یه حس عجیب و
یه بال پریدن
یه دره سقوطو
ته خط رسیدن
فقط آرزومه
ازت دل بریدن
تو رفتی عذابو
واسم جا گذاشتی
تو دادی جنون و
عذاب وجهنم
گرفتی تو از من
دل و دین و باهم
من عشقت روکندم
ازین سینه نم نم
تو بذر تنفر
توی سینه کاشتی
تو پشتم نبودی
خودم کوه دردم
من از عاشقی هم
دیگه توبه کردم
بهارو فروختی
به پاییز نامرد
یه برگ خزونم
ترک خورده و زرد
رسیدم ته خط
نگو دیگه برگرد
تو دیگه نذاشتی
برام جای آشتی
تو پشتم نبودی
خودم کوه دردم
من از عاشقی هم
دیگه توبه کردم
یه حس عجیب و
یه بال پریدن
یه دره سقوطو
ته خط رسیدن
فقط آرزومه
ازت دل بریدن
تو رفتی عذابو
واسم جا گذاشتی
هماتیمورنژاد
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 3
علیرضا خسروی 05 اسفند 1394 12:21
درود بر شما
زهرا حسین زاده 16 اسفند 1394 14:22
او نمیخواهد ببیند ، بی حجابی مرا
لاک قرمز ،لاک زرد و لاک آبی مرا
پوششی کز بی حجابی رفته بالاتر ولی
میدهد سوغات خشم و پر عتابی مرا
می نمودم دیگران مجذوب زیبایی خویش
تا که مسمومش نمود این بحر آبی مرا
در نمازم گفته تا با پوشش چادر روم
تا که درمانم کند این دل خرابی مرا
او پسندیده مرا اینگونه بیند در نماز
بهر نا محرم بدید این پیچ و تابی مرا
آیه ها بشنیدم و راحت کذشتم از همه
بر حذر میداشت رنج و پر عذابی مرا
صالح نمازی 09 فروردین 1395 00:41
سلام احسنت شاعر بزرگوار
دعوتید به کانال اشعار مولانا در تلگرام قدمتان برچشم
shere_molavi@