برای چشم های تو. !
آسمان ابریست؛ امّا قصد باریدن ندارد
ماه من رفته است و دیگر آسمان دیدن ندارد
آسمانا ! این تفاوت را بگو از چیست با من
ماه تو در پیش ماه من درخشیدن ندارد
امشب ای نیلوفر من سخت محزون وملولی
دست تو بر گردن من میل پیچیدن ندارد
ای که ماه دیگری در زیر زلفت می درخشد
عطر گیسو بر گل رخساره پاشیدن ندارد
با کدامین بوی گل آغشته کردی موی خود را
هیچ.عطری غیر گیسوی تو بوییدن ندارد
باغ نسرین تنت را از چه برما می گشایی
باغبان نازک دلست و تاب گل چیدن ندارد
در سماع صوفیانه بود دیدارت بهانه
هیچ صوفی بی تو دیگر ذوق رقصیدن ندارد
باده یا خونست؛ یا آتش لبانت هرچه باشد
این خوشاب لاله گون امکان بوسیدن ندارد
گر ببخشد روزگارم بی تو آب زندگانی
می خورم سوگند بر زلفت که نوشیدن ندارد
طشت رسوایی ما افتاده است از بام عالم
عاشقی کاری ست بی پروا که پوشیدن ندارد
من برای دیدگان تو سرودم این غزل را
با نمِ چشمی که امیدی به خوابیدن ندارد
غزل از - مجید شفق
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
حسین حاجی آقا 02 اسفند 1396 01:29
زیبا است فرین
حبیب رضایی رازلیقی 04 اسفند 1396 03:31
درود برشما
استاد شفق عزیز