تیر نگاهت زخم زد اردیبهشتم را
تقدیر برچید از دلم محصول کشتم را
من نخل بی سر بودم و این بود پایانم
چون زاده ی آبان و ،بهمن،کرده ویرانم
باید عوض می کردم آخر سرنوشتم را
تقدیـــر چیز دیگری اما رقـــم می زد
درشهر قلبم ساز ناکوکی به غم میزد
تب کرده در من دختری از جنس اقیانوس
او زنده زنده سوخته در آتش ققنوس
امشب درختی را تبر گویی قلم می زد
بر ساقه هایش میوه های تلخ ناکامی
چون خوشه ی انگور و گندم ،سیبِ بدنامی
گندید و در دستان شیطان هوس افتاد
حتی خدا در نیمه ی راه از نفس افتاد
در ریشه هایم ریشه دارد بی سرانجامی
تقدیر بازی بدی در چنته اش دارد
یک زن به روی زخم هایش ابر می بارد
بر روی لب های خدا هم خنده ماسیده
از داغ پیشانی ِحوّا داغ ها دیده
آدم نهالِ سیب ِغم را باز می کارد
#هما_تیمورنژاد
#مرکب_حرکت
@taranehbarooni ☂
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 3
محمد مولوی 28 اردیبهشت 1399 13:23
محمد مولوی 28 اردیبهشت 1399 13:24
محمد مولوی 28 اردیبهشت 1399 13:30
با درودهایم استاد
مهربانو شاعر ایرانی
بسیار عالی زیبا و با مفهوم
آری استاد گرامی ...
نخل بر عکس سایر درختان
اگر سرش را بزنند می میرد
حتی اگر ریشه اش در خاک و آب باشد