غروب بود و هوایی به سردی عشقت
نشست توی حیاط و دلم دوباره گرفت
به بی خیالی باران، به بی خیالی باد
به زیرچشم سیاهت ، جهان کناره گرفت
میان شهر شلوغ ِپراز نبودن ها
زنی که خم شده از درد، اتفاق/افتاد
وعشق ، حس بدی که خزان گرفت آخر
شبیه واقعه، نامرد! اتفاق افتاد
زنی که هیچِ خودش را به چشم تو می باخت
به دستهای توامشب پناه آورده ست
زنی که توی خودش حل شد از نبودن تو
تورامیان دلش اشتباه آورده ست
به مه نشسته خیالت ، به روی بستر شب
دلم به مستی گیجِ تگرگ خیره شده
که تازه اول راه ام به سمت نابودی
نگاه خیس خیابان به مرگ خیره شده
رسیده ام به غبارِملایم قلبت
میان پنجره های شکسته ی این شهر
رسیده ای به من امروز، پشت خاطره هات
به کندی ضربان گسسته ی این شهر...
که دستهای مرا یخ زدازادامه ی شعر
هجوم بی کس و کارِغروب پاییزی
ببین چه می کند امشب قیامت غزلت
که از کناره ی شعرم هنوز می ریزی...
...
آرزونوشت:
به وقت عشق
غلط کردی
وخودت را
مرد نامیدی
خودت را تبرئه کردی
توی سکوتت
غرور بی سروپات
اتاقم را
به هم ریخت ... M N / > ZZZ M
چقدر مردها عجیب
عوضی
عشق می ورزند!
سریال خاتون قسمت6
تبلیغات فرهنگی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
منوچهر منوچهری(بیدل)
-
سینا صارمی
-
فردین صمدی
-
Seyed Mohammadreza Lahiji
نظر 27
امیرعلی مطلوبی(سخن سنج تبریزی) 05 مهر 1394 00:59
سلام بانو حاجی زاده
درود
آرزو حاجی خانی 05 مهر 1394 12:54
سلام استاد گرامی
خوشحالم که اینجا شما رو زیارت کردم
پاینده باشین
طارق خراسانی 05 مهر 1394 08:56
که دستهای مرا یخ زدازادامه ی شعر
هجوم بی کس و کارِغروب پاییزی
ببین چه می کند امشب قیامت غزلت
که از کناره ی شعرم هنوز می ریزی...
با سلام و درود
با پوزش از هم جنسان عزیزم
مرد عشق را بداند؟ از هزاران نفر شاید یکنفر عشق را دانسته باشد...
بنده خود از آن هزاران تن هستم و شجاعت بیانش را دارم...
باید فرهنگ ما تغییر کند و الا آش همین آش و کاسه همین کاسه است...
گاهی اوقات که به این اشعار و دلنوشته ها برخورد می کنم نمی توانم سکوت کنم ...
باید برای تغییر فرهنگ ما فرهنگیان بصورت جدی برخیزیم و ببینیم کجای داستان زن و مرد در فرهنگ ما می لنگد که باید این همه مصیبت را نظاره کنیم ؟
من نگاهم به سوی فرهنگ است... آیا این فرهنگی که ما داریم بومی و اصیل است؟
جواب منفی ست ... چرا؟ به خاطر هجوم مهاجمان به ایران ... اسکند مقدونی.. اعراب و دویست سال استیلای سیاه ...دشمنان و سپس قاتلان حضرت علی (ع) به ایران حمله می کنند
دقیقن همان هایی که فرمان الهی در غدیر خم را زیر پا نهاده بودند... شما ببینید مانند همین داعشی ها به جان و مال و ناموس مردم ایران افتادند
مردان را کشتند و زنان را راهی حرم سراها کردند و بقول مرحوم زرین کوب 900 شتر همان اوایل پیروزی و سلطه بر ایران جواهرات سلطنتی و خزانه ایران را بار زدند و بردند...
اگر آنان آمده بودند ما را مسلمان کنند خب ایرانیان با کدام ابزار و ثروت و قدرت دین اسلام را باید ادامه و یاری می داد؟
آن زمان که زنان را چون بردگان به صف و از ایران راهی دربار خلیفه کردند باید گفت فرهنگ ما دچار تزلزل شد...
علی (ع) مخالف سرسخت لهو ولعب وقتی به خلافت می رسد مجالس این جرثومگان فساد را تعطیل می کند و آنان او را به شهادت می رسانند...
یک یک فرزندان مولا را به شهادت می رسانند... اعراب می روند اگر چه تا چهار قرن سایه حکومت شان بر سر مردم ایران بود که ناگهان
محمود و اشرف افغان سر بلند کرده و به ایران حمله می کنند.
این کشور سالیان درازی تحت سیطره ی فرهنگ اجانب بوده است و فردوسی اگر نبود خدا می دانست در کجای حضیص ذلت به لحاظ فرهنگی قرار داشتیم...
امروز آرزوها باید بایک دست قلم و با دست دیگر لوازم آشپزی و خانه داری را در دست بگیرند و برای رشد فرهنگ و پاک کردن فرهنگ
از مزخرفات واردی، تلاش کنند...
سپاس بانو از اشعار فاخر و ارزشمندتان
خواندم و لذت بردم
در پناه خدا شاد زی
آرزو حاجی خانی 05 مهر 1394 12:57
سلام و عرض ادب استاد گرامی
ممنون از حضور زیبای شما و بیانات زیبایی که مرقوم فرمودید باارزش هستند و آویزه گوشمان می شوند حتما.ممنون وقت ارزشمندتون رو در اختیارمون گذاشتید و وتوضیحاتی رو ارائه دادید.
موفق و سربلندباشین همیشه...
کمال حسینیان 05 مهر 1394 21:56
استادم این روزها همه دایۀ عاشقی می کنند در صورتی که ده ها سال است که عشق با همان راستی از بین این مردم کوچ کرده
سپاس از بانوحاجی خوانی که از زبان یک بانو به مکری با نام عشق اشاره کردند
صــــد توبه که هــرگز نروم از پـــیِ یاری
حیف است که دل طعمه شود بر سگِ هاری
در مــوی پریــشانِ تو صــدها رمه خفتــه
در ظاهر همه میش وُ ولی گرگِ شکاری
ای چشم نکن چشم چرانی تودرین دشت
حاصــل چه بوَد بهرِ تو جز شــیون و زاری
چــون خاک فتــادی به گذرگاهِ قدومــش
دیدی که نماند هیـــچ ترا شأن و وقاری ؟
تا باغِ گلــم را ستـــمِ بادِ خـــزان بُرد
ماندم به امیـدی رسـدم فصل بهاری
روز و شبِ من گشته یکی از غمِ دوری
دیگــر چه تفـاوت کُنـدَم لیل و نهــاری
گفـــتند تحمــل بکنــم با دلِ خونبــار
کو حوصله و حالِ دل و صبـــر و قراری
وقتی که نماندست نفس مردِ«حزین» را
شایســته نباشد که وِرا زنده شــماری
کمال حسینیان
آرزو حاجی خانی 06 مهر 1394 00:42
سلام جناب حسینیان گرامی
شعر بسیار زیبایی بود لذت بردم از طبع روان و خوش شما
دانیال سمیعی 06 مهر 1394 03:01
کمال جان نفرمایید یکی از عاشقا من .خداییش غریبتراز عشق ندیدم .
خانم حاجی خانی یک انتخاب اشتباه رابه حساب مردها نزارید .همه مردها که بد نیستند 99درصدش وبد بدانید چون من معتقدم 99درصد خانمها احساسی اند وراه به بیراهه میروند اون یک درصد روهم با احتیاط عرض کردم.مرد اگر مرد باشد که عوضی نمیشه حتما نامرد بوده ومردش دیدید.شعرجالبی بود به خوندنش می ارزید.موفق باشید
آرزو حاجی خانی 06 مهر 1394 17:19
سلام و عرض ادب
ممنون از اینکه نظرتون رو گفتید و مشارکت کردید
از همراهی خوبتون ممنونم
دانیال سمیعی 06 مهر 1394 03:09
ازده هزار نفر مرد یک نفر عاشق است وازهر یک میلیون زن یک نفر.اونی که عشقش مینامید یک نیاز دوطرفه است وگرنه عشق این وسط هیچکاره است. عشق در این مقوله نمیگنجد. بیچاره عشق که که چقدر بدنام شده.دیواری کوتاه تر از عشق گمان نکنم باشه .ای بیچاره عشق ای آواره عشق .اون قبلنها میگفتند آی لاو یو. حالا شده آی لاف یو.مانا باشید خانم حاجی خانی دست به قلم خوبی دارید اما با واژه ا کمی ملایمترومهربانتر باشید گناه دارند.دروووووووووووووووووووووووووووووووود
آرزو حاجی خانی 06 مهر 1394 17:20
بله حق با شماست
بهناز علیزاده 05 مهر 1394 10:03
خودت رو تبرئه کردی
بسیار عالی عزیزم،
توی سکوتت
غرور بی سروپات
اطاقم را
به هم ریخت،
به جای اطاق کاش می گفتی.
غروربی سروپات
دنیامو به هم ریخت،
آرزو حاجی خانی 05 مهر 1394 12:58
سلام خانم بهناز عزیز
ممنون از لطف و توجه شما
پیشنهادی که دادید خیلی به دلم نشست حتما لحاظ می کنم.
ممنون از حضور زیباتون
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 05 مهر 1394 19:00
چقدر مردها عجیب
عوضی
عشق می ورزند!
به به چه زیبا سرودید لذت بردم قلمتان توانا
آرزو حاجی خانی 06 مهر 1394 00:43
سلام زهرا خانم عزیز
ممنون از حضور زیبای شما
دادا بیلوردی 05 مهر 1394 20:45
درود بر شما
لذت بردم از احساستان
آرزو حاجی خانی 06 مهر 1394 00:43
سلام استاد گرامی
حضور زیبا تون رو سپاس
زیبا خوندید
کمال حسینیان 05 مهر 1394 21:59
درودتان باد بانو حاجی خانی گرامی
چهارپاره ای زیبا و محزون بود چند بار خواندم این هنر دلنشین تان را
درود بر این باغ شاعرانگی
به مه نشسته خیالت ، به روی بستر شب
دلم به مستی گیجِ تگرگ خیره شده
که تازه اول راه ام به سمت نابودی
نگاه خیس خیابان به مرگ خیره شده
پاینئه باشید
آرزو حاجی خانی 06 مهر 1394 00:44
سلام استاد گرامی جناب حسینیان
گوارای وجودتان
برقرار باشین
محمد جوکار 06 مهر 1394 00:38
درودها و آفرین ها مهربانو حاجی خانی عزیز
چارپاره ای بغایت شیوایی از احساس و اندیشه ی نابتان خواندم و لذت بردم
قلم سبزتان مانا و وجود سبزتان مالامال از شادکامی باد
آرزو حاجی خانی 06 مهر 1394 00:47
سلام جناب استاد جوکار گرامی
ممنون از توجه و محبت شما
زیبایی در وجودتان است
سپاس حضورتان را
امیرحسین مقدم 06 مهر 1394 06:34
سلام .
چقدر روزها و ماه ها و سال ها زود میگذرند .
از دوره رونق آن یکی سایت شعر ... دیگر شعری از شما نخوانده بودم و چقدر خوشحالم که
دوباره این اتفاق رخ داد.
یادم میاید که شما آن روزها هم خوب میسرودید . اما به نطرم شعرتان بسیار قوی تر شده است.
با مفهوم کاری ندارم چرا که حضرات اساتید به کمال به آن پرداختند. و در ساختار هم سروده تحسین برانگیزی از شما خواندم.
امیدوارم همچنان به حرکت رو به کمال خود ادامه بدهید.
منتظر خواندن اشعار خواندیتان هستم .
برقرار و برمدار باشید
آرزو حاجی خانی 06 مهر 1394 17:16
سلام و عرض ادب استاد گرامی
ممنون که مشوق هستید و راهنمایی می فرمایید
خوشحالم که اینجا هستید
برقرار و خوش باشین همیشه
سمانه تیموریان (آسمان) 06 مهر 1394 10:00
سلام و درود فراوان
واقعازیبا بود
دستمریزاد
آرزو حاجی خانی 06 مهر 1394 17:15
سلام ممنون از نظر لطف شما دوست گرامی
نگار حسن زاده 06 مهر 1394 13:25
سلام و درود بانوی خوش قلم
مانند تمام اشعار زیباتون تحسین برانگیز بود
موفق باشید و همیشه در اوج
آرزو حاجی خانی 06 مهر 1394 17:14
سلام نگار بانوی عزیز
ممنون از شما
منوچهر منوچهری(بیدل) 07 مهر 1394 18:51
سلام به دخترم چقدر از اشعار زیبای شما لذت بردم براستی آفرین قلمت زیباست
