بسمه اللطیف
در وصف دوری
در همه شهر چو من بی سر و سامانی نیست
بیخود از خویش تر از من به پریشانی نیست
می کند باز به جانم اثر این غصه و هیچ
در شب دوریش امید به درمانی نیست
همچو جان بود و چو رفت از بر من، طاقت رفت
از وجود من و گویی که دگر جانی نیست
در خودم مانده ام از غصه و بی تاب شدم
دوری از محضر دلدار به آسانی نیست
سر من گوی ارادت شده و چوگانی
از خم گیسوی آن یار به میدانی نیست
می دهم جان به قدومش اگر از ره برسد
گر چه جانم به رهش تحفه شایانی نیست
مهدی امشب بنگر مملکت دل بی او
غیر ملکی که گراییده به ویرانی نیست
غزلم را چو بخواند به لبی پرافسوس
بهتر از او به جهان هیچ غزلخوانی نیست
#مهدی_رستگاری
پنجم مرداد سال یکهزار و چهارصد خورشیدی
بیست و هفتم ژوئیه سال ۲۰۲۱ میلادی
(به بهانه حضور در شب بداهه سرایی کلاسیک گروه ادبی «هفت هنر شیدایی» در پیام رسان تلگرام)
دفتر شعر روزگاران
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 14 امرداد 1400 13:02
درود بر شما
کاویان هایل مقدم 14 امرداد 1400 23:01
غزلهای نابتان گلباران