...
سالها رفته است و مانده باز هم درخاطرم
سبز چشـمان شمالی های شالی پرورم
/
نوبـهارم رفته اما باز هم گــل می کنند
روز و شب آوندهای پونــه های باورم
/
از حلــول آبی چشـم خـزر دارم امید
تا بیندازد شـبی در سبز ساحل بســترم
/
باز هم دارم امید آنکه یک شب سر نهم
در حریم چتر باران خـورده ی نیلـوفرم
/
چون نــوار ساحـلی غرق تراکم می کند
هر کجا انداخت سبز چشـم هایش دلبرم
/
عاقبت یک روز می آید که امـضاٌ می کند
در حبوط مـهربانی های سبزش ، دفـترم
/
عاقبت یک روز می آیـد که روشن می کند
در تبسم های شرمش لایه های خاطــرم
/
میرسد یک روز مهمان میکند گلپونه ها..
می رسد پر می کند با اشک شوقش، ساغرم
حسین دلجووو
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
سریال خاتون قسمت6
تبلیغات فرهنگی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
اشرف السادات کمانی
-
narges omidi
-
علی احمدی
-
گوهر قوامی
-
فرزاد الماسی
-
مریم عرفانیان
نظر 21
کمال حسینیان 19 امرداد 1394 23:14
درود استاد عزیزم
یک کلامی بادوستان عزیز دارم و آن اینکه معمولاً اکثر شاعران، همانگونه که هر روز می خوانیم، در سرایش های خود که به صورت یک غزل هفت یا هشت بیتی باشد و یا یک مثنوی چند بیتی، توان ساختن چهار، پنج تصویر شعری را دارند و نهایت امر حداکثر برای هر بیت یک تصویر شاعرانه می بافند، در صورتی که خودتان ملاحظه می کنید این استاد و امیر غزل گاهاً در هر بیت دو تصویر زیبا و منحصر می آورند، مثل این ابیات :
عاقبت یک روز می آیـد که روشن می کند
در تبسم های شرمش لایه های خاطــرم
/
میرسد یک روز مهمان میکند گلپونه ها..
می رسد پر می کند با اشک شوقش، ساغرم
من که کمتر کسی را سراغ دارم که این مهارت و تبحرِ قلم را داشته باشد
این یکی از علت هایی است که در برابر سروده های استاد دلجویی تمام قد تعظیم می کنم
درود استادم
درود
حسین دلجویی 21 امرداد 1394 16:08
درود بر استاد دلم جناب حسینبان عزیز و بزرگوار
قربان ما رو بگذار تا به همان شاگردی و خوشه چینی از خرمن کالات شما کمال عزیز دلخوش باشیم و ببالیم
ما را چ به چند تصویری برادر گلم...
البته اینها همه از نفحات دریای بی کران مهر شماست که ما را بر چشم انداز ساحل ان دیدی نیست
در غربت دنیای دلم حوصله ای نیست
دل بستگی و دل بری و غلغله ای نیست
/
یعـقوب ترین حادثه ی یوسف خویشم
صد چاکترین پیرهنم مسئله ای نیست
/
ابریست دل قریه و خشکیده لب دشت
در مزرع امید دگر سنـبله ای نیست
/
چندیست که بغض غزلم پای به ماه است
در همت این قافـله هم قابله ای نیست
/
زان روز کز این باغ هزاران همه رفتند
در باور این خانه دگر چلچله ای نیست
/
دستان توسل همه در رعشه ی عـجزند
امـید فـرج از نفس نافـله ای نیست
/
باشد که بگریـیم بر این بخت که انگار
بر ساحل دریای غـمم اسکله ای نیست
/
بگذار به آتـش بفرسـتند سـیاووش
در عشق مهیا تر از این مرحله ای نیست
/
ای کاش یکی گـوشه ی خشتم بنویسد
بر ارگ بمم بیش از این زلزله ای نیست
/
ما یوسف دل را به کـلافی نفروشـیم
وقتی که به بازار ادب عادلـه ای نیست
/
صد کودک گل چهر سر دست فشاندیم
اما سر این چشمه به جزحرمله ای نیست
/
بازار مکاره ست سـیه بازی این قـوم
زنهار در این خیره سری منزله ای نیست
/
هشدار که دلسوخته ام چند پگاهی ست
در کوچه ی خنیاگری ام هلهله ای نیست
/
هر چـند میان من و تو «واو» نهادندند
برگرد که این فاصله ها فاصـله ای نیست
/
از دست دلم حال و هــوای گله هم رفت
گرهم گله ای هست دگرحوصله ای نیست*
حسین دلجووو
طارق خراسانی 20 امرداد 1394 07:36
با سلام و درود
جز عالی و زیبایی می توان چیز دیگری نگاشت؟
خواندم و لذت بردم.
الهی همیشه سلامت و تندرست باشی و بسرایی ...
در پناه خدا شادزی
سلبی ناز رستمی 20 امرداد 1394 15:31
حسین دلجویی 21 امرداد 1394 16:13
درود بر استاد دل و دوست بزرگوارم
خوش آمدید وآذین افشان مهر و صفا بودید بزرگوارم..
در خلوت مستانه ام،گم شد چراغ خانه ام
گم شد چراغ خانه ام ، در خلوت مستانه ام
/
جان داشتم دل داشتم ، ماُوا و منزل داشتم
جان و دل از کف داده ام،دیگرزخود بیگانه ام
/
یکروز جانان داشتم ، محراب و ایمان داشتم
در کسوت آواره گی ، عیبم مکن بی خانه ام
/
نیش دل تنگم مزن ، زخمه بر آهنگم مزن
سنگم مزن سنگم مزن ، دیوانه ام ،دیوانه ام
/
جانم تو جانانم تویی،عشقم تو ایمانم تویی
آغاز و پایانم تویی ، عیبم مکن ،مستانه ام
/
افسانه ام ،افسون شدم،در راه جان مجنون شدم
از هستی ام بیرون شدم ، افسانه ام ، افسانه ام
/
در هجر یک دردانه ای،هم خانه با مستان شدم
با عشق پیمان بسته ام ، دل بر سر پیمانه ام
/
ای عاشقان ، دلدادگان؟ من از تبار حافــظم
از عشق فرمان می برم، دردی کش میخانه ام
/
با سینه ی سینای خود ، تا طور سیمین می روم
یا جان به جانان میدهم ، یا در بر جانانه ام
حسین دلجووو
دادا بیلوردی 20 امرداد 1394 09:19
درود بر جناب دلجووی عزیز
آفرین بر احساس شیرینتان
روحم سیر کرد و نفسی تازه نمود.
سلبی ناز رستمی 20 امرداد 1394 15:31
حسین دلجویی 21 امرداد 1394 16:14
استاد بزرگوارم جناب بیلوردی والاتبارم
ممنونم از حضور مهتاب سان و دلگرم کننده تون بزرگمهر وادی ادب...
دلم گرفته از این روزهای تکراری
از این سیاه نمور چهار دیواری
/
چقدر رسم عجیبی ست رسم شب هامان
غم و تلاوت اشک و عذاب بیداری
/
دلم گرفته ز طوفانی هوای خودم
دلم گرفته زچشمان روز و شب جاری
/
در این فضای گرفته در این هوای غریب
کنار پنجره باشی و لحظه بشماری
/
برای رفع خستگیت مینشینی و بازم
تویی و عشق مجازی و لایک تکراری
/
دلم گرفته ز ابراز دوستت دارم
از این تظاهر کمرنگ و مهر اجباری
/
تویی و زجر توهم که دوستت دارند
تویی و خواب و خیالی که دوستش دار ی
/
دلم گرفته خدا یا نمیزنی حرفی؟
دلم گرفته خدایا نمیکنی کاری؟
حسین دلجووو
روح الله اصغرپور 20 امرداد 1394 10:58
درود استاد عزیز بسیار لذت میبرم از اشعار نابتان
سلبی ناز رستمی 20 امرداد 1394 15:31
حسین دلجویی 21 امرداد 1394 16:15
سپاسگزارم بزرگوار
خوش آمدید
در غربت دنیای دلم حوصله ای نیست
دل بستگی و دل بری و غلغله ای نیست
/
یعـقوب ترین حادثه ی یوسف خویشم
صد چاکترین پیرهنم مسئله ای نیست
/
ابریست دل قریه و خشکیده لب دشت
در مزرع امید دگر سنـبله ای نیست
/
چندیست که بغض غزلم پای به ماه است
در همت این قافـله هم قابله ای نیست
/
زان روز کز این باغ هزاران همه رفتند
در باور این خانه دگر چلچله ای نیست
/
دستان توسل همه در رعشه ی عـجزند
امـید فـرج از نفس نافـله ای نیست
/
باشد که بگریـیم بر این بخت که انگار
بر ساحل دریای غـمم اسکله ای نیست
/
بگذار به آتـش بفرسـتند سـیاووش
در عشق مهیا تر از این مرحله ای نیست
/
ای کاش یکی گـوشه ی خشتم بنویسد
بر ارگ بمم بیش از این زلزله ای نیست
/
ما یوسف دل را به کـلافی نفروشـیم
وقتی که به بازار ادب عادلـه ای نیست
/
صد کودک گل چهر سر دست فشاندیم
اما سر این چشمه به جزحرمله ای نیست
/
بازار مکاره ست سـیه بازی این قـوم
زنهار در این خیره سری منزله ای نیست
/
هشدار که دلسوخته ام چند پگاهی ست
در کوچه ی خنیاگری ام هلهله ای نیست
/
هر چـند میان من و تو «واو» نهادندند
برگرد که این فاصله ها فاصـله ای نیست
/
از دست دلم حال و هــوای گله هم رفت
گرهم گله ای هست دگرحوصله ای نیست*
حسین دلجووو
سلبی ناز رستمی 20 امرداد 1394 15:30
درود
بسیارزیبا و پر طمطراق !
عاقبت یک روز می آیـد که روشن می کند
در تبسم های شرمش لایه های خاطــرم
حسین دلجویی 21 امرداد 1394 16:17
درود بر بانو رستمی گل و بزرگوارم
ممنون و سپاسگزارم از محبت و مهرافشانی آبشارگونه و زلال شما دختر مهربونم
منو شرمنده کردید بی حد
گل باشید و گل اذین و گل مرام...
اینچنین دلکش و سرمست که گل داد مرا
به گمانم ،خود گل هست که گل داد مرا ؟
.
او به یک شاخه گل روی ادب کرد سپید
دل به دنیای غزل بست، که گل داد مرا
.
وای بر من که نگاهش گل و دستش پر گل
آمد و غصه ز دل رست که گُل داد مرا
.
شیشه فاصله بین من و شادی چو بدید
شیشه فاصله بشکست که گُل داد مرا
.
یعنی امروز به رسم ادبم، دست فشرد
یعنی عهد دگری بست که گُل داد مرا
.
باز هم دوخته ام چشم به مهرش، یعنی..
جان به قربان همان دست که گُل داد مرا
حسین دلجووو
بهناز علیزاده 20 امرداد 1394 22:54
درود بر استاد زرنگار مثل همیشه عالی نگاشتید
حسین دلجویی 21 امرداد 1394 16:18
درود بر بانو علیزاده مهراندیشم
ممنونم آجی گل و والاتبارم..
در بازی کنج قفس کرک و پرم ریخت
بالم شکست و جلوه بازیگرم ریخت
/
در راستای حکمت این تیره پوشان
ته مانده های برگ وبار باورم ریخت
/
یک روز افسون کلامی ساده بودم
امروز آن خوشبینی افسونگرم ریخت
/
عمری سپردم تا بیابم دیگرم را
در وادی سر گشتگی ها دیگرم ریخت
/
برفی که در شهر شما یک روز بارید
در شهر ما یک عمر بر روی سرم ریخت
حسین دلجووو
علی اصغر اقتداری 21 امرداد 1394 17:27
نوبـهارم رفته اما باز هم گــل می کنند
روز و شب آوندهای پونــه های باورم
درود بر شاعر عشق وامید باشعر های ماندنی اش
علی اکبر سلطانی 21 امرداد 1394 19:19
سلام و هزاران درود استاد بزرگوارم ..
میرسد یک روز مهمان میکند گلپونه ها..
می رسد پر می کند با اشک شوقش، ساغرم
عااالی مثل همیشه ..
زنده باشین و برقرار ....
علی معصومی 11 اردیبهشت 1399 22:32
درود بر شما ارجمند
☆☆☆☆☆