برگشت از راهی که بی من رفته بود عشق
افتاد در چاهی که بی من رفته بود عشق
برگشت در دریا نهنگ قاتل من !
برگشت در آغوش امن ساحل من
میگفت کم بود از غم دوری بمیرد
ترسیده بود از اینکه نفرینم بگیرد !
برگشت با آهی که در چشم ترش بود
برگشت از راهی که دیگر آخرش بود
از من قراری را که روزی برد می خواست
آن اشتیاقی را که دیگر مُرد، می خواست!
تا گفت:«این من این تو از امروز ما شد»
بغضی که دستش بر گلویم بود وا شد
برگشـت از هـر آشِنــایـی آشِناتـر
از ابتــدایِ ماجــرایـش مبتلاتــر
الهام مطلق ( الی مطلق )
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 22 آذر 1402 09:20
سلام ودرود