3 Stars

چه باید بکنم

ارسال شده در تاریخ : 16 خرداد 1394 | شماره ثبت : H94388


چه باید کنم

رعشه برجان وتن افتاد چه باید بکنم
رفت بود و نبدُ از یاد چه باید بکنم

ترسم این عشق که نوپاست هلاکم بکند
جان دهم تا شوم آزاد چه باد بکنم

بوسه ای را که فرستاده ای از لعل لبت
نرساند به لبم باد .... چه باید بکنم

زده بر پای دلم زخم بسی تاول عشق
اگر از غصّه شود حــاد ؟ چه باید بکنم

مُنتظر مانده ام امشب نکند دل ندهی
که رقیبم بشود شاد ، چه باید بکنم

انتظارت بجنون می بردم باورکن
باز گو ؟ خانه ات آباد چه باید بکنم

پیرنظر "سلیم"

**

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 408 نفر 575 بار خواندند
زهرا نادری بالسین شریف آبادی (17 /03/ 1394)   | امین میرزایی (17 /03/ 1394)   | طارق خراسانی (17 /03/ 1394)   | منوچهر منوچهری(بیدل) (17 /03/ 1394)   | بهناز علیزاده (17 /03/ 1394)   | ندا پیرنظر (17 /03/ 1394)   | کمال حسینیان (17 /03/ 1394)   | کرم عرب عامری (18 /03/ 1394)   | خدیجه زینالی (مهربانو) (18 /03/ 1394)   | اصغر چرمی (18 /03/ 1394)   | سمانه تیموریان (آسمان) (18 /03/ 1394)   | قاسم پیرنظر (18 /03/ 1394)   | مهری خسرو جودی (19 /03/ 1394)   | ابراهیم سبحانی (19 /03/ 1394)   | حسین دلجویی (20 /03/ 1394)   | امیرحسین زمان (21 /03/ 1394)   | حامد زرین قلمی (21 /03/ 1394)   | علی میرزائی وش (14 /04/ 1394)   |

رای برای این شعر
تعداد آرا :7


نظر 15

  • زهرا نادری بالسین شریف آبادی   17 خرداد 1394 12:03

    درودزیباسرودیدقلمتان برفراز rose rose rose

  • امین میرزایی   17 خرداد 1394 13:16

    rose

  • طارق خراسانی   17 خرداد 1394 13:46

    سلام بر پیر عشق
    حضرت استاد پیر نظر

    غزل زیبایی ست

    دوباره حقیر آن را می نویسم چون هنگام تایپ حروفی اضافه و کم شده اند:

    رعشه برجان وتن افتاد چه باید بکنم
    رفته بود و نشد از یاد چه باید بکنم

    ترسم این عشق که نوپاست هلاکم بکند
    جان دهم تا شوم آزاد چه باد بکنم

    بوسه ای را که فرستاده ای از لعل لبت
    نرساند به لبم باد... چه باید بکنم

    زده بر پای دلم زخم بسی تاول عشق
    اگر از غصّه شود حــاد ؟ چه باید بکنم

    مُنتظر مانده ام امشب نکند دل ندهی
    که رقیبم بشود شاد ، چه باید بکنم

    انتظارت به جنون می بردم، باور کن
    باز گو، خانه ات آباد چه باید بکنم؟!


    rose rose applause applause applause applause rose rose
    rose rose applause applause applause applause rose rose
    rose rose applause applause applause applause rose rose


    در پناه حق شاد و سلامت باشید


    rose rose rose rose

  • منوچهر منوچهری(بیدل)   17 خرداد 1394 14:22

    سلام استادم همیشه از سروده هایت لذت میبرم قلمت زیباست واژه هایت به دلم مینشیند ممنونم درود بر شما rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose

  • بهناز علیزاده   17 خرداد 1394 15:25

    درود بر شما بسیار زیباست، rose rose rose

  • کمال حسینیان   17 خرداد 1394 22:27

    درود بر جناب پیرنظر عزیز
    غزل زیبایتان را خواندم و محظوظ شدم
    دستمریزاد و پایند باشید
    rose

  • کرم عرب عامری   18 خرداد 1394 00:49

    است لذت بردم

    درود برشما گرامی

    rose rose rose

  • خدیجه زینالی (مهربانو)   18 خرداد 1394 11:27


    سلام و عرض ادب خدمت شما

    سروده ی بسیار زیبایی را مانند همیشه به تصویر کشیده اید

    قلمتان نویسا در پناه حق

    rose rose rose rose rose rose rose rose

  • اصغر چرمی   18 خرداد 1394 14:55

    سلام و درود حضور شما
    شعر زیبایی بود فیض بردیم
    مصرع اول بیت پایانی مشکل داره به نظر به شکل زیر بوده و مشکل تایپ داره

    انتظارت به جنون می بردم، باور کن
    باز گو، خانه ات آباد چه باید بکنم؟!

  • سمانه تیموریان (آسمان)   18 خرداد 1394 21:48

    rose rose rose rose

  • مهری خسرو جودی   19 خرداد 1394 09:29

    سلام بزرگوار زیبا و دلنشین احسنت و درود بر شما rose rose rose rose rose

  • ابراهیم سبحانی   19 خرداد 1394 09:58

    درود
    دیدارتو هرروز قضا می شودافسوس
    تاچندتماشابکنم شب پره هارا

  • حسین دلجویی   20 خرداد 1394 16:31


    انتظارت بجنون می بردم باورکن
    باز گو ؟ خانه ات آباد چه باید بکنم

    درود بر جناب پیرنظر نازنین و متذوق و والامرامم
    مهمان محفل گرم شاعرانگی تان بودم دوست خوبم..

    rose rose rose rose از تو یک پرسش احـوال مرا شاعر کرد
    عشق پیدا شد و فی الحال مرا شاعر کرد
    .
    پَرشال تو پر از زمـــزمه ی شالی بود
    در نسیمی پر یک شـال مرا شـاعر کرد
    .
    پونه ها با گل پامچال تــبانی کردند
    عطر پونه ، گل پامــچال مرا شاعر کرد
    .
    سر چشمان تو در مدرسه غـوغایی بود
    ازدحامی شد و جنــجال مرا شاعرکرد
    .
    چشم تو قـهوه ای وقهوه حکایت ها داشت
    بعد آن قــهوه همان فال مرا شاعر کرد
    .
    من فقط ذره ای از چـشم تو را میدیدم
    آخــرش ذره و مثـقال مرا شاعر کرد
    .
    این چنین سوی کسی جاذبه ارسال نکن
    که همان لحـظه ی ارسال مرا شاعر کرد
    .
    پـدرم بر سر یک خال سمرقــندی داد
    باز هم قــند همان خال مرا شـاعر کرد

    حسین دلجووو

  • امیرحسین زمان   21 خرداد 1394 20:09

    سلام و عرض ادب happy
    زده بر پای دلم زخم بسی تاول عشق rose

  • علی میرزائی وش   14 تیر 1394 23:00

    بسیار عالی بود ولی سیر نشدم rose

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا