3 Stars

نخلهای بی سر

ارسال شده در تاریخ : 13 شهریور 1394 | شماره ثبت : H941163

سروران گرامی لطفن نقد بفرمایین
=========
یک شبی با یاد جانبازان جنگ
همنوا با ساز تک تازان جنگ
یک سفر تا سنگرانی رنگ خون
با نوایی گرم از آهنگ خون
رفتم آنجا تا ببینم شور عشق
تا ببینم شور در تنبور عشق
در همان جایی که جانها جان شدند
جملگی دلدادگان حیران شدند
در هیاهویی که دل دلبسته شد
دشمن از پیر و جوانش خسته شد
رفتم آنجایی که دستی شد قلم
عاشقی، در خون و مستی زد قدم
رفتم آنجایی که ساقی عشق بود
عقل تنها بود و باقی عشق بود
ترکشی بر قامتی رعنا نشست
بی اجازه استخوانهایش شکست
رقص ترکش در عبور انتظار
برد او را در ردیف افتخار...
اندکی ای زندگی لختی درنگ
تا بگویم قصه ها از روز جنگ
از همانهایی که مجنون دیده اند
همرهانی غرق در خون دیده اند
عاشقانی کز سفر جامانده اند
بیخبر در شهر و تنها مانده اند
سینه شان از گاز بد سوزان شدست
جسمشان طاول زده پنهان شدست
یک نفر با یک عصا بی پا رسید
یک پدر هم بی پسر تنها رسید
یک نفر از خاک تا افلاک رفت
یک نفر در دشت دل بی باک رفت
دیگری آغوش بابا را ندید
شادمانی های فردا را ندید
نو عروسش ترکشی شد در نبرد
حلقه در انگشت ترکش کرد مرد
حجله ای در دشت دل بنیاد کرد
عشق را در شط خون فریاد کرد
یادم آید روزگاری در جنوب
جنبش دشمن شکاری در جنوب
دست تنها مانده در میدان مین
چشم شهلایی که گم شد در زمین
یاد آن قلبی که او از سوز عشق
مهد ترکش گشته در هر روز عشق
یا در آن وقتی که در آغوش مرگ
غنچه ای گلواژه شد هم دوش مرگ
بارها دیدم که در دشت جنون
پیکری صد پاره شد در شط خون
سینه ای کو لانه ای غمخواره بود
در هجومی مقصدی صد پاره بود
جسم آنها روز جنبش جان شدند
نیمه شب در شهر دل مهمان شدند
در نوردیدند و طی صحرای خون
تا که پر شد جام دل از نای خون
قهرمانانی که در خون خفته اند
رمز مجنون گشتگی را گفته اند....
ای تو ای زیبا ترین اشعار سبز
بهترین ره توشه ی افکار نغز
یاورم شو تا که بی پروا شوم
در مسیر عاشقی احیا شوم
تا نویسم عشق راز زندگیست
عاشقی کردن نیاز زندگیست
نیمه شبها با دعا دل باختیم
دست در دست خدا دل باختیم
زیر موجی خسته دل رسوا شدیم
غرق خون همچون شقایقها شدیم
روی مینی گوجه ای پا داده ایم
درد و غم در سینه ها جا داده ایم
ناز موزونی ز ترکش دیده ایم
نغمه ای با سوز جان بشنیده ایم
ما در آنجاییم و آنجا نیستیم
ما ز آنهاییم و آنها نیستیم
آن دلیران حمله ور بر دشمنند
هم قسم بر محو هر اهریمنند
عده ای زآنها که رنگ خون شدند
دلبری دیدند وخود مجنون شدند
عده ای با ساز ترکش نی زدند
ریشه ی بیگانه را از پی زدند
عده ای زخمی ز دستانی پلید
قهرمان برگشته با رویی سپید
من چه میگویم خدایا من کی ام
از شهیدان از دلیرستان نی ام
من کجا تندیس با غیرت کجا
من کجا ، اندیشه ی همت کجا
تو همان مرد به خون افتاده ای
بهترین سرباز بر جا مانده ای
من ولی اینجا پس از خمپاره ها
در پی ات گشتم چنان آواره ها
تو اگر اندیشه ور خونت نبود
یا که دلبازی به مجنونت نبود
ما در اینجا زندگی کِی داشتیم
این همه بالندگی کِی داشتیم
با شهامت وقف این مردم شدید
یک شبی در دفع حمله گم شدید
گم شدید از دیده ام، نِی از دلم
همچنان موجید و من در ساحلم
ساحلی که ما در آن آسوده ایم
یا که راهی بی خطر پیموده ایم
موج خونت ضامنی پر بهره اش
دست پاکت برکتی بر سفره اش...
ما همانهاییم که، شیدا شدیم
در بلندای افق پیدا شدیم
ما نه خاطرخواه شریم و نه جنگ
نی پذیرای ذلالت یا که ننگ
با توام ای هرزه گوی ناپسند
بر رذالت باره گفتارت بخند
گر نگاهی تلخ بر ایران کنید
جمله باورهای خود ویران کنید
ما در اینجا عاشقی برپا کنیم
تا فروغی خفته را احیا کنیم
وقت رزم آید بسان تیر غیب
تیزتر از تیغه ی شمشیر غیب
پایتان از خاک میهن می بریم
قلبها در سینه هاتان می دریم
ما ز نسل نخل های بی سریم
جاری ار گشتیم بی پروا تریم
در شکوفائی خون پر می زنیم
ناکسان را یک به یک سر می زنیم
ما تمامی از رفاقت ها پُریم
کرد و ترکیم و بلوچیم و لریم
یا ز خوزستان و از شرجی ترین
یا دلیری عاشق از شرقی ترین
از شمالم از جنوبم یا کویر
غرب و شرقم مردمانی بی نظیر
روز موعودی که می آید بدان
جملگی یک ملتیم و قهرمان
در طلوعی سرخ فانی گشته ایم
در غروبش جاودانی گشته ایم
تا بماند جاودان این بوم و بر
در امان باشد ز هر تهدید و شر
ما به هر صورت نمایان می شویم
یک به یک سرباز ایران می شویم
علی صمد ی (آ.آ)

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 443 نفر 679 بار خواندند
علی صمدی (14 /06/ 1394)   | طارق خراسانی (14 /06/ 1394)   | زهرا نادری بالسین شریف آبادی (14 /06/ 1394)   | مرتضی فصیحی (15 /06/ 1394)   | بهناز علیزاده (15 /06/ 1394)   | دادا بیلوردی (15 /06/ 1394)   | فرامرز فرخ (16 /06/ 1394)   | سلبی ناز رستمی (17 /06/ 1394)   |

رای برای این شعر
طارق خراسانی (14 /06/ 1394)  دادا بیلوردی (15 /06/ 1394)  سلبی ناز رستمی (17 /06/ 1394)  
تعداد آرا :3


نظر 7

  • طارق خراسانی   14 شهریور 1394 00:48

    ما ز نسل نخل های بی سریم
    جاری ار گشتیم بی پروا تریم
    در شکوفائی خون پر می زنیم
    ناکسان را یک به یک سر می زنیم
    ما تمامی از رفاقت ها پُریم
    کرد و ترکیم و بلوچیم و لریم
    یا ز خوزستان و از شرجی ترین
    یا دلیری عاشق از شرقی ترین
    از شمالم از جنوبم یا کویر
    غرب و شرقم مردمانی بی نظیر
    روز موعودی که می آید بدان
    جملگی یک ملتیم و قهرمان

    applause applause applause applause applause applause applause
    applause applause applause applause applause applause applause
    applause applause applause applause applause applause applause

    با سلام و درود بر حضرت استاد صمدی گرانمهر

    مثنوی فاخرتان را یک بار خواندم و لذت بردم و دعای تان کردم ... دوباره باز خواهم گشت ولی با دقت بیشتر خواهم خواند چون حماسه ای را در مثنوی گنجاندیده اید که تاریخ در آینده از آن به نیکی یاد خواهد کرد...
    خوشحالم در عصری که بسیاری شتابان و بی وقفه برای "خود" و رفع مشکل "خود" می دوند شما در گوشه ی خلوت عاشقانه ی خود به چیزی پرداخته اید که مایه ی مباهات یک ملت در تمام اعصار است....
    با تمام وجودم به خاطر این کار نفیس و فاخرتان از شما تشکر می کنم...


    در پناه خداوند سبحان شاد زی

    rose rose rose

  • زهرا نادری بالسین شریف آبادی   14 شهریور 1394 11:04

    درودها بربلندای اندیشه تان لذت بردم از مثنوی ماندگارتان اینگونه اشعار حماسی ومیهنی الهام است و سعادتیست که نسیب قلم پاک شما شده ماناونویسا مانید applause applause applause applause applause rose rose rose rose rose

  • مرتضی فصیحی   15 شهریور 1394 08:54

    درود درپیشگاه خدا هم مرتبه شهدا باشید applause applause applause applause applause

  • بهناز علیزاده   15 شهریور 1394 14:14

    درود بر شما گرامی زیبا بود rose rose rose rose

  • دادا بیلوردی   15 شهریور 1394 21:24

    درود بر جناب صمدی
    جوش و خروش و حس غیرت و میهن دوستی تان در لا به لای شعر موج می زند.
    متأثر شدم و خاطرات دوران جنگ در ذهنم نمایان گشت.
    عرض شود به خدمت شریفتان که مثنوی سرایی در این وزن ، روانتر است و این نوع مثنوی در چنین وزنی گرایشش برای ابراز احساسات انسانی و حماسی زیاد است.
    آدم هر چه می نویسد گرم می شود و ادامه اش می آید.
    پس بهتر است کوتاه و پخته و عصاره ی کلام را به نظم بکشیم.
    در طول هشت سال دفاع مقدس برای ما ثابت شد که خدا با ماست
    پس با خیالی آسوده چشم به دامن خدا داریم.
    خدا نمی گذارد که وقارمان بشکند.
    خدا هم از مکرهای مخفی حسودان و بدخواهان آگاه است و هم بهترین جوابگوست.
    سلام بر خدا
    سلام بر آن خدا که خرمشهر را آزاد کرد. rose

  • فرامرز فرخ   16 شهریور 1394 10:14

    سلام و درود جناب صمدی بزرگوار بسیار زیبا بود

    هزار آفرینت بر این مثنوی

    همه غیرت و عزت معنوی


    rose rose rose rose

    rose rose rose rose rose rose

  • سلبی ناز رستمی   17 شهریور 1394 11:39

    درود
    جای اشعار حماسی همیشه خالی ست .
    شما بااین شعرتان مارا شرمنده کردید. الهی که ایران عزیز همیشه با عشق به ولایت و مقام معظم رهبری زنده ،پاینده و پویا بماند. ما هرچه داریم از خون شهداست. این شعار نیست حقیقتی ست که جهان می داند . و می دانند که عشق به امام شهیدان عشق به تمام خوبی هاست. چیزی که ایمن کشور را سرپا نگه داشته همین عشق است . وگرنه این همه دشمنی از چه بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    جانم فدای رهبر!
    جانم فدای شهدا
    و جانم فدای کودکم که سرباز آقا امام زمان و رهبر ولی عصر است.
    کودک چند ساله ام با دیدن این همه تباهی و ظلم و ستم همیشه مرا به یاد جنگی می اندازد که ندیده ام اما احساسش می کنم. چه احساسی بالار تز این که شعرت اینگونه واداشت مرا ....

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا