هرچند هم به من بفروشی گران فقط
حیف ست در ازاش بخواهید جان فقط
حرف از نگاه توست که شد آرزوی من
ای چشم! چشم، هرچه بگویی همان فقط
گفتند گفته ای که به خلوت بیا، ولی
خلوت به خانه ای که ندارد نشان فقط
یار توام، به داد تو خواهم رسید و بس
فارغ شوم شبی اگر از دوستان فقط
البته شرط دارد، اگر صبر میکنی
عمرت تمام گردد و دور زمان فقط
و شرط دیگر آنکه تو مقتول باشی و
پای کسی به جز تو نباشد میان فقط
در سایه بان امن نگاهش دو عالمند
گفته ست من نباشم و جان در امان فقط
چون ابر آبروی زمین ست و می برد
او آبروی من به دو سیل روان فقط
گفته نهان نکن، نکنم راز خود نهان
تا من بدانم و تو و خلق جهان فقط
از قد و ابروان کمان تو ای عزیز
سهمم شد انتظاری و قدی کمان فقط
رسم زمانه است که پیرت کنند و بعد
همدم نمیشوند مگر با جوان فقط
حرف از نگاه توست، نه حرفی نمانده است
ای چشم! چشم ، هرچه تو گفتی همان فقط
غزل:مهرداد نصرتی، مهرشاعر
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 9
علیرضا خسروی 14 دی 1394 23:30
درود...
مهرداد نصرتی(مهرشاعر) 20 دی 1394 22:17
عزیزی و مهربان
نسرین قلندری 16 دی 1394 14:06
و شرط دیگر آنکه تو مقتول باشی و
پای کسی به جز تو نباشد میان فقط
بی نهایت عالی
مهرداد نصرتی(مهرشاعر) 20 دی 1394 22:17
بزرگواری نسرین بانو
دادا بیلوردی 16 دی 1394 19:10
درود بر جناب نصرتی
بهره مند شدم از احساستان
قلمتان پایدار
مهرداد نصرتی(مهرشاعر) 20 دی 1394 22:17
ممنونم دادجان
مسعود احمدی 17 دی 1394 20:48
درود بر شما جناب نصرتی
مهرداد نصرتی(مهرشاعر) 20 دی 1394 22:18
آقا مسعود سپاسگذارم. پاینده باشی
مهرداد نصرتی(مهرشاعر) 20 دی 1394 22:19
اصلاح اشتباه تایپی: سپاسگزارم