...
یک بار فقط چشم تو را دید وغزل گفت
یک بار فقط نام تو پرسید و غزل گفت
/
دیشب سر شب بود در آن جمع که ناگاه
در قافیه اش مهر تو رقصید و غزل گفت
/
درجشن تو رقصیدی و چرخیدی و یکبار
موهای تو برحاشیه پاشید و غزل گفت
/
لرزاندی و لرزید دل و ارگ کویرش
آوار شد و پیش تو بارید و غزل گفت
/
ذهنش پر آرایه ی حوا و هوس بود
چون سیب سر شاخ تو لرزید و غزل گفت
/
چون جام شرابی پس هم رنگ عوض کرد
هی پر شد وخالی شد وجوشید وغزل گفت
/
موسی صفتـش نیل گشودی، به فسونی
چون مار به افسون تو پیچید و غزل گفت
/
در چشم تو یک مزرعه آوند صفا بود
عشق و عطش و عاطفه کاوید و غزل گفت
/
یک عـمر تو را دیدم و شاعر نشدم من
یک بار فقط چشم تو را دید و غزل گفت
حسین دلجووو
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 21
بهناز علیزاده 21 امرداد 1394 20:33
درود بر شما که خواندن اشعار نابتان غم از دل بیرون می کند
حسین دلجویی 22 امرداد 1394 09:53
درود بانو علیزاده ی گل و گرامیم
سپاس از مهر حضورتون...
ای ماهـتاب سر زده در شامگاه من
خوش آمدی به برکـه سرد نگاه من
/
یکبار من دو چشم تو را دیدم و خدا
صد مثنوی نوشته به پایم ، گناه من
/
بانو چقدر صحن حرم شاعرانه بود
وقتی که سرکشید ز گلدسته ماه من
/
آنجا که چشم شاه به آهـو پناه داد
آنجا که دل ربود ز من پادشاه من
/
گاهی نگاه قابله ای چاره میکند
بر بغضهای شیشه ای پا به ماه من
/
از مدرسه به کوچه ما هم سری بزن
دریا به تنگ آمده از اشک و آه من
/
تنـها خطای زندگی م دیدن تو بود
بانوی من قشنگ ترین اشتباه من
حسین دلجووو
اعظم جعفری 21 امرداد 1394 20:46
درووووود استاد دلجویی بزرگوار
حسین دلجویی 22 امرداد 1394 09:56
درود بر بانو اعظم جعفری گرامی
بی نهایت سپاسگزارم از مهتابی مهرافشان نگاه سبزتون
خوش امدید بزرگوار...
امشب بیا و خاطره هایت مرور کن
از گیر و دار ابری دلها عبور کن
/
امشب بیا و ساده بگو دوست داریم؟
امشب بیا و رفته ز اندیشه دور کن
/
امشب بیا و روشنی خانه ام بشو
از تور خویش کعبه دل پر ز نور کن
/
امشب بیا و نغمه شادی به جان ببخش
امشب بیا و خاک به چشم غرور کن
/
امشب بیا به بهمن دل ، مهرگان ببار
مهری بتاب و یخ زده ای را بخور کن
/
درد از نگاه دشت غزل با تو میرود
شوقی بریز و جام ادب پر سرور کن
/
امشب بیا و در تن آیینه ها بتاب
یعنی بیا و آه ز آیینه دور کن
/
امشب بیا و منتظران را صفا ببخش
از تور عشق کعبه ی دل پر ز نور کن
/
امشب بیا و نغمه ی شادی به جان بپاش
امشب بیا و ناز به چشم غرور کن
/
شادی بیار و غم ببر و مثل آسمان
دل را به نام آبی دریا مرور کن
/
نازی به کام تشنه ی آیینه ها ببخش
دل را برای سینه ی تنگم صبور کن
/
امشب بیا به آذر دل ، مهرو ماه شو
مهری بتاب و منجمدی را بخور کن
/
شرم از نگاه دشت غزلهای من ببر
شوقی بریز و جام غزل پر ز شور کن
/
خاکسترم، به خاطره ها دلخوشم هنوز
روحی ببخش و آتش جان در تنور کن
/
تا کی اسیر بسته ی پاشوره ها شوم
یا برکه ام ببخش به جان ، یا که تور کن
/
امشب توسلی به طلوع تو کرده ام
امشب بیا و خاطره ها را مرور کن
حسین دلجووو
علی اصغر اقتداری 21 امرداد 1394 23:01
درود استاد لذت بردم
حسین دلجویی 22 امرداد 1394 09:57
درود بر استاد گل و بزرگوارم جناب اقتداری والامرتبه
سپاسگزارم استاد...
باز خوشحالی بدل بیحد رسید
در هوایش شادی ممتد رسید
/
چشم مهـتابم که جادو میکند
دست ما پیش هـمه رو میکند
/
باز شب شد سینه ام بیتاب شد
مثنوی مان همدم مهتاب شد
/
شهد لب هایش شکرخند منست
عشق او دنیای «میمند» منست
/
تا نگاهش با دلم پیوند خورد
طوطی دل از مرامش قند خورد
/
کاش بود و کوه غم ها غم نبود
کاش بود و قفل غم ها میگشود
/
تا که دستی بر قلم وا می کند
عشق را در جمع رسوا می کند
/
تا به یادش چشم دل وا میکنم
گونه هایم رنگ دریا می کنم
/
خسته ام وامانده ام ، آواره ام
نیست غیر از حسرت دل چاره ام
/
آفرین ها گفت تا بر کار من
وای من، شد سخت تر اشعار من
/
در نگاهی گرم مسخم کرد و رفت
پشت پایش ، می پرستم کرد و رفت
/
رفت و دل با غصه ها آمیختم
آب پشت آبرویم ریختم
/
رفت و از دشت نگاهم تاب رفت
از سرای سینه ام مهتاب رفت
/
در غزلهایش چو نام عشق برد
دست ما بالای بام عشق برد
/
تا نگاهش در نگاهم پا گرفت
حافظش شیراز جانم را گرفت
/
با دلم یک آشنایی داد و رفت
شعله ها در جان ما افتاد و رفت
/
هر کجا رفته است جامش پر گهر
چشمه ی کورد دلش جوشنده تر
/
هر کجا رفته است قلبش شاد باد
شور شیرینش پر از فرهاد باد
/
راه خود را با دلم کج کرد و رفت
افتخارش را سنندج کرد و رفت...
/
هر کجا رفته ست جامش پر شراب
چشمه ساران مریوانش ، پر آب
/
نازنینم ، هر کجا دل می بری
ماه مهـتاب منی ، جادوگری
حسین دلجووو
طارق خراسانی 22 امرداد 1394 01:09
در چشم تو یک مزرعه آوند صفا بود
عشق و عطش و عاطفه کاوید و غزل گفت
/
یک عـمر تو را دیدم و شاعر نشدم من
یک بار فقط چشم تو را دید و غزل گفت
با سلام و درود
شاهکاری ست
مانند همیشه بسیار زیبا و عالی ...
دستمریزاد
در پناه حق
حسین دلجویی 22 امرداد 1394 09:54
درود بر استاد طارق گلمرام و والاتبارم
خوش آمدید استاد دلم...
دلنوازان تا به دل رو می کنند
در سرای سینه جادو می کنند
/
ناز نازان در غزل با عشق خویش
دست ما پیش همه رو می کنند
/
شعله می کارند و صد آتشقشان
باز می گردند و جارو می کنند
/
ربـــنای طور را سر می دهند
صحن جان را غرق یاهو میکنند
/
در شمیم ، فاعلاتن ، فاعلن
کار صدها دشت شب بو میکنند
/
گر که دنیا هم سر یاری نداشت
دل به شور عشق هم سو میکنند
/
چون نسیمی سهم تو در عاشقی
پیچ پیچ جعد گیسو می کنند
/
الغرض چونان طبیب حاذقی
با قلم تجویز دارو می کنند
/
دلخوش طوسم که یاران گاه گاه
گوشه چشمی هم به دلجو میکنند
حسین دلجووو
روح الله اصغرپور 22 امرداد 1394 10:20
سلام
چه محشری و چه غزلی و حالی
به به
درود بر این همه زیبایی ها
حسین دلجویی 22 امرداد 1394 11:43
درود جناب اصغر پور گل و بزرگوارم...
بی نهایت سپاسگزارم مومن..
زیر مهتاب نگاهی در عذاب افتاده ایم
پشت تاب گیسویی درپیچ و تاب افتاده ایم
/
این همه شور غزل فتوای شیراز تو بود
حافظی در خلسه ی جام شراب افتاده ایم
/
سالها مانده ست ازیاد زمان ها رفته ایم
بخت ما برگشته، پشت آفتاب افتاده ایم
/
ابتدا و انتهای عشق مان خط خورده است
فصل تاریخیم قرنی بی جواب افتاده ایم
/
باز کن سرفصل آغوشت که پروازم دهی
چون گل خشکی که در لای کتاب افتاده ایم
/
درخزانم فرصت امروز و فردای تو نیست
نقش مهتابیم بر روی حباب افتاده ایم *
.
حسین دلجووو
سلبی ناز رستمی 22 امرداد 1394 18:55
درود استادم
باور کن از ته دل و صمیم وجودم می گویم. اشعار عاشقانه ی شما از زیباترین های دنیای ادبیات هستند . آیا مجوعه ای هم دارید.
بسیار لذت می برم.
بسیار خرسندم از آشنای با شما .
حسین دلجویی 22 امرداد 1394 22:32
درود مهربانوی آب و آیینه و آفتاب کوی مهر و کلام و پیام و واژه و عشق و ادب...
بی نهایت ممنونم که چنین دید و نظری انعکاسی ازسینه ی آیینه شماست ...
و خدای را شاکرم که در دنیایی زندگی میکنم و جمعی عزیزانی هستم که گل دختر مهرایین و بزرگوار و. دلسوزی چون شما را دارم
دختری که ائلا مدرس دانشگاهست و تحصیلات عالیه در رشته ی ادبیات داره و علاوه بر سپید دستی هم بر آتش دل در سبک کلاسیک داره
بازم سپاسگزار درگاه خوداوند سبحان و
بازم براتون زیباترین ها رو ارزو دارم و امید آنرا دارم که روز به روز شاهد زیباترین ها و جاودانه سرایی هاتون باشم..
یا حق..
زیر مهتاب نگاهی در عذاب افتاده ایم
پشت تاب گیسویی درپیچ و تاب افتاده ایم
/
این همه شور غزل فتوای شیراز تو بود
حافظی در خلسه ی جام شراب افتاده ایم
/
سالها مانده ست ازیاد زمان ها رفته ایم
بخت ما برگشته، پشت آفتاب افتاده ایم
/
ابتدا و انتهای عشق مان خط خورده است
فصل تاریخیم قرنی بی جواب افتاده ایم
/
باز کن سرفصل آغوشت که پروازم دهی
چون گل خشکی که در لای کتاب افتاده ایم
/
درخزانم فرصت امروز و فردای تو نیست
نقش مهتابیم بر روی حباب افتاده ایم *
.
حسین دلجووو
تبسم عبداله زاده 23 امرداد 1394 09:11
سلام ودرود قلمتان هماره سبز شاعر بزرگوار.
حسین دلجویی 23 امرداد 1394 13:08
درود و سپاسگزارم مهربانوی ادب خانم عبدالله زاده بزرگوار..
خوش آمدید مهربانوی غزلیات جاودان...
شیرین غزلت کردست اینگونه چو فرهادم
کی شهد تو خواهد رفت از منظره ی یادم
/
وقتی که خدا دل داد بر دیده ی نمناکم
من هم به همان لبخند،دل دست خدا دادم
/
درنیمه تابستان ، چشمم ز تو روشن شد
صد شکرکه درچشمت ، از بند غم آزادم
/
با آمدنت جوشید ، دشت گل و ریحانم
سرسبز ز نرگس شد ، باغ دل آبادم
/
در عالم نوزادی ، یاس و سمنم دادی
یعنی که خدا گل کرد در مقدم نوزادم
/
دیدم که ز غم رستم ، وز جام صفا مستم
صد شکر خدا کردم ، وز حال و دل شادم
/
میلاد تو خوش باشد کز مقدم سرسبزت
گل کرده سرای دل ،بیست و سه مردادم
حسین دلجووو
پسرم، مهدی عزیز...
تولدت مبارک...
دادا بیلوردی 23 امرداد 1394 14:15
درود بر جناب دلجوی بزرگوار
بهره مند شدم از احساس لطیف و کلام گهربارتان
حسین دلجویی 24 امرداد 1394 04:16
درود بر استاد دل و دوست بزرگوارم جناب بیلوردی گل
سپاسگزارم
هزار حرف نگفته درون سینه ی ماست
خوشا بحال شماها که شاعری بلدید..
کمال حسینیان 23 امرداد 1394 19:20
ای خدا نفسم برید تا بیام این پایین
حالا دوباره بالا رفتن وو بگو ...
دستمریزاد استادم
خدایی ارزشش رو داره بخاطر شنیدن این ناب سروده ها تا میمند هم بیام
پاینده باشید استادم
زِ هر بیـتِ غزل هایت، هزاران گل پدید آمد
به اعجازِ کلامِ خود، نوایی خوش برانگیزی
بقلبِ پر تب و تابم، صفا بخشی چو بنشینی
چه غوغایی بپا خــیزد، اگر یک دم بپا خیزی
به نیشابورِ قلب من ، فروزانی چو فیـــروزه
ز قدر اَت کم نمی سازد، چپاول های چنگیزی
جنونِ عشق تو دارم، به بهبودم امیدی کو
مؤثر هم نمی افتد ، نه داروئی نه تجویزی
بتاب ای آفتابِ من، که حالم ابریِ ابریست
دلم را سیل می گیرد، اگر از من بپرهیزی
کمال حسینیان
حسین دلجویی 24 امرداد 1394 04:20
به به...
کمال جان کولاک کردی بخدا
راستی سلااام
تقصیر خودته دیگه
کاری میکنی ک آدم سلامشم یادش بره
ایووووول والله
احسسسسسنت
خصوص این بیت تجویزش..<3
جنونِ عشق تو دارم، به بهبودم امیدی کو
مؤثر هم نمی افتد ، نه داروئی نه تجویزی
ایووووووول
سمانه تیموریان (آسمان) 24 امرداد 1394 11:18
سلام و درود بیکران خدمت استاد عزیزم
واقعا اشعارتون یکی از یکی بینظیرترند
همیشه شاد باشید و سالم
در پناه حق
علی معصومی 11 اردیبهشت 1399 22:33
درود بر شما ارجمند
☆☆☆☆☆