سینهیِکَسنیستدگرجایِعشق
رفته زِ یادِ همه ، غــوغـایِ عشق
کارِ دهــان ها ، شـده زخمِ زبان
گوش ، دگـر نشنَوَد آوایِ عشق
قصه یِ عُشــّاق ، نگـــوید کَسی
حلّ نشده ، مانـده معمـّایِ عشق
همّتِ فرهـادوَشی ، کو ،کجاست
لایق و شــایستهیِ دیبــایِ عشق
کَس نَتـَوان جُست دراین روزگار
طالبِ یوسف،چــو زلیخـایِ عشق
گرچهشکستهستسبـویی،زِ قیس
سنگِ جفــا بود ، نه لیــلایِ عشق
نیستچــو وامِق،که پریشان شَوَد
نه اثــری هست ، زِ عُـذرایِ عشق
هست گُل انــدام ، فراوان به شهر
پاک دلی کو ، چـو حُسینـایِ عشق
در دلِ حــــامی ، بُـوَد ایــن آرزو
پُر شَوَد هر خانه ، زِ جــویایِ عشق
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
حسین حاجی آقا 03 فروردین 1396 06:39
بسیارزیبا و درخورشایسته است اشعارشما