نفتیِ روس


نفتی روس « نفتچی روسچی »
دور تا دور گودال رو خوب کوبیدم.. خوب! مطمئن شدم که در عرض شب تا صبح دیگه نمی شه فرق رنگ و جنس خاک گور را با اطرافش فهمید.. بعد برف هم شروع به باریدن کرد.. فکر کردم که دیگه خدا هم با منه ..
رفتم زیر آلاچیق ، یه سیگار پیچیدم و کمی هم دستامو با آتیشش گرم کردم.. نمیشد آتیش روشن کرد.. اگه یکی می دید دیگه کارم تموم بود!
په هو! مرتیکه فکر کرده میتونه منو بچاپه و جون سالم بدر ببره! منو بگو که تو این سرما مست و پاتیل راش دادم تو خونه م.. خوب.. اهمم. آره.. خوب آره.. اگه منم نمیکشتمش بیرون یخ میزد.. خوب کارشو ساختم.. ! ترق.. ! با چارپایه ؛ یکی تو سرش.. آخم نگفت.. خونم نیومد.. چشاشو گشاد دوخته بود به زمین ، انگار میخواد مورچه هارو دید بزنه..!
خاکها رو که میریختم روش یهو فکر کردم یه بار چشاشو بست و دوباره باز کرد.. نوک بیلو گذاشتم زیر دماغش و فشار دادم... نه! خبری نبود!
دوباره پاکت نامه رو باز کردم و پولارو شمردم..پونزده تا پنجاه روبلی ، دو تا ده تومنی و سه تا پنج تومنی..
بعد کوپکا و مناتارو شمردم.. هفت هشت قرون ... پوففف.. خدا بده برکت.. کافر بی دین.. قتلشون واجبه..!
پشت پاکت نوشته بود :
для меня
یعنی برای من ! هنوز اینقدر روسی بلدم..برای من !
فردا میبرم پیش سید حلالشون میکنم.. حتماً پولارو از یکی مث من دزدیده.. تموم بدنش بوی نفت میداد.. حتماً تو باکو هم دم چاه کار میکرده..
برف که تند شد از پشت آلاچیق برگشتم..دم چاه که رسیدم بیلو پرت کردم توش.. میخوام چیکار.. ؟
نزدیک خونه که رسیدم صدای حرف زدن آدمها میومد.. از پیچ کوچه نگاه کردم دیدم که آدمها در خونه م ایستادن.. دو تا آجان با یه فانوس توی دستشون..پشتشون تفنگ و کمرشون شمشیرهای بلند قزاقی. .. کنارشونم رضا قوشچی قهوه چی بود داشت بلند بلند حرف میزد : به من گفت میرم شب آخرمو خوش باشم.. پولاشو تو پاکت سپرده بود به من.. پشتشم خط نوشته بود که گم نشه..! پاکت رو از من گرفت و رفت!
حالا این زنه اومده دم قهوه خونه که دیدم رفته این تو.. رفته از کاروانسرا بقچشو بیاره.. ولی برگشتنی هر چی در میزنه کسی باز نمیکنه!
دلم داشت از دهنم بیرون می پرید.. یا علی.. این که مست بود.. دزد بود !بیشرف..په!
یه زن قد کوتاه ایستاده بود کنارشون مث سوت سوتک گریه میکرد و به گرجی و ترکی و روسی قاطی حرف میزد..
قلی ترجمه میکرد.. یکی از آجانا میگفت : باشه باشه خودم بلدم.. فکر کردی بلد نیستم؟ خودم بلدم! یوب توای مایت ! *
آروات.. ، آروات ! *
بعد باز حرفاشون قرو قاطی شد..من پاکت را از جیبم در آوردم و تپوندم تو سوراخ دیوار.. بعد یواش یواش رفتم سمت خونه.. آخرش اینکه این زنه الان دو هفته س پیش منه.. یعنی مجبور شدم صیغه ش کنم.. حرف روسه رو که فعلاً شل گرفتن.. اما این هنوزم که هنوزه بقچه شو باز نکرده.. تمام مدت یا زیر سرشه یا زیر بغلش میشینه به من زل میزنه.. میدونه که من چکار کردم.. منم میدونم که اون میدونه.. اما هر دو از هم میترسیم.. اگه حرف آقا نبود میبردم همون فرداش سوار درشکه ش میکردم ، راهیش میکردم که بره..
ولی حالا مشکل دو تا شده.. روسه هم میاد میشینه پیشش.. اینکه خوابش میبره ، بازوشو تکون میده.. بعد میشینن دو تایی بهم زل میزنن..بعد شپشای هم دیگرو میجورن.. زنه شروع میکنه به خندیدن و آواز خوندن..
همین روزا میرم عدلیه خودمو معرفی میکنم..
ولی اگه این دوتا هم بیان چی؟ میگن قزل قلعه پر شپشه.. *
***************
* دشنام روسی
* به ترکی یعنی زن.. البته آرواد صحیح است که شاید از کلمۀ عورت ریشه گرفته باشد.. ترکی اصیل کادین یا قاری می گویند.
* زندان قدیمی که در زمان قاجار انبار مهمات بود اما بعدها در اواخر سلطنت رضا شاه تا اواخر سالهای 50 زندان بود.

علی سپهرار

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 274 نفر 410 بار خواندند
کرم عرب عامری (27 /01/ 1395)   | علی سپهرار (28 /01/ 1395)   |

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا