گذری انتقادی بر ادبیات معاصر از نگاه مکتب ادبی اصالت کلمه

گذری انتقادی بر ادبیات معاصر
از نگاه مکتب ادبی اصالت کلمه

چندیست در محافل ادبی با چندین پرسش مکرر از جانب ادب دوستان، منتقدان ، شاعران و نویسندگان عزیز مواجه هستیم که فرزندان مکتب اصالت کلمه را به ارائه ی پاسخی معقول واداشته است و این مقال وظیفه ی خود می داند که این پاسخ ها را ارائه دهد.
اما ذکر یک نکته الزامیست و آن اینکه نام بردن از افراد خاص در این مقال به معنی رد نظریات این بزرگان و نادیده گرفتن پتانسیلی که این عزیزان در ادبیات این مرز و بوم کشف کرده اند نیست بلکه تنها یک انتقاد سازنده است از جهت پیشبرد ادبیات این سرزمین...
-تعریف شعر از نظر مکتب ادبی اصالت کلمه چیست؟
-مکتب ادبی اصالت کلمه تعریف به خصوصی از شعر ارائه نمی دهد چون اصولا شعر از نظر تئوریسین این دیدگاه جناب استاد آرش آذرپیک یک وسیله در خدمت کلمه و یک ماهیت از کلمه است و پدیده ای قائم به ذات نیست به همین دلیل هم گذشتگان نتوانسته اند تعریف دقیقی از آن ارائه دهند و تعاریفی که ارائه کرده اند ناقص بوده است .برخلاف گذشتگان که شعر را هدف و کلمات را وسیله و مصالحی در خدمت آن می دانستند ما کلمات را با تمام پتانسیل هایشان هدف می دانیم و شعر را وسیله ای درخدمت آن.
_کسانی مانند نیما، رؤیایی ، براهنی ،شفیعی کدکنی ، خواجه نصیر و...هریک تعریفی از شعر ارائه می دهند چرا شما از شعر تعریفی ارائه نمی دهید ؟
_چون تعریف کردن شعر و یا داستان و یا سایر نحله ها یعنی محدود کردن کلمه به یک بعد و یا باید خاص است و کلمه به اعتقاد ما یک وجود بسیط است که اعم بر شعر و داستان و سایر پتانسیل ها است .و یک وجود بسیط قابل تعریف کلی و جامع نیست .فقط خود را در پدیده های خاصی به اسم شعر ،داستان ، شعر سورئال ،شعر نیمایی، شعر حجم ، شعر زبان و...پدیدار می سازد .
_وقتی مکتب اصالت کلمه برای شعر و داستان محدوده و چارچوبه ی خاصی در نظر نمی گیرد پس از کجا باید بدانیم یک متن شعر است یا داستان ؟
_ابتدا از همه باید گفت که شعر بودن یک متن یا داستان بودن یک متن قرار دادهایی است که از طرف بشر گذاشته شده اند بر حسب مکان و زمان و منطقه ی زیست و ذوق سلیقه ی مردمان آن اقلیم ...دوم اینکه هدف ادبیات کلمه گرا فراروی از شعر و داستان و سایر نحله ها و هم افزایی این پتانسیل ها به منظور بازگشت آوانگارد و معرفت یافته به حقیقت راستین کلمه است و البته آشنایی زدایی از این پتانسیل های بالفعل برای رسیدن به جنس سوم کلمه و ظهور ابعاد زیبایی شناسیک بکر تر و تازه تر است .
_وقتی ما با شعر روایی و داستان شاعرانه مواجه هستیم پس یعنی گذشتگان از این مرز فرا روی کرده اند و جدایی وجود ندارد که شما بخواهید آنها را دوباره به وحدت و جنس سوم برسانید ، اینطور نیست؟؟
_وقتی ما می گوییم مرزی بین شعر و داستان و سایر پتانسیل ها نیست و می خواهیم این جدایی افکنی ها را که کلمه را در خود تعریف و محدود کرده اند برداریم بدان معنا نیست که در ذات ، یکی بودن آنها را انکار کنیم. بلکه اتفاقأ هدف ما وحدت پتانسیل های کلمه در یک متن منسجم است که بر مدار کلمه ها می گردد و نه صرفأ یک تعریف خاص شعریت محور یا قصویت محور ...هر چند بزرگان ما بر این جدایی افکنی ها صحه گذاشته اند مثلأ جناب براهنی می گوید:«شعر موقعی عالی است که در آن عامل قصویت به حداقل برسد ...» و این یعنی جدایی افکندن بین پتانسیل های کلمه. نکته ی دیگر اینکه وقتی این بزرگان می گویند شعر داستان یا داستان شعر در اصل برای شعر و داستان وجودی قائم به ذات متصور شده اند در حالی که آنها از خود وجودی مستقل در برابر کلمه ندارند و سرچشمه و مادر آنها کلمه است و بدون کلمه وجود خارجی ندارند.
_نیما هم عنصر روایت و نقالی و داستان را به خدمت شعر در آورد اما خیلی از منتقدان می گویند اینچنین نوشته های نیما از اقبال عمومی برخوردار نبوده است..
_ابتدا از همه نیما بزرگترین انقلاب را در ادبیات ما ایجاد کرد و اگر کسانی بر طبق دیالکتیک تز و آنتی تز می خواهند آنتی تزی علیه تز نیما ارائه بدهند باید گفته شود که تز آنها آنقدر قوی و مستحکم نیست که آنتی تزی برای تئوری های نیمای بزرگ محسوب شود و اگر کسانی از معاصرین و نو پردازان به نیما می تازند خودشان فرزند مکتب نیما هستند و جیره خوار خوان او. نیما پدر این ادبیات است و ما وارثان او .اصالت کلمه هم از گذشته جدا نیست اتفاقأ یکی از اهدافش بازگشت آوانگارد و پیش رفته ای به سمت اصالت های فرارو است و آشنایی زدایی از آن پتانسیل ها ...مکتب ادبی اصالت کلمه هم ضرورت وجودی ادبیات امروز است و گریزی از آن نیست .به گفته ی جناب آذرپیک مکتب اصالت کلمه یک مکتب شناخت شناسی است که ادبیات را هم شامل خود می شود چون اصالت کلمه دارای یک سیستم باز خود تنظیم است که با دیدی انتقادی درصدد تکامل ادبیات، فلسفه وهنر و...است و دریچه اش را رو به هیچ علمی نمی بندد ولو این علم، علم ژنتیک باشد. یک روز نیما با کوتاه وبلند کردن مصرع ها و ساخت وزن های تازه و بکرتر تحول تازه ای در ادبیات به وجود آورد و ادبیات را جان تازه ای بخشید و می گفت شعر کلاسیک سابژکتیو است و باید از سابژکتیویته به سمت ابژه و عینیت حرکت کند ..ما می گوییم موسیقی جز لاینفک کلمه است و برای ایجاد تحول و کلمه گرا شدن متن عناصر شعریت و قصویت و سایر عناصر بالقوه در خدمت کلمه قرار می گیرند نه کلمه در خدمت آنها، یکی از این عناصر موسیقی است موسیقی در خدمت کلمه است نه کلمه در خدمت موسیقی و به قول بزرگانی چون خواجه نصیر که دستی در تعریف شعر و توصیف عناصر موسیقی و خیال دارد موسیقی از لوازم لازم در شعر نیست و شعر به صورت مجازی هم می تواند موزون باشد. نیما می گوید به دنبال شعر در مجرای طبیعی کلمات است ، ما می گوییم به دنبال ارائه ی متنی هستیم که ابعاد زیبایی شناسیک کلمات را در مجرای طبیعی کلمات به ما عرضه دارد نه به واسطه ی شعریت یا قصویت .چون شعر در مجرای طبیعی کلمات یعنی همچنان شعر هدف و کلمه وسیله است در حالی که این برده گی کلمات است در خدمت نحله ای به نام شعر و حتا باعث از خود بیگانگی پتانسیل های ذاتی کلمات نیز شده است .
_گفته شد که اصالت کلمه یک مکتب فکری – ادبی شناخت شناسی است و دارای یک سیستم باز خود تنظیم ، یک سیستم باز چه خصوصیاتی دارد؟
_ ببینید یک سیستم باز اطلاعاتش را فقط از یک منبع دریافت نمی کند مثلأ ادبیات کلاسیک ما در عرفان به اشباع رسید و ادبیات امروز ما عرفان گریز است .علت این فرایندها هم استفاده از یک آبشخور فکری و ادبی بوده است .اما مکتب ادبی اصالت کلمه به گفته ی جناب آذرپیک:« به علت اینکه یک مکتب شناخت شناسی است از پنج سرچشمه ی مهم تغذیه می کند .سرچشمه ی اول آنقدر مهم و فرا بشریست که ما نمی توانیم در مورد آن صحبت کنیم و آن وحی است و چون جنس وحی از دیگر مقولات جداست نمی توانیم آن را در ردیف حس و عقل و شهود قرار دهیم. پس برای اینکه سوء برداشتی پیش نیاید از آبشخورهای دیگر با عنوان آبشخورهای چهارگانه یاد می کنیم .اولین آبشخور از دسته مقولات چهارگانه مرجع باز است ، مرجع باز یعنی تمام دست آوردهای اندیشگانی تاریخ بشریت در همه ی علوم و هنرها . مثلأ تمام دست آوردهای فلسفی تاریخ .و شرط رویارویی با مرجع باز آن است که با ارتباط بی واسطه با آنها برخورد داشته باشیم . و این برای داوری درباره ی اندیشه ی ما یک هیئت منصفه ی تاریخی می سازد .دومین آبشخور عقل است. سومین آبشخور تجربه ی حواس پنجگانه است چهارمین آبشخور شهود است که ادبیات کلاسیک ما و خصوصأ ادبیات عرفان محور ما بر آن تکیه دارد و مهمترین کاری که انجام داده است ،این است که در مرجع باز دست به گزینش می زند و فقط آراء مطابق راه خود را انتخاب می کند. و بعد اینکه با اصالت دادن به شهود اشکال گوناگون عقل و تجربه را تحقیر می کند و دچار مطلق اندیشی در پارادایم نظری خود می شود و البته این نقد بر ساختار فلسفه هم وارد است چون بسیاری از نحله های فلسفی با تحقیر و رد آبشخورهای فلسفی بزرگی مانند شهود دچار مرجع بسته می شود .مثلأ برای مارکسیست ها ،مانیفست مارکس یعنی همه چیز! و البته ما ریشه گاه و متعالی ترین راه شناخت همه ی این آبشخورها را در شناخت ساحت ها و قیود کلمه می دانیم ».
_و متن کلمه گرا هم چنین سیتمی دارد طبعأ! و عناصر شعر و داستان در این متن ، که اصالت کلمه ان را متن عریان هم می نامد چه جایگاهی دارند؟
_بله متن کلمه گرا و اصولأ ادبیات کلمه گرا هم از چنین سیستمی پیروی می کند و مراقبه ی شناور در متن و حرکت بسیط حاصل نگاه همه جانبه و سیتمیک به این منابع و مراجع است .در واقع کلمه نسبت به ساحت های خودش طبق قانون ما در ما که یکی از مؤلفه های ارائه شده توسط جناب آذرپیک است احاطه ی بسیط و کامل دارد و از آن جدا نیست .بگذارید مثال ساده ای بزنم جعبه ی معروف زنون یونانی را که به یاد دارید در آن هر جعبه درون جعبه ی دیگری قرار دارد و الی انتها .قاعده ی ما در ما هم همینطوراست ، مثلأ نسبت به هستی انسان درون خانه اش زیست می کند ، خانه در یک شهر است شهر در یک کشور ، کشور در یک قاره ، قاره در زمین ، زمین در مدار خورشید و خورشید در مدار کهکشان راه شیری و...در مورد کلمه هم همینطور است .کلمه دارای لایه های پنهان و مادر مایی در ذات هولوگرام گونه ی خودش است که این لایه ها شعر، داستان ، عناصر شعری و داستانی و انواع و اقسام پتانسیل های کلمه را در بر دارد و اگر شخص در مراقبه ی شناور در متن حضور بسیط داشته باشد قاعدتا در حین فرا روی ترکیب اتفاق نخواهد افتاد .
در فراروی از شعر به سمت داستان به منظور کلمه گرا شدن متن و یا بالعکس و هم افزایی طریقت های ادبی «فرا داستان و فرا شعر » با توجه به مکان و زمان و شرایط حضور کلمات این عناصر و ابعاد یعنی عناصر شعری و داستانی به وحدت می رسند و پتانسیل های تازه تر و بکر تری که به علت واسطگی شعر و داستان فرصت حضور نداشته اند نمایان خواهند شد. چون در متن کلمه کرا و در سطح نازل تری طریقت های فرا شعر و فرا داستان محور متن آزاد از هر گونه انتخابی است و لازم نیست ما بین پتانسیل و عناصر شعری و داستانی دست به انتخاب بزنیم و یکی را بر دیگری ارجحیت دهیم .و این سخن اشتباهی است که آنچه داستان را داستان می کند و شعر را شعر عناصر و لوازم کار آنهاست .می گویند داستان به واسطه ی شخصیت ، لحن، تم موضوع، راوی و...است که داستان می شود و شعر به واسطه ی عناصر شعر ....اما باید گفت که حضور عناصر به خصوصی را در شعر و عناصر به خصوص دیگر را در داستان قرار دادها و ذوق و سلیقه ی مخاطبان تعیین کرده است و جدا دانستن عناصر شعر از عناصر داستان یعنی مرز قایل شدن بین شعر و داستان و مرکب دانستن کلمه ، پس این مرز را ما نگذاشته ایم ؛ و یک توهم است چرا که یک متن شعر محور هم می تواند دارای راوی ،شخصیت ،عناصر داستان باشد و بالعکس و ما در متن کلمه گرا قائل به وحدت این عناصر هستیم .و تمامی این پتانسیل ها جزء ماهیت های کلمه ، ساحت های از کلمه هستند. و از خارج بر متن شعر محور یا داستان محور تحمیل نشده اند که بتوان در متن آنها را جدا کرد و به تماشا نشست .فقط می توان کلمات را از لحاظ ابعاد زیبایی شناسیک مورد تجذیه و تحلیلی قرار داد. و وقتی در یک متن کلمات حضور دارند بدون یک نگرش و نگاه تحمیل شده یعنی متن شبیه همان جعبه ی زنون است که جعبه های شعریت و قصویت و عناصر شعری و قصوی در آن قرار دارد .
_اصالت کلمه تعاریف را کمی پیچیده کرده است ، جناب رضا براهنی در مؤخره ی خطاب به پروانه ها «من دیگر شاعر نیمایی نیستم » این صحبت ها را به گونه ای دیگر بیان کرده است و به کلمات و علی الخصوص به زبان اصالت داده است !!
_تا آنجایی که بنده می دانم و در مطالعه ی چندین و چند باره ی این مؤخره فهمیده ام جناب رضا براهنی ضمن نقد نیمای بزرگ و شاملوی گرانقدر به ارائه ی مانیفست شعر زبان و پست مدرن پرداخته اند و هنوزا هنوز کلمات را محکوم به یک قالب و باید از پیش تعیین شده به نام شعر می کند و در پی دست یافتن به شعر ناب است و شعر را در خدمت شعر قرار می دهد ،البته با تأسی از قضیه ی هنر برای هنر که شعار پارناسین ها بود .این در حالی است که اصالت کلمه شعر را فقط و فقط ساحتی و ماهیتی از کلمه می داند و نه تمامی آن پس ما شعر را در خدمت شعر قرار نمی دهیم شعر را در خدمت ارائه ی وجود گشتالتی کلمات در متن کلمه گرا قرار می دهیم .
_ایشان همانطور که گفته شد در شعر اصالت را به زبان داده است و کوچکترین جزء معنا دار زبان کلمات هستند و آیا این به معنای اصالت دادن به کلمه نیست ؟؟
_بله البته !کوچکترین جزء معنا دار زبان کلمات هستند و البته زبان ساحت اجتماعی کلمات است و این دو نسبت به هم رابطه ای متقابل دارند و این رابطه سبب پویایی آنها شده است اما جناب براهنی زبان را به مثابه ی وسیله و ابزار و یا به قول ادبیاتی ها، مخصوصأ ادبیاتی های پیش از اصالت کلمه مصالحی در خدمت شعر قرار داده است یعنی باز هم کلمات شیء ، مصالح و ماتریال هایی هستند در خدمت شعریت شعر و نه در خدمت ارائه ی پتانسیل های وجودی خود کلمات و ساحت اجتماعی آنها زبان .ایشان با قرار دادن زبان در خدمت شعر ابتدا کلمات را محدود به شعر و سپس شعر را هدف زبان قرار داده است، اما اصالت کلمه از شعر و داستان فرا روی می کند.
_مثلأ همین کلید واژه ی فرا روی ، جناب براهنی از فرا روی تعریفی ارائه داده است و خواهان در هم ریختن عادتهای گذشتگان در عرصه ی شعر و ادبیات شده است؟
_اشتباه نکنید تعریف فراروی از نگاه ما با تعریف ایشان تفاوت های زیادی دارد از جمله اینکه اغلب تعاریف ایشان بر مبنای دیالکتیک هگل یعنی تز و آنتی تز و سنتز استوار است در حالیکه اصالت کلمه به گفته ی جناب آذرپیک به دیالکتیک ادراکی معتقد است .دیالکتیک هگل یک تسلسل بی پایان ایجاد می کند که در آن هر تز خود یک آنتی تز است و تعامل این تز و آنتی تزها یک سنتز جدید ایجاد می کند اما از نظر تئوریسین این دیدگاه «آرش آذرپیک » هیچ آنتی تزی ضد و یا برخلاف و یا متضاد تزهای پیشین نیست، وسیله دانستن کلمه در درجه ی اول و جدا دانستن و مرز قایل شدن بین پتانسیل های کلمه شبهه ایجاد می کند که ما با تزها و آنتی تزهای فراوانی مواجه هستیم مثلأ منتقدان نیما را ضد کلاسیک می دانند، اما از نظر ما نیما ضد کلاسیک نیست بلکه نیما پتانسیل دیگری از کلمه را کشف کرده است که به علت واسطه شدن دیدگاه کلاسیک مجبور شد در مقابل خیل عظیمی از نویسندگان و گذشته بایستد تا پتانسیل کشف شده در عمل به منصه ی ظهور برسد .و چه کلاسیک و چه شعر نیمایی هر دو ابعادی از کلمه هستند .که در ظاهر متضادند چون در شرایط متفاوت بروز کرده اند .فراروی هم از دیدگاه ما با توجه به دیالکتیک ادراکی با به هم ریختن عادتهای گذشتگان و شکستن قوانین پیشینیان متفاوت است ،اصالت کلمه فراروی را محصور نبودن و محدود نکردن قلم و اندیشه ی خود به یک تعریف و باید خاص می داند .با تمام احترامی که برای تعریف ایشان از فراروی قائلیم؛ تعریف ایشان یک نقص بزرگ دارد چون از نظر ما فراروی درست مانند گذر از پله های یک نردبان است ، برای هرچه بیشتر پدیدار شدن پتانسیل های بالقوه ی کلمه با احترام تمام به تمام پله هایی که تاریخ ادبیات و ما از آن عبور کرده ایم .در حالیکه جناب براهنی پله ها را پس از طی کردن می شکند تا خرق عادت کند .اصالت کلمه به هیچ وجه اصالت را به لفظ کلمه نمی دهد بلکه از نظر ما پیشینه ی تاریخی یا بار ژنتیکی که کلمات از لحاظ عاطفی ،فرهنگی ، ادبی ، سیاسی ،روانشناسی ، فلسفی و..به دست آورده اند، حائز اهمیت است .چون به کلمه با تمام پتانسیل های تاریخی آن اصالت داده ایم و فراروی به معنای نادیده گرفتن یا شکستن این پتانسیل ها نیست.
نکته ی دیگر اینکه جناب براهنی با تبعیت از اصل عدم قطعیت معنا که یکی از اصول پست مدرن است شعر و زبان را به سمت معنا گریزی سوق می دهد .در حالیکه زبان و شعر بدون معنا و صرفأ شعر در خدمت شعر کلمات و زبان را به شیر بی یال و کوپال و چنگالی تبدیل می کند که دیگر نه صاحب ماهیت های خود هستند و نه می تواند صاحب ماهیت های بکر تر و تازه تری شود .چرا که ما کلمه را کل فراتر ازهم افزایی ساحت های جوهری و ماهیتی اش می دانیم و جوهره ی معنایی گسترده ترین و زاینده ترین ساحت کلمه است که مدام در حال پویندگی و شدن است
_جناب براهنی در مقاله ی «من دیگر شاعر نیمایی نیستم » می گوید:«کلمه معنایش را پس از ورود به شعر پیدا می کند و به همین دلیل در شعر چیزی به وجود می آید به نام بافت مشترک که در آن نه معنای تک تک کلمات بلکه معنای ارجاعی آنها به یکدیگر ، نه صدای تک تک آنها بلکه صدای ارجاعی آنها به یکدیگر اهمیت پیدا می کند» و این یعنی شعر ظرف است و کلمات مظروف ، و وسیله ای در خدمت آن ؟؟
_بله این نظر جناب براهنی است و البته قابل احترام ، اما جناب آذرپیک با ارائه ی مؤلفه ی اصالت وجود گشتالتی واژگان در متن ، هر واژه را صاحب وجودی منحصر به فرد می داند که صاحب جوهر و ماهیت است و همانند انسان ،زنده و پویا و مدام در استحاله ی خویشتن است . و این توهین مستقیم به ساحت کلمات است که آنها را به واسطگی شعریت و قصویت باید نگریست؛ چرا که شعریت و قصویت وجود قائم به ذاتی از خود ندارد که به واسطه و هدف تبدیل شده اند ، آنهم واسطه هایی مطلق که کلمات را برده وار به بند کشیده اند و عرصه ی خلاقیت و نو آوری را از آنها گرفته اند .کاری که مکاتب ادبی غربی با کلمه کردند که هم مثبت بود و هم منفی! مثبت بود چون پتانسیل تازه ای را کشف و به منصه ی ظهور می رساندند ، منفی بود چون روح کلمه را تکه تکه کردند و بر سر این تکه جنگ مکاتب در می گرفت و هر کدام به نوبه ی خود در دورانهای زمانی متفاوت کلمه را اول در شعر و شعر را مثلأ در رومانتیسم خلاصه می کردند و این یعنی محدود کردن کلمه به یک یا چند ساحت خاص و محروم کردن قلم از سایر پتانسیل ها .در حالیکه کلمه تمامأ خرد ،تمامأ احساس ، تمامد نماد ، تمامأ فراواقعیت و ...است و مرکب نیست و با ارتباط بی واسطه با ساحت های آن می توان به پتانسیل های آن دست یافت و متنی فارغ از انتخاب بین واسطگی شعریت یا قصویت و .. خلق کرد که واژگان در آن وجود مدارانه با توجه به مکان و زمان و فضای متن پتانسیل های شعریت و قصویت را نمود می بخشند.
_یکی از اهداف واژانه نمود بخشیدن به وجود واژگان است ،در واژانه ای که فرضأ از چهار یا شش کلمه شکل گرفته است ما چگونه می توانیم عناصری شعری و داستانی را تشخیص بدهیم ؟؟
_همانطور که گفته شد ما به کلمات بدون پیش فرض ها و پتانسیل هایشان اصالت نداده ایم اگر به یاد داشته باشید یکی از شعار های ما بازگشت آوانگارد به اصالت های فرارو است .کلمات در طول زمان چندهزار ساله شان بارها و بارها دچار استحاله ی نگارشی و نگرشی شده اند و بار ژنتیکی آنها تکامل یافته تر شده است .در طول تاریخ ابعاد و ساحت های زیادی از کلمه کشف شده است بعد تخیل ،بعد واقعیت ،بعد نمادین ،بعد فراواقعیت، بعد حرکت ،بعد احساس ،بعد روایت و ...
مثلأ در مورد کلمه ی گل سرخ ، بعد واقعی و رئال آن همین درختچه ای است که ریشه و ساقه و برگ مخصوص به خود دارد و بعد نمادین آن این است که این کلمه نماد عشق است و عشق خود یک کلید واژه است که کلید واژه گان دیگری را در دل خود دارد .بعد فراواقعی آن این است که ما می توانیم آن را منشأ راز و رمزها و اسطوره های بسیاری بدانیم که می تواند سحر آمیز هم باشد و می تواند به گفته ی حجم گرا ها ما را با یک عبور آنی از واقعیت به فرا واقعیت ببرد و ایجاد حجم کند و سورئال نیز باشد .
اما بنابر تیوری «انسان – کلمه» و به گفته ی جناب آذرپیک ما از لحاظ وجود شناختی وقتی اصالت را به انسان می دهیم صرفأ به یک انسان نوعی با اسم خاص مثلأ پروین اصالت نمی دهیم بلکه به انسان به عنوان یک موجود مدنی اصالت می دهیم که توسط خانواده ، مدرسه و ...با انسانهای دیگر در تعامل و تکامل است. و طی این فرا شد هر انسانی مثلأ پروین می تواند با حضور در متن اجتماعات گوناگون استعداد و پتانسیل های گوناگون و ذاتی خود را بالفعل سازد، در مورد کلمات هم به همین نحو است ما به یک واژه ی خاص مثلأ گل سرخ یا سنگ در فردیت مطلق اصالت نمی دهیم بلکه به کلمه هایی اصالت می دهیم که با حضور پویا در متون هنری گوناگون با تعامل با سایر واژه گان استعداد های گوناگون خود را که در هولوگرام معنایی آنها نهفته است به منصه ی ظهور می رساند. و به طبع هرچقدر نوع نگاه و زاویه ی دیدی که متن را خلق می کند ابعاد عمیق زیبایی شناسانه ای را کشف کرده باشد و گسترده تر باشد، پتانسیل های بیشتری شکوفا می شوند .بنابراین عناصر شعری و داستانی همانطور که گفته شد جدای از کلمات نیستند و در ذات هولوگرام گونه ی آنها نهفته است .چون شعر خود بعدی از کلمه است و از کلمه زاده می شود
و عناصر شعری هم همینطور وکلمه علت شعر است و و البته علت العلل پتانسیل های شعری و داستانی و.. است .ما نمی توانیم بگوییم مثلأ وزن جدای از کلمه است هر کلمه ای که در متنی حضور دارد ولو این متن واژانه باشد که از چند کلمه تشکیل شده است و تصویری واضح با بار معنایی عمیق را به نمایش می گذارد با تمام پتانسیل هایش حضور دارد منتها در متن شعر محور این پتانسیل ها تنها به شعر محدود می شود .اما کلمه تمام این پتانسیل ها را به صورت بالقوه در خودش دارد و وقتی وارد متن تخیل محور می شود ساحت تخیلی اش متبلور می شود و به همین گونه اگر وارد متن واقعیت محور شود ساحت واقعی و رئال آن متبلور می شود .اما نکته اینجاست که اینگونه متون یعنی متن کلمه محور که ما آن را متن عریان نیز می نامیم محور متن فرا قطبی است و هیچ ساحتی محور اصلی نیست مثلأ توجه کنید به تلمیح که یک عنصر شعری است وقتی ما کلمه ای مانند ایوب را به کار می بریم یک اسم خاص و لایه ی سطحی و ظاهری این واژگان منظورمان نیست بلکه این کلمات در بار ژنتیکیشان داستانها و روایت هایی را در ذهن من مخاطب برجسته می کند و همین گذشته ی این کلمه است که حضور در یک متن شعر محور از آن عنصری به نام تلمیح ساخته است که به گذشته ی این کلمه ارجاع پیدا می کند پس عنصر تلمیح در ذات این کلمه و کلمه های دیگر نهفته است و چیزی جدای از آنها نیست .به سخن دیگر وزن ودیگر عناصر شعری و داستانی جدای از کلمات نیستند ، بعضی از عناصر در ارتباط کلمات با همدیگر در یک متن شکل می گیرند یعنی باید رابطه را کشف کرد تا عامل زیبایی شناسانه کشف شود مثلأ مراعات النظیر ، کسانی که می خواهند عناصر شعری و داستانی را جدای از کلمات ببینند اینان کلمه را جدای از ساحت اجتماعیشان در نظر گرفته اند . کلمه وجودی بسیط است و این اندیشه حاصل یک تفکر بعد گرایانه در مورد کلمات است .بارها و بارها گفته شده که مهمترین ساحت کلمه ساحت اجتماعی آن است همانند انسان ، اما بعضی از اجتماعات هم بعد گرایانه رفتار می کنند مانند شعر ،مگر اینکه شعر هدف ما نباشد و به اصل فراروی و رسیدن به جنس سوم کلمات معتقد باشیم .در مورد واژانه هم ذکر یک نکته حائز اهمیت است و آن اینکه واژانه فقط ویژگی فرا دستوری کلمات را به نمایش می گذارد و در مکتب اصالت کلمه هدف نیست، بلکه یک وسیله است در خدمت متن کلمه محور .
_چیزی شبیه به استعمال کلمات در اشعار جناب یدالله رؤیایی ! چون ایشان هم در مقالاتشان در مورد نحوه ی کاربرد کلمات و استعمال آنها در کتاب از سکوی سرخ که مجموعه ی مقالات ایشان است ، صحبت می کند و نقش گزینش کلمات را در شعر برجسته تر می کند آیا نمی توان گفت جناب رؤیایی در شعر حجم اصالت را به کلمات داده است ؟
_دقت داشته باشید اصالت دادن به کلمه با صحبت کردن در مورد ساختمان کلمه، نحوه ی کاربرد آنها و از همه مهمتر در مورد نحوکلمات و ساختن ترکیبات جدیدتر و از قید اسم ساختن یا از فعل اسم ساختن و ...متفاوت است جناب رؤیایی در شعر حجم چند کار انجام داده است: نقش کلماتی چون «از ، به ، برای ،با و ...» را برجسته تر کرده است ، و نقش تازه تر و متفاوت تری به کلمات داده است .دقت کنید ایشان می گویند:«در شعر خطر کرده ام تا بتوانم در نظام صوتی و عناصر آوایی ، در ساختمان دستوری زبان رخنه کنم . و با این رخنه های کوچک گستاخانه عاشقی کرده ام ،رفتار تازه با لغت های نه تازه، که نقشی دیگر و مسکنی دیگر در عبارتها و مصرعهایم برای آنها می ساخت ،از اندیشه ای که بر سر حرف اضافه ای مثلأ «از» مصرف کرده ام تا کشف استعمال تازه ای از یک قید و... »
پس جناب رؤیایی در مورد کاربرد کلمات صحبت می کند همانند یک ابزار و وسیله که کهنه و نو می شوند .ایشان می گویند :«در شعر نو یکباره کلمات تازه ی بسیاری بکار رفتند ، این کلمات در اثر تکرار های فراوان به تدریج قدرتی را که در آغاز داشتند از دست دادند ...و رسانه های گروهی ارزش آنها را کم کردند. »
جناب رؤیایی با نگرش ماتریالیستی که به کلمات دارد آنها را تا حد وسیله و شیء تنزل داده است .دقت کنید بر روی کلید واژگان جناب رؤیای:«فقر اقتصادی و عدم وجود ابتدایی ترین مصالح شعری کلمه و فرم در جوانها موجب ازدیاد اینگونه اشعار شده است ...»و یا اینکه :«به گمان من وزن ، کلمه ،خیال ، و عواملی از این قبیل هر یک مصالح شعر هستند ..». ایشان کلمه و ساحت های بالفعلش را در یک سطح قرار می دهد و وزن و فرم و خیال را که ساحت هایی از کلمه هستند ، با کلمه برابر می دانند و در خدمت شعر .یعنی کلمه یک وسیله است و شعر هدف .در حالیکه در مکتب اصالت کلمه ما وارون این نگرش می اندیشیم و کلمه را هدف می دانیم و شعر را هم سنگ ،وزن و خیال و فرم و روایت و... ساحت هایی از کلمه می دانیم .جناب رؤیایی هر چقدر هم که ارزش کلمه را بالا ببرند و اظهار کنند که :«تمام عطش من و جستجوی من و ارضاء من همه در کلمه است ..» باز هم کلمه را در شعریت محدود کرده اند در حالیکه هم شعر و هم فرم هر دو از پتانسیل های کلمه هستند و کلمه اعم بر این پتانسیل هاست .
کسانی که می اندیشد صحبت در مورد نحو کلمات ، ساختمان و چگونگی کاربرد آنها اصالت دادن به کلمه است یا معنای اصالت قائل شدن را نمی دانند و یا معنای هدف و وسیله بودن را . مابین اینکه وسیله ای با ارزش را تبدیل به هدف کنیم و اینکه یک پدیده ی قائم به ذات هدف و نهایت خودش باشد تفاوت بسیار هست .جناب رؤیایی برای هر چه بهتر نمود یافتن شعر به دنبال مصالح الماس نشان می گردد حتا اگر چنین قداستی به کلمه داده باشند باز هم به عنوان یک وسیله ی مطلوب که برده و در خدمت شعر است و محدود به شعر است ارج و قرب داده است .جناب رؤیایی به جای اینکه برای کلمه یک وجود مستقل و به ذات قائل باشد آن را شیء ارزشمندی می داند نه یک وجود بسیط که بسیاری از پتانسیل ها را در دل خودش دارد فرم و شعر هر یک ساحت هایی از کلمه هستند و نه تمام آن . در واقع جناب رؤیایی به دنبال بهترین کلمات هستند و نحوه ی کاربرد آنها و البته به دنبال مسخ شدن در کلمات. در حالیکه تمام کلمات هر یک در جایگاه خود ارزشمندند همانند تمام انسانها که سفید و سیاه و زرد پوست بودن آنها از ارزش و حقیقت انسان بودنشان نمی کاهد .
_پس اصالت کلمه شعر حجم و تئوری های جناب رؤیایی را رد می کند ؟
_نه! هرگز! اشتباه نکنید انتقاد و گوشزد کردن کمی ها و کاستی ها هرگز به معنای رد کردن نیست ، مکتب اصالت کلمه و شخص آرش آذرپیک و شاگردانشان به هیچ وجه پتانسیل های کشف شده توسط جناب رؤیایی ، جناب نیما، جناب براهنی و دیگر عزیزان در عرصه ی ادبیات را نه رد می کند و نه نفی بلکه مخالف ماده انگاری کلمه است و جناب رؤیایی ، جناب نیما و جناب براهنی صریحأ اعلام کرده اند که کلمه مصالح خلق شعر و داستان است و جناب رؤیایی اعلام می کند که به کلمه به عنوان یک هبأت مادی نگاه می کند و البته می گوید دیگر شاعران هم اینگونه نگاه می کنند.
_وقتی جناب رؤیایی می گوید:«درباره ی اینکه من بعد از پیدا کردن کلمه ی دلخواه از چند جهت به آن نگاه می کنم و در مصرف آن کدام جهتش را ترجیح می دهم باید بگویم که برای من شاعر و هر شاعری به طور کلی کلمه در اول یک هیأت مادی دارد ....کلمه غیر از این هیأت مادی وقتی که از مقام مصرف در شعر قرار می گیرد یک ساختمان هجایی و یک ساختمان صدایی دارد ...» آیا این به معنای کلیت قایل شدن برای کلمه نیست؟؟
_ببینید باز هم می گویم جناب رؤیایی در این گفته ها باز هم دیدگاه ماده انگارانه اش را در مورد کلمات تکرار و تأیید می کند و می خواهد کلمات را در شعر مصرف کند تا ابعاد وجودیش نمایان شود یعنی جهت نگرشش را پیشاپیش تعیین و انتخاب کرده است دیگر جای انتخابی باقی نمی ماند .در این نگرش جناب رویایی نمی خواهد بداند که کلمه کلی است فراتر از همه ی ابعاد و ساحت های وجودیش و یکی از این ساحت ها شعر است و این کلمه است که شعر را مصرف می کند تا ابعاد وجودیش نمایان شود و دینامیسم زبان همچنان به پویایی خود ادامه دهد چرا که پویایی زبان در گروه پویایی و نمایان شدن پتانسیل های کلمه است و یکی از این پتانسیل ها شعر است. هر لایه ای که از حقیقت کلمه کشف می شود لایه ای به پویایی زبان افزوده می شود و شعر یک ابزار است نه هدف، تا این لایه ها خود را بهتر نمود ببخشند .ایشان در جای دیگری می گوید :«تو (شاعر) کلمه را حاوی رنگ پذیری و مفهوم تازه می کنی و تحویل دنیای ادب می دهی ».این در حالی است که شاعر پتانسیل های بالقوه ی کلمات را به عنوان یک هدف کشف می کند و شعر و شاعرانگی را به خدمت می گیرد تا کلمه را از زوایای متفاوت وجود گشتالتیش به نمایش بگذارد .شاعر یا نویسنده ای که فقط یک بعد از کلمه را می بیند قلمش و نگاهش را از سایر ابعاد محروم می کند .
_علاوه بر اینکه شما کلمه را هدف ادبیات می دانید و جناب براهنی و جناب رؤیایی و جناب نیما و..شعر را هدف خود قرار می دهند مکتب اصالت کلمه چه تفاوتی با این نگرش ها و خصوصأ نگرش جناب رؤیایی دارد ؟؟
_ما از شعر و داستان به سمت متن کلمه محور فراروی می کنیم و متن کلمه محور حاصل هم افزایی پتانسیل های بالفعل و بالقوه ی کلمه است تا یک متن بسیط خارج از بعد نگری را سامان بدهد .نکته ی دیگر اینکه هم افزایی به معنای ترکیب کردن نیست .اما خیلی از شعرا و از جمله ی این شعرا جناب رؤیایی برای رسیدن به این کل بسیط از در هم ریختن و ترکیب کردن عناصر صحبت می کند مثلأ می گوید: «زیرکی ما در اینجاست که چطور این عوامل (صدا، حرکت ، رنگ ، عاطفه و...) را بهم می ریزیم ، کنار هم می گذاریم و ترکیب می کنیم مثلأ ترکیب ما می شود (عاطفه ، صدا، حرکت) و یا (رنگ ،صدا ،عاطفه) و..و این دیگر خاصیت ساختن و آفرینش است. مضمون شاعرانه، شاعرانه فکر کردن و...همه حرف است.». از آنجایی که ایشان کلمه را در شعر و شعر را در فرم محدود کرده است تمامی پتانسیل ها را در خدمت این دو عرصه می خواهد و با ترکیب پتانسیل های دیگر درصدد رسیدن به این مهم است در حالیکه شعر و فرم از ماهیت های کلمه اند و و خاصیتی ذاتی در کلمات هستند .حرکت، صدا، رنگ ،عاطفه ، فرم، عناصر شاعرانگی همه و همه در ذات کلمات هستند البته نه به صورت مرکب، مثلأ به صورت فرم به علاوه ی شعر به علاوه ی عاطفه به علاوه ی صدا و...بلکه به صورت بسیط و همانطور که جناب آذرپیک اذعان می دارند این پتانسیل ها در لایه های بسیط کلمات نهفته هستند و به صورت مادر ما در آن قرار دارند.
دقت کنید جناب رؤیایی می گوید:«موفقیتت بسته به مهارتی است که در ساختن فرم داری ،هر چقدر روی فرم بیشتر تمرین کنی بیشتر موفق هستی و بیشتر شاعری. »
یعنی هر چقدر شاعر تکیه ی بیشتری بر روی فرم داشته باشد نوشته اش شعر تر است .این در حالی است که مکتب ادبی اصالت کلمه به هیچ وجه شاعر تر و شاعرانگی را در محدود کردن کلمات به فرم نمی بیند بلکه فرم را همچون پتانسیل های دیگری در نظر دارد که در خدمت متن کلمه محور است و غایت متن کلمه محور جنس سوم است البته به اقتضای مکان و زمان و فضایی که متن می طلبد .حتا جناب رؤیایی پا را از این فراتر گذاشته است و مصالح شعر را که شامل کلمه ، تصویر ، وزن ،قافیه ،کشیدگی هجاها ، طنین کلمات و.. است ، در خدمت فرم قرار می دهد چون به نظر ایشان در شعر اول از همه فرم تکوین می یابد .همانطور که گفته شد تصویر ،وزن ،قافیه ،کشیدگی هجاها و طنین کلمات تنها و تنها ابعادی از کلمات هستند و نمی توانند با کلمات برابر باشند حتا در مورد فرم ! فرم برابر با کلمه نیست. خیزش ،جهش ، جایگشت و حرکت درونی کلمات برای انتقال معنا ،حس ، عاطفه و نگاه زیبایی شناسیک خود ایجاد فرم می کند پس فرم جدای از کلمه نیست که از خارج بر کلمه و کلمات در یک متن وارد شود ما به هیچ وجه پتانسیل حجم را در شعر ایران ،نادیده نمی گیریم اما جدا دانستن فرم از کلمه همانند جدا دانستن چشم یا گوش از کلیت موجودی به نام انسان است و اصالت قائل شدن برای چشم یا گوش به تنهایی ،برابر دانستن فرم یا شعر با کلمه نیز برابر دانستن رودخانه یا جوی حقیری است با اقیانوس ، در حالیکه رودخانه به اقیانوس می ریزد و به طور غیر مستقیم و مستقیم وجودش را از اقیانوس می گیرد وشعر رودخانه ایست که به اقیانوس کلمه می ریزد .
به عبارت دیگر مکتب ادبی اصالت کلمه می گوید که کلمه «کل فراتر از ابعاد و ساحت های جوهری و ماهیتی » است و همسنگ دانستن کلمه که دارای ساختاری هولوگرام گونه است با وزن ، فرم ، تصویر ،قافیه و ...درست همانند برابر دانستن نطفه با انسان است .از لحاظ علمی و علم ژنتیک نطفه هیچگاه برابر با انسان یا هر موجود دیگری که از آن تکوین می یابد نیست ، بلکه چیزی فراتر از آن است و شامل آن می شود و اعم بر آن است یک نطفه اطلاعات مربوط به پیدایش خلقت را از تک سلولی ها گرفته تا تکامل یافته ترین آنها یعنی بشر را در خود دارد تنها بنابر شرایط فیزیو لوژیکی و طبیعی و محدودیت هایی طبیعی از آن انواع خاصی پدید می آید و هیچگاه نطفه که مخزن زایش در هستی است برابر با نوعی که از آن پدید می آید نیست و نخواهد بود .پس کلمه که نطفه ی زایش نطق و کلام و ادبیات و علم و فلسفه و ..است هیچگاه برابر با یکی از ساحت هایش نخواهد بود بلکه کلمه همچون نطفه تمام پتانسیل های جوهری و ماهیتی را به صورت بالفعل و بالقوه در خود دارد .
البته جای شکرش باقیست که جناب رؤیایی در پاسخ جناب نوری علاء که می گوید :« شاعر باید هر کلمه را مثل یک جراح تشریح کند بعد بر اثر ممارست و آشنایی با آن کلمه خود به خود با همه ی جهات و معانی و بارهایش ملکه ی ضمیر او می شود ..»
می فرمایند :«هر چه هست کلمه است در ابتدا کلمه بود ،کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود» و از همه مهمتر به کلمات تقدس می بخشد و آنها را از لحاظ بارهای عاطفی و معنایی و فرهنگی در تکامل و استحاله می بیند .البته ناگفته نماند که در این مصاحبه صحبت های جناب نوری علاء در مورد بار عاطفی و فرهنگی کلمات پسندیده تر است .هر چند از نظر جناب آذرپیک کلمات در ذاتشان حقیقت های عمیقی را ابراز می دارند که دارای ابعاد ثابت و متغیری است کلمات در بعد ثابت تنها یک معنا و مفهوم به خصوص را انتقال می دهند اما در بعد متغییر بر طبق زمان ، مکان، شرایط و حالت بیان هاله ای از معانی را با خود حمل می کنند .کاری که جناب رؤیایی و جناب نوری علاء انجام داده بودند گزینش بین کلمات از لحاظ مکان و زمان و شرایط حضور آنها در متن است و گزینش بین کلمات به عنوان یک وسیله با اصالت دادن به کلمات به عنوان یک هدف بسیار متفاوت است ..
منابع:از سکوی سرخ/ یدالله رؤیایی
خطاب به پروانه ها/ رضا براهنی
نقد شعردر ایران / محمود درگاهی
مقدمه ی بوطیغای عریان/آرش آذرپیک


«نیلوفر مسیح»

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 552 نفر 880 بار خواندند
کرم عرب عامری (02 /10/ 1394)   | امیرعلی مطلوبی(سخن سنج تبریزی) (13 /10/ 1394)   | عبدالکریم قیطانی فر (28 /10/ 1394)   | موسی عباسی مقدم (19 /09/ 1396)   |

نظر 2

  • کرم عرب عامری   02 دی 1394 23:19

    سلام گرامی

    وقتتون رو تلف نکنید

    اگرهم قبول نمی فرمایید عیبی ندارد فقط اون جمله ی من رو جایی یادداشت کنید و هر از گاهی به آن نگاه کنید

    درود بر شما

    rose rose rose

  • امیرعلی مطلوبی(سخن سنج تبریزی)   13 دی 1394 03:32

    با عرض سلام و درود بر شما و قلمتان
    در پناه حق
    یا حق
    applause rose rose rose rose

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا