3 Stars

انگار شب مرگ زمستان دلم بود

ارسال شده در تاریخ : 29 خرداد 1394 | شماره ثبت : H94495

...
دیشب ســر شب آمد و مهــمان دلم بود
مهمــان عزیزی که سر خوان دلـــم بود
/
یک دفتری از شعرو غزل زیربغل داشت
تا صــبح پــری وار غزل خوان دلم بود
/
دیشب چه شبی بودکه یک دست به بـاده
دستی به سر و زلف پریشان دلـــم بود
/
ماه و من و دلدارو شب و شانه به شانه
نازش همــه آوار خــــیابان دلـــم بود
/
انــــگار که سال نــــو مــن زودتـر آمد
انـــگار شب مـرگ زمستان دلـــــم بود
/
آنـــقدر صفـــا بود کــه دیدند ملائـک
دنیای صفــــا جمــلگی از آن دلـــم بود

حسین دلجووو

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 440 نفر 665 بار خواندند
کمال حسینیان (30 /03/ 1394)   | طارق خراسانی (30 /03/ 1394)   | قاسم افرند (30 /03/ 1394)   | حسین دلجویی (31 /03/ 1394)   | پویا نبی زاده (31 /03/ 1394)   | اصغر چرمی (31 /03/ 1394)   | بهناز علیزاده (31 /03/ 1394)   | روح الله اصغرپور (31 /03/ 1394)   | علی صمدی (31 /03/ 1394)   | زهرا نادری بالسین شریف آبادی (31 /03/ 1394)   | نگار حسن زاده (31 /03/ 1394)   | اله یار خادمیان (31 /03/ 1394)   | محمد جوکار (03 /04/ 1394)   | دادا بیلوردی (03 /04/ 1394)   | علی معصومی (11 /02/ 1399)   |

رای برای این شعر
طارق خراسانی (30 /03/ 1394)  کمال حسینیان (30 /03/ 1394)  قاسم افرند (30 /03/ 1394)  روح الله اصغرپور (31 /03/ 1394)  نگار حسن زاده (31 /03/ 1394)  اله یار خادمیان (31 /03/ 1394)  علی معصومی (11 /02/ 1399)  
تعداد آرا :7


نظر 25

  • کمال حسینیان   30 خرداد 1394 23:28

    سلام و درود بر استاد عزیزم
    شبگردی امشبم آخرین ایستگاهش کوچه باغ گلستان شما شد تا بتوانم با خیال راحت بخوانم و با خیال راحت لذت ببرم
    شاید فکر کنید که این عادت قدیم هست که بعد از خواندن تان، شوقی ناقص بر ذوقم عاید می شود، ولی باور بفرمائید استاد که از اشعار شما سرمشق می گیرم و قلم وراج می شود حتی وراج تر از دردهای حزین
    از این منزلگاه عشق ، که شاعرانگی تان بر پا کرده، بداهه ای را مرتکب شدم و هنوز چند بیت ناقص دارد ، ولی دوست داشتم اولین خواننده اش شما باشید ، و غلت هایم را تصحیح کنید
    خدمت تان عرضه می کنم

    گیسوی کمندت چه خوش افسار دلم شد
    یک لحــظه تو را دیدم و بسیــار دلم شد

    افســـرده و تنــها و پریشــان و ملـولم
    چون رفتــن تو باعـث آوار دلــم شد

    نازم به غمت باز دمش گرم که هر شب
    بنشـست بر این سینـه پرستار دلم شد

    نفرین بر این بخت نگونِ دلِ خونبــار
    یا برغم و این غصه که سرشار دلم شد

    دامی که نهادی چه خوش افتاد «حزین»را
    عشـق تو چنیـن علـت آزار دلم شد

    بودن تان آرزویم و سرودن تان عشقم شده
    پاینده باشید استاد
    rose

    • حسین دلجویی   31 خرداد 1394 00:22

      گیسوی کمندت چه خوش افسار دلم شد
      هر چند که کم دیدم و بسیــار دلم شد
      /
      افســـرده و تنــها و پریشــان و ملـولم
      رفتــی گسل فاصله ، آوار دلــم شد

      نازم به غمت باز دمش گرم که هر شب
      بنشـست بر این سینـه پرستار دلم شد

      نفرین به تو ای بخت نجنبیدی و امشب
      در بدرقه اش کوه غمی بار دلم شد

      دامی که نهادی چه خوش افتاد «حزین»را
      عشـق است و چنیـن باعث آزار دلم شد


      سلام بر نازنین کمالم ، بزرگ استاد ادب و نقد و غزلم...
      اقلا بگو اینو بخونو و کارتو درست کن
      نه اینکه اینو بخون و غلط هاشو بگیر...
      منکه خوندم و لذت بردم
      بازم اینجا کپی ش کردم ک مجددا بخونمش
      احسنت ک میدونم بداهه ست
      چون خبر از طغیان ها و تراووش های یه بارگی شما در بداهه سرایی دارم
      applause applause applause
      نازم به غمت باز دمش گرم که هر شب
      بنشـست بر این سینـه پرستار دلم شد

      این شاه بیته کمال جان
      ببخشید جسارت کردم و کوچه خالی دیدم..

      rose rose rose rose rose
      applause applause applause applause applause

      • کمال حسینیان   31 خرداد 1394 00:28

        دستتان بی بلا استاد
        همچین ویرایشش کردید که دیگه نمی تونم بگم شعر خودمه
        یاد بداهه سرایی های ماه رمضون پارسال بخیر
        rose

        • حسین دلجویی   31 خرداد 1394 00:45

          سلااام
          نه داداشم..اون یه نظر شخصیه که مثلا بنظر من فلان جا فلان کلمه باشه زیباتره..
          اینکه وحی منزل نیست
          میتون زیبا تر و یا حتی میتونه نازیبا شده باشه
          من جسارتا ،یکی دو کلمه بنظرم رسید و من باب پیشنهاد جایگزین کردم
          خدایی زیبایی کار خودتون چنان بود ک ادم دلش نمیومد دست بهش بزنه..

          راستی طارق جان زنگ زد و منم قبلش ی بداهه گفته بودم و که بعدا محو مخملین نفس حق و صدای مهربونش براشون خوندم
          یه کپی اینجا میزارم
          تا اقلا ی نگاهش بکنید پیشنهاداتی جهت زیباتر شدنش بدین ، چون احساس کردم ب دل طارق عزیز نچسبید crying crying

          چون...
          طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد
          در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد

          rose rose rose rose


          دلنوازان تا به دل رو می کنند
          در سرای سینه جادو می کنند
          /
          ناز نازان در غزل با عشق خویش
          دست ما پیش همه رو می کنند
          /
          شعله می کارند و صد آتشقشان
          باز می گردند و جارو می کنند
          /
          ربـــنای طور را سر می دهند
          صحن جان را غرق یاهو میکنند
          /
          در شمیم ، فاعلاتن ، فاعلن
          کار صدها دشت شب بو میکنند
          /
          گر که دنیا هم سر یاری نداشت
          دل به شور عشق هم سو میکنند
          /
          چون نسیمی سهم تو در عاشقی
          پیچ پیچ جعد گیسو می کنند
          /
          الغرض چونان طبیب حاذقی
          با قلم تجویز دارو می کنند
          /
          دلخوش طوسم که طارقهای عشق
          گوشه چشمی هم به دلجو میکنند

          حسین دلجووو


          rose rose rose rose rose

  • پویا نبی زاده   31 خرداد 1394 02:00

    سلام استاد گرامی

    چقدر خوشحالم که حس و حال شهریاری را در اشعارتان پیدا مکینم


    واقعا حس و حال اشعارتان حس وحال اشعار شهریار را به من دست میدهد

    خیلی زیبا بود

    rose rose rose rose

    زند چشمک که طالب دارد این دل
    نداند مه که صاحب دارد این دل

    کنیز اختران چشمندو بیدار
    بخواب ای مه مواظب دارد این دل



    این دو بیت هم از یکی از اشعار استاد تقدیمتان که واقعا زیبا می سرایید


    پاینده باشید در پناه حق

    • حسین دلجویی   01 تیر 1394 23:29

      درود جناب نبی زاده
      ممنونم بزرگوار...اما...؟

      من کجا و نازنین مراد دلم استاد...کجا...

      ما ک باشیم ک اندیشه ی ما نیز کنند...؟؟



      در ضمن سپاسگزارم از دوبیت زیباتون...
      منو سر شوق آوردید گرامی...

      rose rose rose rose rose

      برای فصل خزانم ، بهار بفرستید
      برای سینه تنگم ، قرار بفرستید
      .
      دلـم گرفته ز پنهان نوشدارویم
      دوای درد دلم آشکار بفرستید
      .
      در انتظار تو باجاده ها هماغوشم
      برای فاصله ام ، انتظار بفرستید
      .
      نبوده هیـچ دلی پایدار دلداری
      براه عشق دلی پایدار بفرستید
      .
      اسیرغربت این جاده های غمناکم
      برای مقصد عشقم قـطار بفرستید
      .
      مراد روح نوازم به شهر تبریز ست
      شمیم دلکشی از شهریار بفرستید
      .
      همیشه حادثه ها درکمین عشاقند
      برای فصـل خـزانم بهار بفرستید


      حسین دلجووو

  • اصغر چرمی   31 خرداد 1394 07:46

    سلام و درود بر جناب دلجویی عزیز

    rose

    • حسین دلجویی   01 تیر 1394 23:33

      سلام از ماست بزرگوار...

      خوش امدید و مهتاب ب ارمغان اوردید..

      rose rose rose rose

      خدا را در پگاه سینه ماهی کرده ام پیدا
      که در نور نگاهش جایگاهی کرده ام پیدا
      /
      گدای هیچ سلطانی به احسانی نمیگردم
      که دربار سخای پادشاهی کرده ام پیدا
      /
      اگر از تنگ دنیایم شکایت نامه ای باشد
      وکیلی مهربان و دادگاهی کرده ام پیدا
      /
      پس از یک عمر مهجوری کنار گنبد نوری
      به دستان دخیلم بارگاهی کرده ام پیدا
      /
      عجب نوری فراز هفت شهر آرزو سر زد
      چو در محراب جانم خانقاهی کرده ام پیدا
      /
      مرا سرویست در منزل که زیر سایه سبزش
      ز طوفان ها امان و سرپناهی کرده ام پیدا
      /
      من آن بخت سپیدی را که عمری جستجو کردم
      کنون در گوشه ی چشم سیاهی کرده ام پیدا *

      حسین دلجووو

      با تضمینی از استاد شهریار

  • بهناز علیزاده   31 خرداد 1394 09:00

    درود بر شما جناب دلجویی یکی از یکی زیباتر هستند اشعارتان قلمتان همواره در چرخش باد، rose rose rose

    • حسین دلجویی   01 تیر 1394 23:36

      سلام وسپاسگزارم بانو علیزاده ی والاتبار و والاگهرم
      خوش آمدید ک همانا حضور مهرآفرین و نگاه مهرانگیزتان دلگرمی کارست و امید ب استمرار راه...
      ممنونم دخترم...

      rose rose rose rose

      در دلم مثل عشق میمانی
      گر چه این قصٌه را نمیخوانی
      خانم ناظـم ،همیشه مدیر...
      دوستت دارد این دبستانی !
      /
      چند سالیست « باز باران» را
      در نگاه تو از برم ، بانو
      بسکه از آسمان ابری تو
      دشت سینه شدست ، بارانی
      /
      عاشقم کرده ای بیا و ببر
      سر بازار خود حراجم کن
      من به مهر تو شاعری کردم
      نیستم اهل عشق پنهانی
      /
      باز باران و باز هم تنها
      باز هم یک خیال اشک آلود
      در مسیر تو باز بی چترم
      در هوای تو ، باز بارانی
      /
      تا که کبرای قصه ام شده ای
      با تو تصمیم تازه ای دارم
      نگذارم شبی تو را تنها
      زیر رگباری از پریشانی
      /
      تا همیشه معلمم تو بمان
      تا که انسان عاشقی بشوم
      واحد انتخابی ام تو شدی
      در کلاس علوم انسانی
      /
      شاعرت ناشکیب و دلتنگ ست
      پشت ممتد خط فاصله ها...
      ریزعلی باش و مشعلی بفروز
      در شب ریل های طولانی
      /
      دوستت دارم ای غریبه بمان *
      با تو آغــاز تازه ای دارم
      با من از رد گرگ ها مهراس
      نیـستم از تـبار کنــعانی
      /
      شده سردم از این شمالی ها
      جان به قربان گرمسیری تو
      استوایی که قلب قطبی من
      در نفسهای خود بسوزانی
      /
      بسکه احساس خفته در غزلم
      از بلـندای موج گیسویت
      میکنی شهره ام به پسوند
      شاعر شعرهای طوفانی...
      /
      شاعرت را رهـا مکن ، بانو
      تا غزل هم به مقصدش برسد
      شده عشق تو فصل ، آغازم
      و بمان تا شود چـه پایانی

      حسین دلجووو

      ب یکی از معلمین ابتدایی ام...

  • علی صمدی   31 خرداد 1394 09:34

    دیشب سر شب آمد و من مردم از این شوق
    سلام و درود خا ن داداش
    لذت بردم و آموختم
    شادمان باشید rose rose rose rose rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   01 تیر 1394 23:43

      نازنین داداش گل مرام و شوخ و متذوقم...
      سلام و صلوات خدا بر شما
      خوش امدید

      انگار توی ی صفح ی دیگه م گفته بودید ببخشید ک گاهی تراووش ذوقی میکنم و بیتی میگم

      بگو داداشم
      چرا نگی...

      بقولی چرا ک نه؟؟

      همین جرقه ها
      همین تراوشات
      همین تک بیت هاست ک گاه مبدا و مطلعی برای زیباترین و جاودانه ترین غزل ها و گاه آثار میشن
      اینجا جمع شده ایم ک در کنار هم و ب پشتوانه عشق و احساسات هم جرقه هایی در فکر و ذهنمان جهیده و بگیم
      اگر اینجا نگیم...کجا بگیم
      اگر اینجا نیاموزیم... کجا بیاموزیم
      اگر اینجا اشتباه نکنیم ک دوستان با صعه ی صدر و حوصله راهنمایمان نباشند کجا اشتباه کنین و کجا چنین صادقانه راهنمایمان خواهند شد
      پس بگو تا بخوانیم
      و بنواز تا لذت ببریم و
      بمان تا بمانیم....

      یا علی...


      rose rose rose rose

      اینم از کیهان عزیز و اینم از حس خود محوری و تایید طلبی من...

      چه می شود که روم تا دیار میمندی
      رسم به خدمت آن شهریار میمندی
      /
      غزل غزل بسرایم به غمزه گوش کنم
      صدای بلبل آن چشمه سار میمندی
      /
      دهان به نام عسل هم نمیشود شیرین
      مگر زبان بگشایم ز یار میمندی
      /
      تمام عمر خورم حسرت مدام اگر
      نبینم عشوه ی چشم خمار میمندی
      /
      مگر ز لطف کند قسمتم که یک لحظه
      بغل بگیرم و بوسم نگار میمندی


      از دوست عزیزم:
      کیهان محمدی ......

  • روح الله اصغرپور   31 خرداد 1394 11:24

    لذتی بسیار بردم از غزل فاخرتان

    دیشب از خوش باوری پروانه و شمع
    مست گشتند از همینجا می نویسم راجی

    • حسین دلجویی   01 تیر 1394 23:44

      درود بزرگوار عرصه ی ادب
      خوش آمدید...

      applause applause applause

      چو قلبت دری نرم دارد هنوز
      دلت مشتری , گرم دارد هنوز
      دهان شکر ریز خود را ببند
      که قند از لبت شرم دارد هنوز

  • زهرا نادری بالسین شریف آبادی   31 خرداد 1394 12:59

    درودها اشعارشما واستاد حسینیان ومناظره هایتان دانشگاهی ایجادکرده که مگوی بسیار لذت بردم ازاشعار فاخرتان که یکی از یکی زیباتراست هرواژه اش چون گوهری میدرخشد
    applause applause applause
    rose rose rose

    • حسین دلجویی   01 تیر 1394 23:52

      سلام گل دختر بزرگوارم

      بله
      کمال حسینیان بگید...بله

      ایشون علاوه بر اینکه طبع روانی ب زلالی و پاکی چشمه ساران سبلان دارن بنده را پیوسته سر شوق میارند

      همیشه هم ک زنگ میزنند یا شعر میخونند یا مبدا و مطلع و بانی شروع بداهه میشن

      باور کنید منزلشان و بودیم و میزبانی ب غایت مهربان و بخشنه و مهمان نوازند

      حالا یا فال حافظ میگرفتیم یا تعبیر و تفسیر کلیم کاشانی و صائب تبریزی بود
      و یا بداهه سرایی بقولی فیس تو فیس...
      ایشون ماشالله یه حوصله و صبر و متانت واشتهایی سیری ناپذیر در مورد سرایش و تفاعل و بحث و تعبیر و تفسیر شعر دارند...
      بنده لذت میبرم و افتخار میکنم ک میتونم بگم ایشونو میشناسم


      حالا موندم ک چرا امروز از صدر تا ذیل دلم بر وفق اشعاری ست ک بنوعب در رابطه با استاد شهریارست
      فکر کنم یکی از عزیزان در بالا ابیات منو شبیه ب ابیات استاد شهریار فرض کرده بودنی

      البته صحبتی ست ک سالها پیش هم جناب استادم حضرت سید مهدی فقیه مطرح میکردند
      هر چند ک

      میان ماه من تا ماه گردون
      تفاوت از زمین تا اسمانست

      شاد باشید دختر مهر ایینم...

      rose rose rose rose

      چه ماهی از خلیج فارس سر زد در شبم امشب
      که از مهر منیرش غرق در تاب و تبم امشب


      خدایا شاکر از وصلم که نورانیست احساسم
      به لطف مهربان بی کرانت امشبم ، امشب


      لبش یاقوت سرخ جلوه ی حوا و چشمانش
      که میجویندطعم سیب آدم بر لبم امشب


      هزار افسانه ی هجرم به دل اندوختم ،اما
      نمی آید چرا بر این زبانم مطلبم امشب


      خدایا از هوای شرجی بوشهر می بارد
      ز پیشانی به لب ها شرم یارب یا ربم امشب


      چنان ساکت نشستم در کلاس درس چشمانش
      که ماندم همچو طفلی در فضای مکتبم امشب


      به بزم شهریار امشب قلم رقص قمر دارد
      ولی در خط چشمانش من قمردرعقربم امشب


      توان بگرفته دلشادی پس از کسر پریشانی
      که شادی ها مضاعف شد به جمع مضربم امشب


      شب است و ماه میخندد ، ستاره نقره می پاشد *
      جهانم غرق آرامش ز شوق اغلبم امشب


      کجا انصاف میداری گله از قسمتت ،حافظ؟
      خدا را بس غزلهای روان از مشربم امشب


      حسین دلجووو

  • نگار حسن زاده   31 خرداد 1394 14:32

    سلام و عرض ادب و احترام

    بسیار بسیار زیبا بود

    درود بر شما
    rose

    • حسین دلجویی   01 تیر 1394 23:54

      درود بانو
      خوش آمدید و سپاسگزارم...

      rose rose rose rose rose

      خداوندا نمی دانم چه کــردم
      که بر گردون رسیده آه و دردم
      .

      یکی کام و یکی ناکامی از توست
      یکی نام یکی بدنامی از توست
      .

      قرار چرخ گردون جمله از توست
      شرار سینه خون جمله از توست
      .

      گهی با عاشقان در می‌ستیزی
      گـهی خون از دل عشاق ریزی
      .

      تو شیرین عاشق فرهاد کردی
      به خسرو مدتی بیدادکردی
      .

      به یوسف ز آئینه یک سینه دادی
      زلــیخا را تو مکر و کینه دادی
      .

      دل لیلی ز هستی سرد کردی
      تو مجنون را بیابانگرد کردی
      .

      تو دادی تیشه ات را دست فرهاد
      تو شیرین دادیش تا گشت استاد
      .

      تو لیلی را جمالی تازه دادی
      تو مجنون راچنین آوازه دادی
      .

      به دنیای دلش اندوه دادی
      دلی در شهر و جان در کوه دادی
      .

      به قلب هر کسی مأوا نمودی
      خور و خواب از ضمیرش در ‌ربودی
      .

      حقیقت ها بسی افسانه خواندی
      ز افسون عاقلان دیوانه خواندی
      .

      بگو فرهاد را در عشق چون شد
      سر و کارش چرا با بیستون شد
      .

      چه خونها در دل فرزانه کردی
      حقیقت ها عجب افسانه کردی
      .

      یکی را خون کنی دردیده وکام
      یکی را شهد عشقش جام درجام
      .

      مرید شیخ صــنعانت کجا شد
      چسان بر عشق ترسا مبتلا شد
      .

      کجا شد وامق و عذرای عاشق
      کجا شد لاله و چون شد شقایق
      .

      منـیژه با تعب همراه کردی
      چو بیژن را اسیر چاه کردی
      .

      گلندام و حنیسایت کجا شد
      به گلنار و ابومسلم چها شد
      .

      فریدون بستة زنجیر کردی
      فریبا زین حکایت پیر کردی
      .

      فرنگیــست مگر در وصل دیدی
      سیاووش راکه درخون میکشیدی
      .

      ز تو آن شـــــهریار شعرپرور
      نـــــشد وصل ثریایش میسر
      .

      سلیمان کو صبایش در نگین بود
      ز تو ازهجر بلقیسش غمین بود
      .

      چه سرها گرم صحرای جنون است
      چه دلها غرقه گرداب خون است
      .

      یکی بر کاخ عزت می‌نشانی
      یکی کوخ مذلت می‌فشانی
      .

      توانگر را نمایی گاه درویش
      و درویشی به تدبیری تو دلریش
      .

      یکی را شیره جانی بسوزی
      یکی رخت شهنشاهی بدوزی
      .

      خوشا آندل که از شمع تو سوزد
      خوشا شمعی که از تو جان فروزد
      .

      خوشا رسوایی و ناکامی از عشق
      خوشا شیدایی و گمنامی از عشق
      .

      خوشا آنانکه در هجران شب و روز
      همه درد ند و داغند و همه سوز
      .

      خوشا عاشق شدن در بی ریائی
      خوشا با نینوایت هم نوایی
      .

      خوشا با شعله‌هایت آب گشتن
      منزه همچنان مهتاب گشتن
      .

      خوشا عاشق که نام از عشق گیرد
      سپس در آرزو هایش بمیرد
      .

      خوشا چون شعله ای تا ماه رفتن
      عروج عشق را چون آه رفتن
      .

      خوشا آنان که هجرانها کشیدند
      که گاه بازپرسی رو سپیدند
      .

      اگر یوسف شدی رام زلیخا
      کجا میرفت نامش تا ثریا
      .

      خوشا آنکس که درعشقت بسوزد
      لباس عافیت بر تن بدوزد
      .

      به هر دل مشعل تو شعله افروخت
      ز درد داغ و هجران بیشتر سوخت
      .

      نوای عاشقان پا بند دوری است
      بقای عشق را دوری ضروریست


      حسین دلجووو
      تابستان 81

  • اله یار خادمیان   31 خرداد 1394 19:19

    سلام و درو د نوشیدم از صهبای عشق و اندیشه و تراوش قلم معرفت بار شما جناب استاد دلجویی عزیز
    برقرار باشی


    انگار که سال نو من زود تر آمد
    انگار شب مرگ زمستان دلم بود

    • حسین دلجویی   01 تیر 1394 23:55

      درود جناب خادمیان گلم...

      سپاسگزارم
      چوبکاری نفرمایید، بزگوارم...


      rose rose rose rose


      امشب غزل با نام باران مینویسم
      با جوهر اشک فراوان مینویسم

      امشب تمام خاطرات رفته ات را
      بر گونه های خیس ایوان مینویسم

      امشب تمام دردهای مانده ات را
      بی واسطه بی اسم و عنوان مینویسم

      امشب به یاد رفتنت از این حوالی
      ابیات خیسم بر خیابان مینویسم

      امشب که در چشم شما پیداترینم
      از چشم باران تو پنهان مینویسم

      رنج گذشته در سرم سخت است ،اما
      من در نهایت سهل و آسان مینویسم

      یادم نمی آید تو اینم بوده باشی
      پس بعد از این نام تو را آن مینویسم

      از دست تا دادم همه دیروز هایم
      امروز خود را غرق تاوان مینویسم

      امشب به شبهای پر از یلدا بیندیش
      چون نام تو باخط الوان مینویسم

      تب کرده ام لبخند هایم می گریزند
      من امشبم با چشم گریان مینویسم

      با اینهمه بغضی که مانده درگلویم
      امشب غزل با نام باران مینویسم


      حسین دلجووو

  • محمد جوکار   03 تیر 1394 01:40

    همیشه درود بر استاد مهرم جناب دلجویی عزیز

    آفرین ها به تو و این غزل شورانگیز
    مست شد از غزلت ، هر که بنوشید ترا

    کاش می شد ، که از پنجره باران را دید
    از صدای تپش پنجره ، فهمید ترا

    کاش می شد که با زورق اندیشه ی تو
    رفت تا آنسوی دریا و سپس دید ترا

    کاش میشد که بدانم که فرهاد چطور
    تیشه بر کوه زد و ، آنگاه تراشید ترا؟

    rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   03 تیر 1394 01:46

      سلاااام....

      به به...
      جناب جوکار گلم
      داداش محمد دلممممم..

      صفا آوردین و گل کاشتین بزرگوارم
      چ فیس
      چ واتس
      و چ سایر سایت های ادب
      و هم همایش ها

      همه جا مروج مهر و بشیر ادب و مبلغ دلداری و دلنوازی در زمینه اخلاق و ادب و مرام و معرفتید..
      خدا حفظتون کنه بزرگوار...

      rose rose rose


      وه چه عشقی دیدم امشب در نگاه عاشقان
      یاس و سوسن می تراوید از پگاه عاشـقان

      .
      شانه درشانه نشسته روی فرشی رنگ رنگ
      شانه ی عــشق خدا دیدم پناه عاشقان

      .
      تابـلو فرشی که می خندید بر دیوار قصر
      «بافتی» در تار و پودش شد گواه عاشقان

      .
      تا ابد سرشار فروردین بود دشـت دل و
      تا ابد لـبریز سوســن باد راه عاشقان

      .
      در خط چشـمان لیلی خواه مجنون بارها
      صد غزل خواندم به چشـمان سیاه عاشقان

      .
      آبشار عشق و مــهر و پاکی شرم و حیا
      سرنگون شد،آب شد،در چشم ماه عاشقان

      .
      تا زلیخایی بدین قامت عزیز قـصر ماست
      پیرهن چاک است یوسف کنج چاه عاشقان

      .
      پیر کنـعان تا نجابت دید در «راحیل» عشق
      گفت مـهر کردگارم تکـــیه گاه عاشقان

      .
      تا خدای عشق سکاندار چرخ زندگی است
      شد صٌدم با پانـــزده رمز نگاه عاشـقان

      .
      این غزل دارد به مقـصد میرسد«دلجو»بده
      چرخ فـرمان دست دل در ایستگاه عاشقان

      ======

      دلجووو

  • علی معصومی   11 اردیبهشت 1399 22:48

    درود بر شما ارجمند
    ☆☆☆☆☆
    rose rose rose

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا