3 Stars

انگار باید کوچ کرد از این حـــوالی

ارسال شده در تاریخ : 11 تیر 1394 | شماره ثبت : H94629

....
گاهی به خود دل بستنم را دوست دارم
یعنی خودم جان و تنم را دوست دارم
/
دیوانه ای از آن گروه شاعران ، که
این گونه گاهی بودنم را دوست دارم
/
یک سایه ای افتاده روی آشیانم
هر چندجای ایــمنم را دوست دارم
/
انگار باید کوچ کرد از این حـــوالی
انگار از اینجا رفتــنم را دوست دارم
/
جان کنده ام تا این غـزل گفتم برایت
حتی همین جان کندنم را دوست دارم
/
اما تو با سردی و سـنگینی گذشــتی
باشد، هــجوم بهـمنم را دوست دارم
/
مانده است هرشب رد تو بر گونه هایم
تلـفیق اشک و دامــنم را دوست دارم
/
ایام طاعت طی شد و من خواب ماندم
زیرا که من اهریمــنم را دوست دارم
/
شوریده ام ،آشفتگی هایم ز عشقست
حتی همین ، آشفتنم را دوست دارم
/
بگـذار برگــردم به کــنعان درونم
بگـذار ، من برگـشتنم را دوست دارم
/
بردار دست ازشانه هایم ، فرصتی نیست
من یوســفم پیراهـنم را دوست دارم...

حسین دلجووو

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 401 نفر 609 بار خواندند
روح الله اصغرپور (12 /04/ 1394)   | زهرا نادری بالسین شریف آبادی (12 /04/ 1394)   | قاسم افرند (12 /04/ 1394)   | بهناز علیزاده (13 /04/ 1394)   | حسین دلجویی (13 /04/ 1394)   | طارق خراسانی (13 /04/ 1394)   | دادا بیلوردی (13 /04/ 1394)   | علی اصغر اقتداری (13 /04/ 1394)   | مهدی نجفی (13 /04/ 1394)   | نگار حسن زاده (13 /04/ 1394)   | حسن عباسی (14 /04/ 1394)   | اصغر چرمی (15 /04/ 1394)   | اله یار خادمیان (15 /04/ 1394)   | علی معصومی (11 /02/ 1399)   |

رای برای این شعر
طارق خراسانی (13 /04/ 1394)  بهناز علیزاده (13 /04/ 1394)  علی معصومی (11 /02/ 1399)  
تعداد آرا :3


نظر 21

  • زهرا نادری بالسین شریف آبادی   12 تیر 1394 19:53

    جان کنده ام تا این غـزل گفتم برایت
    حتی همین جان کندنم را دوست دارم

    درودها مثل همیشه زیبا وشاهکاری دیگرنویسا مانید
    applause applause applause
    rose rose rose

    • حسین دلجویی   15 تیر 1394 04:38

      درود و سپاسگزارم بانو از حضور مهتابی و مهرانگیزتون..

      دلم گرفـته فقط یک بهانه می خواهم
      برای گردش چشمم کرانه میخواهم
      /
      بیا و اسم قشـنگت به ساحلم بنویس
      برای صخره ی اشکم نشانه میخواهم
      /
      همیشه اسم تو بودست حسرت غـزلم
      بیا که حس تو را عاجزانه می خواهم
      /
      نشان خانه من در غبارها مانده است
      فروغ ماه تو در صحن خانه میخواهم
      /
      نگو که سهمیه ام نیست لحظه ای شادی
      بخوان به عشق که امشب ترانه میخواهم
      /
      نفس به غیر هوای تو زجر اجباری است
      بیا که یک نفس عاشـقانه می خواهم
      /
      برای ابری تـنگم جــرقه لازم نیست
      دلم گـرفته فقط یک بهانه می خواهم

      حسین دلجووو

  • روح الله اصغرپور   12 تیر 1394 19:56

    من یوســفم پیراهـنم را دوست دارم...
    بسیار بسیار زیبا لذت بردم از غزل زیبایتان درود استاد عزیز rose rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   15 تیر 1394 04:42

      درود بر شما

      بی نهایت سپاسگزارم بزرگوارم...

      کاش من هم جنوب تر بودم
      شاعر شعر خوب تر بودم
      .

      کاش«میمند»ما کمی جاداشت
      لااقل یک کنار دریا داشت
      .

      مثل بوشهر، شعرعرفان بود
      قایقی در دلش نمایان بود
      .

      روز و شب در مقابلش بودم
      زیر گزهای ساحلش بودم
      .

      کاش یک اسکله بنا میشد
      بندر عباس چشم ما میشد

      .
      کاش محراب دل گل افشان بود
      مسجدش مسجد سلیمان بود

      .
      کاش دستان سینه ام وا بود
      مثل میناب غرق دریا بود

      .
      یا دلم را به موج میدادم
      یا غزل را به اوج میدادم

      .
      جمع گشته تمام خوبی ها
      در نگاه شما ،جنو بی ها

      ..
      دوستان گلم فراق البال
      میبرندم گهی به سمت شمال

      .
      میشود میزبان هم دلیم
      چشم سبزان ناز انزلیم

      .
      تا ابد حس وحال چشمش سبز
      ازدحام شمال چشمش سبز

      .
      می شوم چون کویر مهتابی
      پیش کرمان چشمشان آبی

      .
      گاه وزن حماسه میپوشم
      جامی از شهد طوس مینوشم
      .

      گاه تا هفت خان سفر دارم
      سیستانی به زیر پر دارم

      .
      گاه دل می رود ز شیرازم
      در پگاه سپید اهوازم

      .
      تا که در شعر جنگ میلولم
      دانش آموز خط دزفولم

      .
      گاه نوری برابرم دارم
      سخت سودای آذرم دارم

      .
      پا به پای خیال شبدیزم
      میروم تا سواد تبریزم

      .
      تا که هم بزم عشق یارانم
      آستان بوس شهریارانم
      .

      یک زمان میروم به کردستان
      خط ایلا م و خطه ی مهران
      .

      گاه دل میدهم به چشم سیاه
      در کرند وپگاه کرمانشاه

      .
      یک زمان عازم لرستانم
      میهمان حریم خوبانم

      .
      شهر یاسوج سینه هاشان شاد
      در زلال خدای نورآباد

      .
      بس هوایش ملاطفت دارد
      مریم از عرش و فرش میبارد
      .

      هر شمالم جنوب احسانست
      هر یسارم یمین ایرانست

      .
      هر کجا خلق و خوی خود دارد
      هر گلی رنگ و بوی خود دارد

      .
      کشورم ازدحام آینه هاست
      هرکه هرجاست دردلم پیداست


      حسین دلجووو

  • قاسم افرند   12 تیر 1394 23:30

    سلام بر حضرت دلجویی بزرگوار
    ردیف بسیار دلنشینی بود که به خوبی به بیت های زیبایتان گره خورد
    سپاس
    سلامت باشید و همیشه شاعر

    • حسین دلجویی   15 تیر 1394 04:43

      درود بر شما
      ممنونم از صفای قدم و نگاه مهرافزای شما


      از تو یک پرسش احـوال مرا شاعر کرد
      عشق پیدا شد و فی الحال مرا شاعر کرد
      .
      پَرشال تو پر از زمـــزمه ی شالی بود
      در نسیمی پر یک شـال مرا شـاعر کرد
      .
      پونه ها با گل پامچال تــبانی کردند
      عطر پونه ، گل پامــچال مرا شاعر کرد
      .
      سر چشمان تو در مدرسه غـوغایی بود
      ازدحامی شد و جنــجال مرا شاعرکرد
      .
      چشم تو قـهوه ای وقهوه حکایت ها داشت
      بعد آن قــهوه همان فال مرا شاعر کرد
      .
      من فقط ذره ای از چـشم تو را میدیدم
      آخــرش ذره و مثـقال مرا شاعر کرد
      .
      این چنین سوی کسی جاذبه ارسال نکن
      که همان لحـظه ی ارسال مرا شاعر کرد
      .
      پـدرم بر سر یک خال سمرقــندی داد
      باز هم قــند همان خال مرا شـاعر کرد

      حسین دلجووو

  • طارق خراسانی   13 تیر 1394 01:14

    با سلام و درود

    خارج ار تعارفات مرسوم جناب دلجویی غوغا کرده ای
    چند بارخواندم تا در مکتب شما چیزی بیا موزم.
    دستمریزاد استاد توانا


    در پناه خدا


    rose rose rose
    applause applause applause

    • حسین دلجویی   15 تیر 1394 04:44

      بی نهایت سپاسگزارم جناب طارق والاتبارم
      خوش آمدید بزرگوارم...


      نکند هیچ کس اینگونه مردد بشود
      یا گرفتار به اما و به شاید بشود
      .
      روستایی دلم پشت دبستان تو ماند
      میتوانست ز چشم تو مگر رد بشود
      .
      میروی و دل من پشت سرت می آید
      تا مگر باز کجا چشم توام سد بشود
      .
      گفته بودم ندهـم دل به تو اما چکنم
      شده کاری که نبایست و نباید بشود
      .
      باز تا صبح من و خاطره ها می باریم
      نکند فاصله ســـیلاب مجدد بشود
      .
      رفتی و برسر این راه ازآن می ترسم
      رفتنت مثل جوانی که نیامد بشود
      .
      خوب من خوبترین حادثه ها باش مخاه
      که تو باشی و چنین حال دلم بد بشود

      ====
      دلجووو

  • دادا بیلوردی   13 تیر 1394 02:57

    درود بزرگوار
    غزل با احساسی است
    واقعاً لذت بردم
    زنده باشید. rose applause

    • حسین دلجویی   15 تیر 1394 04:44

      درود بر شما
      خوش امدید و صفا بخش محفلمان بودید
      یا حق...

      با فروغت ســـپید آوردی ، با طلوعت نوید آوردی
      در طواف ســتاره ی ناهید ،هاله ای از امید آوردی
      .

      شاعرم کرده ای بیا وببین،روزو شب شعرترمی انگیزم
      بسکه با جلوه های کودکی ات ، واژگان جدید آوردی
      .

      عاشق جلوه ی الیسایم ،در شب و ازدحام شب بو را
      تا که در موج موج گیسویت عطر باران و بید آوردی
      .

      واژه ها بسته اند احساسم ،در نیازم به ناز چشمانت
      آمدی باز شد گل مهتاب ، عشق را با کلید آوردی
      .

      دفتر شعر های دیروزم ، در هجوم غبارها گم شد
      آمدی در کلاس چشمانت ، شعرهای سپید آوردی
      .

      در حلول طلوع فروردین ، چشمای تو رمز تحویل اند
      دختر بیست و ششم اسفند،جان فدایت که عیدآوردی

      =====

      به نوه ی گلم : الیسا

  • علی اصغر اقتداری   13 تیر 1394 11:14

    در بر جناب دلجویی عزیز
    عاشقانه هایتاتدامن مس

    • حسین دلجویی   15 تیر 1394 04:45

      جناب اقتداری والامرامم
      خوش آمدید نازنین شاعر ولاتبارم...


      می برد هرلحظه از ما جان ودل را بیشتر
      آن که درچشمم بود هرشب فریبا بیشتر
      .

      قالی کرمان من هی بیشتر گل می دهد
      هر چه از دست زمانه میخورد پا بیشتر
      .

      از همان روزی که سر زد در پگاهم ماه او
      روز و شب دشت دلم کرده مطرا بیشتر
      .

      صبحگاهی دل ربود و عصرمجنونش شدم
      باز هر شب شد ز من دیوانگـی ها بیشتر
      .

      تا خدا عـطر «نگار»م کرد مهـمان دلم
      شد بهارم دست چشــمانش مهیا بیشتر
      .

      هر چه در ناسازگاری های دنیا مانده ام
      باز با دنــیای من کرده مـدارا بیشتر
      .

      پیش چشم دادیار مهـربانش مــجرمم
      روز ها شرمنده ام من صبح فردا بیشتر
      .

      ماه من مجموعه ای ازگوهر آئینه هاست
      در نگاهش دیده ام هرشب خدا را بیشتر
      .

      وای «دلجو»آنچه گفتی دوست ترمیداریش
      باز هــم کم گفته ای تو باز هم ما بیشتر

      =====
      دلجووو

  • علی اصغر اقتداری   13 تیر 1394 11:15

    مستدام

  • مهدی نجفی   13 تیر 1394 19:49


    سلام آقای دلجویی

    دیوانه ای از آن گروه شاعران ، که
    این گونه گاهی بودنم را دوست دارم
    /

    این بیتش به نظر من خیلی خوشگله همش خوب و قشنگن اما این یکی یه چیز دیگه س


    توی شعر قبلی تون کامنت گذاشتم لطفا بخونین


    • حسین دلجویی   15 تیر 1394 04:46

      درود مهدی جان

      ممنونم از نگاه مهتابی تون
      برای جناب عباسی پیام فرستادم تا اقذام نماید
      دذر خدمتتونم پسر گل و مهربانم..

      rose rose rose



      برای وصـف نگاه تو ماه کافی نیست
      برای چشم سیاهت نگاه کافی نیست

      .
      برای خط لبت تابلویی ز نستعلیق
      برای خال تو رنگ سیاه کافی نیست

      .
      به جرم دیدن چشمت برای محشرمن
      نوشته اند هزاران گناه کافـی نیست

      .
      برای من که دلم برده قوس مژگانت
      غزل غزل بسرایم ز آه کافی نیست

      .
      به پای اوج غرورت چو بید در بادم
      برای گفتن کوه تو کاه کافی نیست

      .
      به اشتباه هزاران غزل ز چشم تو رفت
      برای من دو هزار اشتباه کافی نیست

      .
      برای فتح دو چشم تو جان بباید داد
      وزیر وقلعه وسرباز وشاه کافی نیست

      .
      عزیز دیده مصری و کاروان رفته است
      برادران به کمین ند و چاه کافی نیست
      .

      خدا کند که نگـیری تقاص چشمت چون
      برای جرم دلــم دادگاه کافی نیست
      .

      خودت گواه بشو بیت آخرم بنویس...
      برای سرقت چشمت گواه لازم نیست


      حسین دلجووو


  • بهناز علیزاده   13 تیر 1394 20:24

    درود بر شما جناب دلجویی گرانقدر، rose rose rose

    • حسین دلجویی   15 تیر 1394 04:47

      درود بر شما گلبانوی مهر و ادی
      خوش آمدید و صفا آوردید.....شاعر...

      وه چه عشقی دیدم امشب در نگاه عاشقان
      یاس و سوسن می تراوید از پگاه عاشـقان

      .
      شانه درشانه نشسته روی فرشی رنگ رنگ
      شانه ی عــشق خدا دیدم پناه عاشقان

      .
      تابـلو فرشی که می خندید بر دیوار قصر
      «بافتی» در تار و پودش شد گواه عاشقان

      .
      تا ابد سرشار فروردین بود دشـت دل و
      تا ابد لـبریز سوســن باد راه عاشقان

      .
      در خط چشـمان لیلی خواه مجنون بارها
      صد غزل خواندم به چشـمان سیاه عاشقان

      .
      آبشار عشق و مــهر و پاکی شرم و حیا
      سرنگون شد،آب شد،در چشم ماه عاشقان

      .
      تا زلیخایی بدین قامت عزیز قـصر ماست
      پیرهن چاک است یوسف کنج چاه عاشقان

      .
      پیر کنـعان تا نجابت دید در «راحیل» عشق
      گفت مـهر کردگارم تکـــیه گاه عاشقان

      .
      تا خدای عشق سکاندار چرخ زندگی است
      شد صٌدم با پانـــزده رمز نگاه عاشـقان

      .
      این غزل دارد به مقـصد میرسد«دلجو»بده
      چرخ فـرمان دست دل در ایستگاه عاشقان

      ======

      دلجووو

  • نگار حسن زاده   13 تیر 1394 23:46

    سلام و عرض ادب و احترام جناب دلجویی

    مانند همیشه بسیار زیبا بود

    درود بر شما
    rose

    • حسین دلجویی   15 تیر 1394 04:48

      درود بر شما بانوی شاعر
      خوش امدید و صفا بخشیدید بزرگوارم...

      rose rose rose rose


      اولین روز دبستان مرا امضا کن
      کاغذ روشنی جان مرا امضا کن
      .
      ترن خاطره هایم پس این فاصله هاست
      مشعل همت دهقان مرا امضا کن
      .
      سبز گیلان دو چشمان تو پربارم کرد
      باز باران شب باران مرا امضا کن
      .
      نو بهاری که تنت بوی شقایق دارد
      لطف کن عصر زمستان مرا امضا کن
      .
      ما به پایان مرامت نرسیدیم عزیز
      لطف کن نامه ی پایان مرا امضا کن

      =====
      دلجووو

  • اصغر چرمی   15 تیر 1394 09:16

    سلام
    درود بر شما
    خدا برکت بده به این ذوق rose

  • علی معصومی   11 اردیبهشت 1399 22:42

    درود بر شما ارجمند
    ☆☆☆☆☆
    rose rose rose

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا