یکی با دلم بود مث نور و مرهم
یکی عاشقم بود: یه مونس، یه همدم
کسی که همیشه هوای منو داشت
برام کم نمیخواست، برام کم نمیذاشت
حواسش به من بود، که حرفامو میخوند
که از من نمیرفت، که بی من نمیموند
منم از خدام بود، همیشه بمونه
همین باورم بود، که میشه بمونه
ولی رفت و گم شد، چه ناباورانه
دلم بغضشو ریخت به پای ترانه
دلم بینفس شد، دلم بیهوا سوخت
دلم توو خودش ریخت، دلم بیصدا سوخت
به یاد عزیزی که عاشقترین بود
چقد فکر من بود، چقد نازنین بود
شبنم حکیم هاشمی
..........................................
مثنوی به زبان محاوره
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 15 فروردین 1403 16:39
لطیف و دلنشین