پایان بازی دستهای خالی من بود
از ابتدای کار هم تکلیف روشن بود
من شرط می بستم که تاوانش بدون حرف
خوابیدنم بین خطوط راه آهن بود
تو گم شدی در شهر و پیدا کردنت مثل
انبار کاه و جستجو دنبال سوزن بود
دست تو باید دور این تن حلقه می انداخت
اما طناب دوریت بر دور گردن بود
جای تو باید میزبان فنچ ها باشم
مثل همان روزی که در دستانت ارزن بود
شمعی برایت نذر کردم تا که برگردی
افسوس تنها یک دقیقه بعد روشن بود
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 14
علیرضا خسروی 06 فروردین 1395 10:49
درود بر شما
سال نو مبارک باد
بدرالسادات(ایران) طبیب 07 فروردین 1395 00:38
درود سال نوی شما هم مبارک سال خوبی داشته باشید
جابر ترمک 06 فروردین 1395 11:27
درود و عرض ادب
بدرالسادات(ایران) طبیب 07 فروردین 1395 00:40
درود و عرض ادب بر شما نیز سالتون مر از روزهای قشنگ
حسن کریمی 06 فروردین 1395 12:10
سلام وعرض تبریک سال نو غزل زیبائی سرودید سرکار خانم طبیب درود بر شما
بدرالسادات(ایران) طبیب 07 فروردین 1395 00:37
درود بر شما سپاسگزارم استاد بزرگوار
سال نوی شما هم مبارک سالتون پر از روزهای قشنگ
بدرالسادات(ایران) طبیب 06 فروردین 1395 14:05
با تشکر از عزیزانی که منو مورد لطف بی دریغشون قرار دادند یک نکته لازم به عرض است
من با نام ایران طبیب فعالیت هنری می کنم و نام بدرالسادات نام شناسنامه من است
و این شعر اول فروردین امسال در برنامه مشاعره دکتر آذر شبکه آموزش ساعت ده شب پخش و دوم فروردین ساعت پانزده تکرار شد.
زهرا حسین زاده 07 فروردین 1395 01:29
بدرالسادات(ایران) طبیب 15 اردیبهشت 1395 13:44
سلام شما همگروه من بودید چقدر من اون شعرهایی که تو مشاعره می خوندید رو دوست داشتم
داشتم
اون شعر که می خوندید
دیگرانی که به هنگامه تمرد کردند
جان پیغمبر خود را سپر خود کردند
مال کی بود
سیدمحمدجواد هاشمی 08 فروردین 1395 00:39
عالی بود
حمیدرضا عبدلی 08 فروردین 1395 11:38
با سلام بانو بسیار خوب سروده اید موفق باشی
صالح نمازی 09 فروردین 1395 00:00
سلام احسنت شاعر بزرگوار
دعوتید به کانال اشعار مولانا در تلگرام قدمتان برچشم
shere_molavi@
حسن بذرگری 09 فروردین 1395 11:24
انصاف قشنگ بودو الهام بخش
حسن بذرگری 09 فروردین 1395 11:41
هزار و یک ترانه
دفتر اول: یاد یار
نام تر پایان این بازی کیش شدن من بود انه:
به یاد و الهام از شعر / پایان بازی/ بانو بدر السادات ایران
**
پایان این بازی کیش شدن من بود
پایان این بازی سوختن من بود
تو رفتی و دست کشیدی از بازی
بازی نبود- بازی با سرنوشت من بود
**
تو رفتی ومن هنوز مبهوتم
تو رفتی و من هنوز مدهوشم
نمی دانم چه نوشاندی به من
که من هنوزهم که هنوز است بی هوشم
**
نمی دانستم من آخر این بازی
نمی دانستم آخر این خون بازی
نگو که خنجر چوبی یت از آهن بود
نگو که حقیقت بود این خون بازی
**
این آتش بازی – همه چیز راسوخت
این نظر بازی – نظر مراهم سوخت
یک نظر کردی و دل مرا بردی
آخر این نظربازی –هستی مراهم سوخت
**
حسن بذرگری(آیین)
توضیحات: سرایش95/1/9- بداهه- ناتمام- مشاعره