بهانه
شبی به روی آینه سلام تو بهانه شد
وپای کوهی از غرور عشق تو جاودانه شد
چشم گشودم و دراین ضجه ی مغرور تنم
بازی چشم مست تو قلب مرا نشانه شد
در شب تلخ بی کسی در خم چنگ این فلک
وای که شانه های تو برایم آشیانه شد
شعله ی آه بی صدا ز زخمه های تار من
شکسته شد و ساز تو ترنم ترانه شد
حماسه ی عروج من در تب بیکرانه ها
شاه نواز قصه ها شهره ی این زمانه شد
خدای آسمانیم برای رند دربه در
فصل خزان قصه اش دوباره پر جوانه شد
زخم شکست های من سایه ی ترس های من
باز به دست مهر تو حکایت و فسانه شد
شعر من از حضور تو جوانه میزند و لیک
برای ازتو گفتنم شعر فقط بهانه شد
#میمنت_تولایی
@meymanat_Tavallaee
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5