3 Stars

نقدیم به شهید طیب حاج رضایی

ارسال شده در تاریخ : 17 مهر 1396 | شماره ثبت : H945558

تقدیم بر روح بزرگ شهید طیّب حاج رضایی :

یاوران! طیّبم و کُشتۀ بیداد ، نبود؟

مخلصِ روی حسین و همه اولاد ، نبود؟

کاش می شد که به دستِ همه یاران بدهم ،

تیغِ آزادگیِ کاوۀ آزاد ، نبود ؟

روزگارم به غم و سوء تفاهم بگذشت

خنجرِ دشمن من یاورِ شیّاد ، نبود؟

پشت سر پر ز حریف است اگر رو به زمین ،

تو بسایی چو جوانمردِ علمدار ، نبود؟

من که بودم به ره کسب و غمِ نانِ شبم !

خصم آمد به رهم با همه افراد ، نبود؟

کرده ام بر شهِ دین و شه میهن هر دو ،

از وفاداریِ خود برهمه امداد ، نبود ؟

چه کنم گر سگی از شاه برای حَسَدش ،

پارس بر من کند و بی خبر استاد ، نبود؟*

لاکن این راه شرافت زده صد بار رقم ،

بر سر و سایۀ هر مؤمنِ به زاد ، نبود ؟

هر چه کردم اگر آخر به چنین بخت رسید

بوده آثار تب از حرّیتِ راد ، نبود ؟

چشم گر بسته ؛ زِ دل باز و عَدو برد مرا ،

سوی شلّیک فشنگ از یِدِ جلّاد ، نبود ؟

ما نبودیم شر و رذل بر این خاکِ وطن

هر که بودست بر او آتش و غمباد ، نبود؟

توده ای بود ز خاک و مِه و بارانِ سیاه

حیف بارید به این جسم و برافتاد ، نبود؟

طالب رحمت و آمرزش یاران این روح !

تا شود بلکه به دستور خدا شاد ، نبود ؟

*********
*منظور بحث و دعوا میان شهید طیب و ارتشبد نصیری رییس شهربانی وقت تهران می باشد.
در این مورد دو روایت هست که دومی به حقیقت نزدیک تر است . روایت اول می گوید که آنها بر سر انحصار واردات موز با هم سرشاخ شده اند و طیب یک سیلی به نصیری زده است اما واردات موز خاصاً به طیب واگذار شده بوده و دور از عقل می نماید که این دو بر سر یک چنین چیزی در ناکجاآبادی با هم بحثی درین مورد داشته باشند.روایت دوم می گوید که طیب به مناسبت تولد ولیعهد در باغ فردوس یک طاق نصرت برپا کرده است و اتومبیل خود را هم کنار طاق پارک کرده است . نصیری که از قدرت طیب که روزبروز بیشتر می شده وحشت داشته است اتومبیل را مورد بهانه قرار داده و شخصاً به سوی اتومبیل رفته و فحاشی کرده و گفته است : این ماشینو ردّش کنید ! و طیب به روایتی یک سیلی به او زده یا با کف دست به تخت سینۀ نصیری زده است.
بعدها که طیب بر سر مسائل سیاسی بازداشت می شود او را به نزد نصیری می برند و نصیری شروع به دشنام دادن می کند و طیب با همان دستهای بسته به نصیری حمله می کند و او را از صندلیش واژگون می کند. نصیری ضمن مرتب کردن لباس خود می گوید : با این کارت گور خودت را کندی !
گفته می شود که در زمان اعدام شهید طیب حاج رضایی در پادگان حشمتیه ، نصیری شخصاً به او تیر خلاص را زده است. اللهُ اعلم.
شهید طیب حاج رضایی با خون و حریت خود ، در انتها تاوان و کفارۀ کسانی را داد که بر دوش او به بلندی درین دنیا رسیدند. غافل از آن بلندیِ در آخرت که نصیبِ آن شهید شد
***
علی سپهرار ، اثیر

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 311 نفر 531 بار خواندند

رای برای این شعر
اولین نفری باشید که به این مطلب رای می دهید
تعداد آرا :0


تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا