3 Stars

دردنامه یک (نا)مرد

ارسال شده در تاریخ : 15 دی 1395 | شماره ثبت : H944508

با آهی برآمده از نهاد خود گفت
امشب شب بزم و شادمانی است

اما افسوس در جیب جناب عالی
حتی نمانده اسکناس هزاری

هر چه گفتم به این عیالم، با هر توانی
افاقه نکرد به هیچ بهایی، حتی به باری

افسوس که درها همه بسته اند
وام و ضامن و دسته چک هم رخته بسته اند

یک خدا بیامرزی لااقل نثار روحشان
تا که بودند عیال مهمانی بود و ما در زندان

وقتی موعد قسط بانک می گردید
یاد فیل عیال بنده هندوستان می چرخید

***

راستش نشوم دور از اصل گفته خود
کامتان تلخ نگردد از این دردنامه خود

می گویم درد خود خلاصه و چند
تا نگردد رنگ رخساره شما زرد

باجناق این مفلوک زاده
خریده ماشین نقلی اما قراضه

حال کرده عیال بنده پایش در یک کفش
که می خری برای ما هم یک رخش

که ما هم هزار و یک آرزو داریم
پیش در و همسایه آبرو داریم

گفتنش درست نیست اما باید گفت
لحظه ای زین غم خلاصی باید جست

زن نگیری که یکهو مثل من شوی
که یک عمر پاسوز قوم زن شوی

زن های این زمونه کسی نیست حریفشان
آشپزی شون هم نگو شفته می دهند به خوردتان

پس بشنو این نصیحت از من مو سپید
که گر مو کنی در آسیاب سفید

چه بسا باشد در ظاهر عصیر
بهتر است گیری زن و خود را کنی اسیر

مهم: ببخشید عنوان شعر هم به طنز انتخاب شده است اما اگر بی ادبانه بود مرا بزرگوارانه عفو کنید و آن را تغییر دهید. حتی اگر شعر هم قابلیت نمایش نداشت باز هم عفو بنمایید.
با سپاس

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 2 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 223 نفر 334 بار خواندند
حسن کریمی (17 /10/ 1395)   | مریم موسوی (18 /10/ 1395)   | میرعبدالله بدر ( قریشی) (19 /10/ 1395)   | ابوالحسن انصاری (الف. رها) (19 /10/ 1395)   | عظیم صوفی (21 /10/ 1395)   | محمد مولوی (29 /03/ 1399)   |

رای برای این شعر
محمد مولوی (29 /03/ 1399)  
تعداد آرا :1


نظر 7

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا