به: درویش ترم چهارم
به شعله تا نزدی: «سوختم، مُذاب شدم»
مگو که: «ناسره در من نماند و ناب شدم»
فریبِ صافضمیران هنر که نیست، چرا
هزار نقش پریشان زدی بر آب: «شدم»
چو گل بیا و در آتشسرای خار بسوز
سپس بگو که: «بیایید، من گلاب شدم»
به قطرهای نرسیدی که: «بحر یعنی من»
به ذرّهای نرسیدی که: «آفتاب شدم»
هنوز فاصله داری ـ نصیحتی بکنم ـ
مگو که: «عشق به در زد... من انتخاب شدم»
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 17 آذر 1402 10:15
!درود
حبیب حسن نژاد 17 دی 1402 21:28
سپاس. زنده باشید