با نگاه سرد یا آتش به جانم می زنی
یا خطابم می کنی زخم زبانم می زنی
روی لب جایی برای واژه ی لبخند نیست
جای یک لبخند مشتی بر دهانم می زنی
کاش بگذاری که حرفم را بگویم لااقل
ساکتم کردی چرا حرف از زبانم می زنی؟
هیچ نذری عهده دار سرنوشتم نیست چون
نحسی تقدیر را بر جسم و جانم می زنی
من به این احوال دارم کم کم عادت میکنم
صورت خشکیده را پیوسته شبنم می زنی
خواستم دیگر فراموشت کنم دیدم که تو
نغمه ی ترک و بیات اصفهانم می زنی
تازگی دارم به رفتار شما شک می کنم
با نگاه سرد هم آتش به جانم می زنی
علیرضا همتی فارسانی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 3 از 5
نقد 1
hossein fathi 09 بهمن 1398 01:15
لذت بردم