اسیرم کنج تنهایی و غم ها سر نمی آید
پریشان می شوم از بس کسی از در نمی آید
دلم در موج موج غصه ها گم می شود یعنی
در این دریای موجی کاری از لنگر نمی آید
مرا در آتش کینه اگر سوزاند و خاکم کرد
چرا این خاک جامانده به خاکستر نمی آید
اگر دیدم نفهمیدم چرا غارتگری کردی
تو کاری کرده ای حتی از اسکندر نمی آید
تو با این حال و احوالی که دائم با خودت داری
عزیز مصر شو یعقوب پیغمبر نمی آید
علی رغم تمام لحظه های پاک یکرنگی
چرا آئینه آیینی هم از من بر نمی آید
اگر من سرگذشتم را به شعر و واژه بسپارم
قلم خواهد شکست و کاری از دفتر نمی آید
پناه گریه وقتی بیت بیت یک غزل باشد
کم آورده نفس تا مصرع آخر نمی آید
علیرضا همتی فارسانی
مرداد1401
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 7
امیر عاجلو 22 شهریور 1401 12:50
!درود
علیرضا همتی فارسانی 22 شهریور 1401 19:01
درود و سپاس
زهرا آهن 23 شهریور 1401 10:45
درود بر شما
شاعرانگییتان پایدار
در پناه آفریدگار مهر
سیاوش دریابار 20 آبان 1402 11:56
????????????????????.
..سودای عشق....
سرم سودای عشق ناب دارد
دو چشمش سجده در محراب دارد
نهنگ عاشقی در صید صیاد
توگوی ساحلش مرداب دارد
بزرگواری می گفت :
یک شخصِ خوب ، خاطره اش همیشه در ذهنِ ما میماند .
یک شخصِ بهتر ، یادش همیشه در رؤیایت میماند .
ولی یک شخصِ صادق ، همیشه در قلب تو می ماند
سلام
صبح اولین روز هفته شما بخیر و سلامتی
هفته ای سرشار از مِهر ، شادی ، خوشبختی و تندرستی داشته باشید الهی آمین یا رب العالمین التماس دعا
همواره بیادتان هستم و دعا گو
????????????????????????
????
علیرضا همتی فارسانی 20 آبان 1402 12:58
❤❤❤????
محمود فتحی 25 فروردین 1403 10:04
سلام برشما جناب همتی گرامی احسنت به کمال اندیشه وقلم زرنگار خوش وپربار
گران سنج تان صد مرحبا
علیرضا همتی فارسانی 25 فروردین 1403 11:22
سپاسگزار لطفتان هستم