خنده بر هر درد بی درمان دواست؟
پس چرا هر چه غم است در بهر ماست
ما که خندیدیم، صدایش تا ته دنیا برف
پس چرا اینگونه زیستن اخر این ماجراست
هرچه گفتند بود حدیثی ، همه بودند بی بها
زندگی بی غصه و اندوه و درد در قصه هاست
هر که خندید عاقبت زد بر سرش این روزگار
گفتمت هر که ندارد هیچ دلی از غم جداست
گفتی اینک تو به من غم هاچه سود در زندگی
گر نباشد هیچ خزانی نوبهاران بی بهاس
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 05 مهر 1402 17:48
درود بر شما
حفیظ (بستا) پور حفیظ 05 مهر 1402 20:42
درودها بانو علینژاد
بسیار زیبا و دلنشین سرودهاید سبز باشید و شاعر
سیاوش دریابار 07 مهر 1402 10:32
عشق وقتی مستی میکند
جام را آغاز هستی میکند
عشق بیمار در بستر بود
عیسی مربم زندش نمود
عشق یعنی جمعه های انتظار
قلبها جمله ما قلب قرار
گفتم این اخرین بیت و غزل
عشق یعنی صاحب ما بود از ازل
عشق جمعه غوغا میکند
عصر جمعه را پیدا میکند
ما همه منتظر عشق اخریم
همچو کودک دنبال مادریم
سلام
شعرتان بسیار زیبا بود
مانا باشید
قلم سبزتان برقرار