در جوانی, به تاراج رفته ام
از خاطرت شدم فراموش
فریاد, بی توقف, خمیدگی, پشتت
گذر کرد از کنارم با خروش
مرگ, شانه ها و
به خاکستر نشینی, آتش, چشمانمان
بی طپش, قلب های ’پر شورمان
در وارونگی, جادهء جوانی و
تاراج, طوفانی, گذر زمان
بر تن, پائیز زده مان
در سکوت و فریاد چه بیرحمانه
به ’سخره گرفته شده قصهء دلدادگی مان
و این دیوار سرد و خاموش
چه غریبانه نقش زده
جوانیمان را در گذر ایام
بدون, طوفان, عشق, جوانی در نگاهمان
هر کدام به سویی،
ولی نقشمان رقصان بر دیوار زمان
میروند تا جبران کنند
حسرت, عاشقیمان را
سایه ها ،آغوش می گشایند
با سرکشی, توسن, عشق و
داغی, بوسه های مستانه
در پیچ و تاب, پیکرهای بهم پیچیده
میروند.تا به آرامش برسند ....
#زیبا_آصفی_آمین
25 شهریور 95
ویرایش 20 مهر 95
شب و سکوت
Ziba Asefi
http://telegram.me/zibaasefi
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 3
محمد جوکار 06 آبان 1395 00:19
درودت باد مهربانو آصفی عزیز
رقص قلمت زیباست و ستودنی
در پناه خالق زیبایی ها
حسن جعفری 06 آبان 1395 01:47
درود بر شما
زیبا و دلنشین سرودید
حمیدرضا عبدلی 08 آبان 1395 21:29
با سلام بانو بسیار زیبا