امشب زغمت چشم سر خواب ندارد
جان دوری جانسوز تو را تاب ندارد
بی روی تو در تیرگی این شب دیجور
جان بهره ای از رخشش مهتاب ندارد
بنیاد مرا برد سرشک از غم و اندوه
این شیوه طغیان یم و سیلاب ندارد
احوال ظفرمندی مستانه چه گویی
با رستم سرگشته که سهراب ندارد
خون دل عشاق خورد چرخ نگونسار
زین باده خونین لب سیراب ندارد
و این گونه رود در دل آتش چو به ظلمت
پروانه نشان از گل شاداب ندارد
در کار جهان جز ستم و جور و جفا نیست
این بحر چو من غرقه بی تاب ندارد
نقاش جهان نقشه جان بین چه عجب بست
جانمایه به جز خون دل ناب ندارد
می گیر و سبک خیز از این فتنه که دوران
رسمی به جز آزردن احباب ندارد
هنگام سحر گشت و افق داغ به دل شد
زان سرخی سیال که سیماب ندارد
از آتش اندیشه همه دفتر ما سوخت
در قلزم یاد تو که پایاب ندارد
مهدی رستگاری
بهار یکهزار و سیصد و هشتاد و یک
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 8
امیر عاجلو 18 دی 1399 22:42
سلام ودرود
مهدی رستگاری 21 دی 1399 17:07
سلام و درود،
ممنونم از التفات تان به این شعر قدیمی . در نگارش بیت پنجم کلمه «سهراب» به غلط «مهتاب« نوشته شده و این اشتباه متاسفانه در بازنشر این غزل در وبسایت های دیگر نیز وجود دارد. اصل این بیت که یادگار اهدایی استاد من در روزگار جوانی در این غزل است، به قرار زیر است:
احوال ظفرمندی مستانه چه گویی
با رستم سرگشته که مهتاب ندارد
ولی اله بایبوردی 19 دی 1399 08:42
سلام و درود
دست مریزاد
مهدی رستگاری 21 دی 1399 17:08
سلام و درود جناب بایبوردی،
تشکر می کنم از عنایت تان به این اثر
علی آقا اخوان ملایری 19 دی 1399 20:58
درودها بر شما استاد، زیبا، موزون و دلنشین سروده اید
قلمتان نویسا، شاعرانگی هایتان مستدام باد
مهدی رستگاری 21 دی 1399 17:09
سلام و درود جناب اخوان،
تشکر می کنم از لطف و توجهتان به این اثز
کاویان هایل مقدم 20 دی 1399 09:00
نویسا باد قلمتان و پوینده اندیشه تان
مهدی رستگاری 21 دی 1399 17:10
سلام و درود جناب هایل،
بزرگوارید و نهایت تشکر را از التفات تان به این اثر دارم.