برای تو دلواپسم تا ابد
غم دوری تو گذشته ز حد
ز حسی که دارم به تو غافلی
ندانی دلم زان چه ها می برد
گهی خیره می مانم و مات و منگ
به کار جهان و به این جزر و مد
گهی خیره می گردم اینجا به ماه
شهاب غمم را نمایم رصد
شکایت ز تو پیش کی آورم
منی که گریزانم از دیو و دد
بمان نازنینم بگو حرف دل
بگو نکته هایی تمامش خرد
امید است از بهترین ها شوی
که آیینه هم بر تو آرد حسد
به پای تو می سوزم ای آفتاب
چو شمعی که از اشک خم کرده قد
برای تو باران اشکی شده
دل ابری ام بی سبب ، بی صدد
دو چشمم به در مانده شاید کسی
ز تو یک خبر پیش من آورد
هزاران حکایت درآمد ز عشق
شود بیشتر هم ز حد و عدد
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 4
اله یار خادمیان 26 خرداد 1395 04:50
موفق و موید و منصور باشی تا همیشه عزیز
حسن کریمی 26 خرداد 1395 08:52
درود برشما جناب جعفری زیبا سرودید
علیرضا خسروی 26 خرداد 1395 09:14
درودها بزرگوار
دادا بیلوردی 26 خرداد 1395 22:14
درود بر جناب جعفری
بهره مند شدم از احساستان