مثل یک بیقرار دلخسته
قایقم مانده بر لب ساحل
قایقی که غریب و دلتنگ است
پیش رویش هزار دریا دل
در خودم یک غزل قدم بزنم
روبروی غروب آدینه
مثل بغضی که کهنه شد در من
می چکم از گلوی آئینه
در مسیرم غروب می خندد
بر سرم ابرهای بی باران
چه تگرگی درون من جاریست
مانده ام زیر غرش طوفان
تک و تنها غزل تراشیدم
از نبوغ قشنگ درناها
در سکوت هوای دم کرده
در تن صبحگاه دریاها
جزر و مدی گرفته پارو را
تا به سر منزل نفس نروم
نفسم مانده در دلم پنهان
مانده تا از تن قفس نروم
آه ای بی قرار خوبی ها
موج ها از ترانه لبریزند
از نگاهم ترانه بنویسید
تا دلم را کمی برانگیزند
خسته ام از غروب تنهایی
توی دریای خسته از نفرین
بعد باران دوباره می بینی
دل تنگم شکسته از نفرین
می روم تا حوالی ساحل
پشت دیوار دوستت دارم
دست باران حق نگهدارت
خاطرت را انار می کارم
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۵.۰۴
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 8
علیرضا خسروی 15 امرداد 1395 02:10
درود بر شما شاعر گرامی
پرستش مددی 21 امرداد 1395 13:48
عرض ادب ..سپاسگزارم
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 15 امرداد 1395 13:07
درود برشما
پرستش مددی 21 امرداد 1395 13:47
سپاسگزارم ..مهرتان مانا
طارق خراسانی 15 امرداد 1395 22:03
می روم تا حوالی ساحل
پشت دیوار دوستت دارم
دست باران حق نگهدارت
خاطرت را انار می کارم
سلام و درود
دخترم دعا می کنم عمرتان بلند و هماره سلامت باشید تا به تعداد شاهکار های تان همچنان افزوده شود.
در پناه خدا شاد زی
پرستش مددی 21 امرداد 1395 13:45
عرض ادب و احترام استاد خراسانی گرامی
سپاسگزار مهر و لطف شما هستم بزرگوار
سامان اتابکی اتابکی 21 امرداد 1395 04:05
مثل همیشه زیبا
پرستش مددی 21 امرداد 1395 13:43
سپاسگزارم از لطف شما