پلک هایت آسمان را هم به پائین می کشد
صحنه های زندگی را هم نمادین می کشد
هر نگاهت یک غزل می پرورد در جان من
منتها نقاش چشمان تو غمگین می کشد
رد پای بغض هایت را گرفتم در غزل
کار من دارد به صدها بیت تضمین می کشد
چشم هایت آنقدر جذاب می باشد ببین ؟
شیخ هم با یک نگاهت دست از دین می کشد
با نگاه نافذت از بیستون فرهاد هم
پای هر تصویر دارد ناز شیرین می کشد
جنگل از غوغای چشمانت نرقصان بی سبب
کار ببر تشنه هم دارد به تمکین می کشد
دل "پرستش" می کند یک عمر چشمان تو را
گرچه هرشب آسمان را هم به پائین می کشد
بعد ازین آهوی طناز دو چشمان تو را
با لطافت روی پلک ناز شاهین میکشد
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۴.۳۰
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
محمد جوکار 07 امرداد 1395 01:17
آفرین ها بر تو و بر شعرت ای نیکو سخن
شعرهایت غنچه ی زیبای نسرین می کشد
گفته ای از آهوی طناز چشمان غزل
واژه هایت عاشقان را پشت پرچین می کشد ... بداهه
درودها و آفرین خانم دکتر مددی عزیز
باز هم غزلی زیبا و ناب و دلنشین
بداهه ای ناچیز بر احساسم نشست که با مهر تقدیمتان نمودم
رقص قلمتان جاوید
پرستش مددی 11 امرداد 1395 23:00
درود بر شما استاد گرانقدرم
لذت بردم از شعر زیبایتان
بی نهایت سپاسگزارم از حضور مهربان تان
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 07 امرداد 1395 18:41
درود ها برشما
پرستش مددی 11 امرداد 1395 23:01
درود متقابل بر شما جناب انصاری
سپاسگزارم