست و چشمهایش حرف میزد
    درودها بسیارزیبامثل همیشه محظوظ شدم
    rose rose rose

    • حسین دلجویی   30 خرداد 1394 15:53

      سپاسگزارم...بانو نادری مهرآیینم
      خوش امدید و صفا بخشیدید
      شاد بمانید بزرگوار...

      rose rose rose rose

      دختری از شمال شالی ها ، از حوالی کوی دلداری
      دختری از پگاه باران در، دامن تپه های گل کاری
      /
      دختری که نشسته در شعرم،با تبسم، بسان غنچه یاس
      از هوای قشنگ دلتنگی ،آن هوایی که دوست میداری
      /
      آبشار سیاه موهایش ، شده افشان شانه های ترش
      مثل تصویر روی قلک ها ، مثل قلیان نقش قاجاری
      /
      من خودم آمدم درون قفس،توی بن بست آشنایی تو
      بخدا هیچ جا نخواهم رفت ، گر درش را تو باز بگذاری
      /
      چون چکاوک شدم که میمیرد ،پشت خط خط سبز مژگانت
      گر مرا هم ز یاد خود ببری، از قفس یا که چشم برداری
      /
      عشق یک اتفاق عادی نیست،ازدحامی ز رقص آیینه هاست
      بایدش دل به عشق بسپاری ، بایدش همچو جان نگه داری


      حسین دلجووو

  • کمال حسینیان   28 خرداد 1394 23:56

    درود بر نازنین استادم
    چند بار
    خواندم و لذت بردم
    ولی یکی دو روز در مسافرتم و این متن رو با گوشی تلفن نوشتم
    تهاران که بیایم بیشتر در مورد ناب سروده هایتان ‌‌خواهم بود
    اینده باشید

    • حسین دلجویی   30 خرداد 1394 16:06

      درود و عرض ادب محضر بزرگ استاد ادب و مرام و نقد و نظرم
      جناب حسینیان والاگهرم...
      ممنونم از درافشانی و سپاس از در کلام و گوهر بیانتون..
      امید ک حاصل سفرتان علاوه بر رضایت و دلخوشی سلامتی باشد
      یا علی...



      در پای گلم آخــــر جان دادم و بار آمد *
      انگار که با یک گل صــد بار بـــهار آمد
      .

      جان دادم و خون خوردم در شعر وغزلهایم
      تا یاس به بستان شد،محــــبوبه کنار آمد...
      .

      رفتم به قرار عشق دل هــدیه ی ره کردم
      بردند قـرارم تا دلــــــبر به قرار آمد
      .

      صد گوشه ی دل دادم بر نرگــس چشمانش
      تا با دل من یک بار بر گوشــــه کنار آمد
      .

      دیدم دل و جانم رفت،دل دادم و آنم رفت
      بازم دل و جان برگشت آن لحظه که یار آمد
      .

      شد شاد ز اشعارت احـوال «حزینم» دوست
      با شــهد کـلام تو انــــگار نگار آمد
      .

      آخر ز سر مـــژگان بس اشک غزل سفتم
      در پای گــلم آخر ،جان دادم و بار آمـد *



      حسین دلجووو
      rose rose rose rose rose

  • کمال حسینیان   28 خرداد 1394 23:58

    درود بر نازنین استادم
    چند بار
    خواندم و لذت بردم
    ولی یکی دو روز در مسافرتم و این متن رو با گوشی تلفن نوشتم
    تهران که بیایم بیشتر در مورد ناب سروده هایتان ‌‌خواهم بود
    اینده باشید

  • طارق خراسانی   29 خرداد 1394 09:31

    ماه از کوی تو رد میشد و دنبالش کرد
    چشم حافظ که ز احوال شما جویا بود
    /
    آمدی رسم برادر کشی آمد به میان
    گر چه صد چاه و بسی گرگ در این صحرا بود
    /
    وا نکن روسری ات وای مگر هفته ی پیش
    حاصلش غیر تلی از سر و دست و پا بود ؟
    /
    چادرت سرکن و با سوت ترن زود برو
    که ز آشوب تو نرخ دیه ها بالا بود


    سلام حضرت استاد دلجویی


    در هر گوشه ای غوغاگری شما به چشم می خورد و این شاهکار شما مرا حیرت زده کرده است خدا شاهد است از صمیم دل می گویم حساب دوست داشتن ها نیست من برای شعر خوب جان می دهم دوسال داوطلبانه چابهار بودم برای زیارت زنده یاد حضرت حیدر یغما شاعر خشتمال نیشابوری از چابهار به نیشابور می رفتم .این غزل شما را که در کامنتی و در همین صفحه زیارتش کردم یک شاهکار است البته باید روی یک دو بیت آن تأمل بفرمایید ولی هوش از من برد استاد.
    خوشحالم شما را در کنار خود داریم.
    قدر دان هنر بی نظیرتان هستم

    در پناه خدا شاد زی


    rose rose rose rose
    applause applause applause applause applause
    applause applause applause applause applause
    rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   30 خرداد 1394 16:31

      درود جناب طارق گل و ارجمندم...
      آقا معلم والاتبارم...
      درود بر یغما و رحمت و امرزش خداوند بر روح پاک و روان ملکوتی یغما..
      ارادت خاصی با این بقولی شاعر خشت مال نیشابوری دارم
      خودم ک تالا سعادت حضور نداشتم ولی سال گذشته که گذر کمال عزیز ب نیشابور افتاد ازش خواستم ک بنیابت من عرض ارادتی کره حمدی بخواند و چند عکسی هم بفرستد
      ک این بزرگوار هم کوتاهی نفرمودند
      اخیرا گزارشی مصور و رنگی از جناب یغما در یکی از شبکه های برون ابی دیدم و خدایی شارژ شدم
      ک یغما در حین همان کار خشت زنی از مقام فردوسی میگفت و اینکه هرگز قبول ندارم ک فردوسی ب نیت سی هزار سکه شاهنامه گفته باشد و....الخ...
      ====
      خلاصه..حرف آخرم
      جناب طارق بزرگمهرم..احساس میکنم ک کامنت فوق را حضرتعالی روبروی ایینه نشسته و نوشته باشید
      چون تا آنجایی ک بنده خواندم صفات نیکوی خودتان برشمرده بودید
      ما ک به همان افتخار شاگردیمان میبالیم و از سرمان هم زیادست

      راستی ی شعری براتون میزارم ولی قبلش بگم ک خیلی سست و کم مایه س
      آخه مربوط ب آن دورانی ست ک هنوز ب قافیه میگفتم «بامیه»
      هر چند الان دیگه میگم «زولبیا»
      خلاصه ب بزرگواری خود ببخشید و اغماض بفرمایید

      ====
      من به خال لبت ...

      صد بلا در ره عشق تو خریدار شدم
      راهی میکده و خانة خمار شدم
      بگذشتم ز سر و جان و سبکبار شدم
      عاشق نرگس مست بت عیار شدم

      من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
      چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم

      /
      از غم عشق تو بر دل همه رونق بزم
      شبنم دیدة خود طعنه به زنبق بزدم
      بر همه بود و نبودم خط مطلق بزدم
      از مباهات غمت خیمه به طارق بزدم

      بیخود از خود شدم و کوس اناالحق بزدم
      همچو منصور خریدار سر دار شدم
      /

      چه شود اگر به من خسته نمایی نظری
      با نظر گوشة چشمی سر و جانی ببری
      وادی عشق تو گر هست هر آن سو خطری
      هیچ مأیوس نباشم چو توام راهبری

      غم دلدار فکنده است به جانم شرری
      که به جان آمدم و شهرة بازار شدم
      /

      هجر بس کن ز من خسته ز جان چشم مدوز
      راه عشقست و مرا نیست اگر رمز و رموز
      کوره راهی به وصالت به اشارت بفروز
      یا نجاتم بده از ظلمت شب یا که بسوز

      در میخانه گشائید به رویم شب و روز
      که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
      /

      در بر سیل غمت سینه ز آهن کردم
      شهرة خویش به هر کوچه و برزن کردم
      جمع بار غم تو بر دل و خرمن کردم
      من چه گویم که چها دیده و چون من کردم

      جامة زهد و ریا کندم و بر تن کردم
      خرقة پیر خراباتی و هشیار شدم
      /

      سوختن در ره تو طاقت بسیارم داد
      خواب نفسانی من دولت بیدارم داد
      چون نسیم سحری وعدة دیدارم داد
      جرس وصل تو یک حالت رهوارم داد

      واعظ شهر که از پند خود آزارم داد
      از دم رندی آلوده مدد کار شدم
      /

      نه توان مانده بدل ناله و دادی بکنم
      بایدم تا به برت جهد زیادی بکنم
      جان فشانم به رهت استد و دادی بکنم
      در بر نفس بد اندیش جهادی بکنم

      بگذارید که از بتکده یادی بکنم
      من که با دست بت میکده بیدار شدم


      6/9/68

  • نگار حسن زاده   29 خرداد 1394 12:26

    درود بر شما جناب دلجویی گرانمهر

    بسیار زیبا بود

    رمضانتون عسل
    rose

    • حسین دلجویی   30 خرداد 1394 19:19

      درود مهربانو بزگمهر عرصه ی ادبم
      ممنونم و خوش امدید والاگهرم...

      rose rose rose rose

      راستی شعر قشنگت، دخترم
      محفل اهل صفا ، پًر بار کرد
      دیده ی اهل ادب از تو منیر
      سینه ی اهل صفا سرشار کرد

      /

      هیچ میدانی که قلب پاک تو
      جایگاه دوستی،جای خداست
      هیچ میدانی زلال ذوق تو
      چون زلال آسمان بی انتهاست

      /

      راستی چشمان تو در یک غزل
      روی حدسم آسمانی کرده ام
      نقش گلهای قشنگ گونه ات
      رنگ سرخ ارغوانی کرده ام

      /

      راستی در مصرعی از شعر خود
      سینه ات را آفتابی کرده ام
      گیسوان پیچ در پیچ تو را
      رنگ زیبای شرابی کرده ام

      /

      چونکه حدسی از نگاهت داشتم
      از شقایق ، یک کپی برداشتم
      شاخه ای احساس از یاس دلم
      لابلای گیسوانت کاشتم


      /

      دخترم،عشق وجوانی ها همه....
      تا که هستی هست،هم آغوش تو
      زندگانی چون شرابی خوشگوار
      سالها پیوسته ،نوشا نوش تو


      /

      سینه ام چون کهکشانی غرق نور
      در دلم خورشید دارم نازنین
      حال با تو یک ستاره بیشتر...
      گر چه من «ناهید» دارم نازنین


      /

      بوسه ها بر آسمان افشانده ام
      تا مگر پیوست ،چشمانت کنند
      می سپارم روزها دست نسیم
      تا که هر شب بوسه بارانت کنند


      حسین دلجووو

      به ، نازنین دخترم « ناهید»...

  • مهری خسرو جودی   29 خرداد 1394 12:30

    سلام استاد گرامی بسیار عالی و زیبا خواندمشدرود بر طبع شعرتان applause applause rose rose rose

    • حسین دلجویی   30 خرداد 1394 19:20

      ممنونم بزرگوار...
      خوش امدید و صفا بخشیدید

      rose rose rose rose

      بـــهارت دخترم آباد و آزاد
      همیشه شاخه ی اندیشه ات شاد
      .

      همـیشه حــق نگهدار وجودت
      هــمیشه عشق تکــتاز دلت باد
      .

      هــمیـشه آسمان سینه ات سبز
      همیـشه سبزی چشم تو شمشاد
      .

      هــمیشه شعر هایت شور شیرین
      هـمـیشه شور هایت شعر فرهاد
      .

      ز باغت جـــز گل شـادی ندیدم
      نگاهــــم تا به چشمان تو افتاد
      .

      همان نیـــلوفرم در آبی عشق
      همانا نــــسترن در شاخه ی باد
      .

      همانا هدیه ی خــوب خداوند
      همان عشقی که دست عاشقی داد
      .

      عزیزم تا ابد سهم دلت عشق...
      عزیزم تا ابد بـــزم دلت شاد.....
      ====
      دلجووو

  • دادا بیلوردی   30 خرداد 1394 00:18

    درود بر جناب دلجو
    از احساس زیبایتان بهره مند شدم rose

    • حسین دلجویی   30 خرداد 1394 19:23

      درود بزگوار...
      خوش امدید جناب بیلوردی گلم..
      بی نهایت سپاسگزارم...

      rose rose rose rose

      لابلای خاطراتم رد پایی مانده است....
      کاروانی رفته هی های صدایی مانده است
      .
      از دوچشمم دور شد سوسوی دمسازی، ولی
      در مسیر اشک هایم جای پایی مانده است
      .
      ناخدایی داشتم در شور طوفان زای عشق
      عشق رفت و شور رفت اما خدایی مانده است
      .
      شاعری اندیشه ی من نیست اما بعد او
      در خیال شعر هایم ادعایی مانده است
      .
      از نگاه مهربانی های از کف رفته ای ...
      قاب عکس کوچکی از آشنایی مانده است


      حسین دلجووو

  • اصغر چرمی   30 خرداد 1394 08:32

    سلام و درود
    دیدم به دنیـای نگاهش ،غربت خویش
    آن شب که چشم آشنایش حرف میزد

    • حسین دلجویی   30 خرداد 1394 19:24

      سلام گرامی یار ادب
      خوش امدید و سپاسگزارم
      بیت انتخابی تون تقدیم صفای حضور وسبز نگاه مهرآفرینتون...

      rose rose rose rose

      نشسته ام به امیدی ، هوای چشمانت
      که جان خسته بریزم به پای چشمانت
      .

      کنارساحل کارون گشوده ام آغوش
      که باز و بسته شود پا به پای چشمانت
      .

      به نام معجزه امشب چه التجاها رفت
      به پای گنبد مشکل گشای چشمانت

      .
      چقدر شعر و غزل نذر کفتران بکنم ؟
      چقدر دانه بریزم برای چشمانت؟

      .
      غزال من که غزل ها به انتها نرسید
      ببین که مانده هنوز ابتدای چشمانت

      .
      فقیه شهر که هر دم ملامتم می کرد
      چرا شدست خودش مقتدای چشمانت؟

      .
      میان ساحل و چشمم همیشگی دعواست
      غزل غزل ز تو از ماجرای چشمانت
      .

      همیشه پیش خدایم سپاس ها دارم
      برای دین قشنگ بــهای چشمانت
      .

      بیا که دست نیازم در آسمان ها ماند
      به استجابت ناب دعــای چشمانت

      ====


      دلجووو

  • احمد البرز   30 خرداد 1394 17:17

    سلام
    استاد دلجویی دست مریزاد
    کم کم دلی بستم به اندام ضریحش
    وقتی صمیمی با خدایش حرف میزد
    بسیار بدل نشست rose

    • حسین دلجویی   30 خرداد 1394 19:25

      به به جناب البرز گرانمهرم
      سلام و سپاس گرامی یار ادب
      خوش امدید و صفا آوردید شاعر.....

      rose rose rose rose

      باشد که نگوییم که بودیم وچه بودیم
      آن قدر بدانید که از عشق سرودیم
      .
      قرنی به بر اهـل صـفا مشک سلامیم
      عـمری به در اهل قـلم عطر درودیم
      .
      در مدرسه جـز خـط لب یار نخواندیم
      درآینه جز جلـــوه دلــبر نستودیم
      .
      فـرمان قـلم جز به ره عـشق نـبردیم
      جز در ره مقصود کـــلامی نسرودیم
      .
      گر مرهــم زخــم دل تبدار نگشتیم
      والله غمی هــم به نگاهی نـفزودیم
      .
      یک جای نمـاندیم که چون آب بگندیم
      رفتیم و گذشتیم و درخشنده چو رودیم
      .
      ما را به جهان سهم همان بود که بردیم
      نی تلـخ زیانیم و نه خوشحال ز سودیم
      .
      گرعشق همان مشعل تابنده روح است
      برخـاسته از روزن عشقیم و ز دودیم
      .
      هر چند به کس روزن امـیـد نه بستیم
      هر بسـته که در حد توان بود گشودیم
      .
      بودیم وکسی پاس نمیداشت که هستیم
      باشد که نباشـیم و بدانــند که بودیم *

      ====
      دلجووو

  • قاسم افرند   30 خرداد 1394 23:19

    سلام بر حضرت دلجویی عزیز استاد بزرگوارم
    اشعار شما نیاز به تعریف نداره
    به نکته ای در شعر بسیار دلنشین شما برخوردم که امیدوارم حق استادی را به جا بیاورید و حواب این شاگرد کوچکتان را بدهید
    در دوبیت زیر حذف را حذف معنوی بوده یا به ضرورت وزن و یا بنده از درک معنا غافل مانده ام
    صد بار شعرش... خواند اما کــاش یکبار
    کم کم دلــم... بستم به اندام ضریحش
    و در این شاه بیت زیبا:
    دیدم به دنیـای نگاهش ،غربت خویش
    به جای غربت خویش ..غربتم را جایگزین می شود؟
    دیدم به دنیـای نگاهش ،غربتم را
    آن شب که چشم آشنایش حرف میزد
    یک دنیا سپاس از اینکه هستید و میسرایید تا ما هم از روی دستان شما شعر گفتن را تفلب کنیم

  • علی معصومی   11 اردیبهشت 1399 22:47

    درود بر شما ارجمند
    ☆☆☆☆☆
    rose rose rose

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا