تاکسی ران برای من از عشق شهر شلوغ بخوان
برای یک ساعت خواننده ام باش
بگذار کیلومتر بندازد هنوز، ونک به بالا را گزنکردیم
ساعت ،/ ساعتِ شلوغی نبودن انسانها ، در لحظه
لحظه ،تُهی از شکوه آدمیان،
آدمی، در تبدیل
وَ تبدیل در تهدید وُ
تهدیدی همراه تحقیر
***
تاکسی ران برای من از عشق بخوان
از شیطان دور شو و تا ابد سبقت بگیر
در حال خواندن دریابم
_ در سکوت
سکوتی سرد ،خمیده بر تاک های سر برزمین کَشیده
تاک دارانند برنده دست دارانی در قتل ثمرات !
جاده وُ ما
ما و َجاده
و َپهنه ای به پهنای آسمان امید
برون دود سِوای سوز
تاکسی ران برایم بخوان
بخوان برایم از روزگار دماوند
اینجا غروب بت ها ،سایه های از جنس پلیدی ،می گسترانند
بخوان و فقط بخوان
شاید گریستن، سکوت را اقواء کند !
Shere az pezhman 13990506
تعداد آرا : 9 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 2
رضا زمانیان قوژدی 08 امرداد 1399 01:30
درود بر شما استاد خلیلی عزیز
چه زیبا سرودید و عاشقانه.
واژه ها را زنجیروار در هم تنیده اید.
جسارتا دو مورد کوچک را مجبورم یادآوری نمایم.
اول: استفاده از شکل محاوره ای واژگان، تنها در صورتی قابل قبول است که
تمام اثر در این سبک باشد.لذا بیاندازد مناسب تراست از بندازد.
دوم: بنظرم واژه ی اغوا(بمعنی فریب) راسهوا، اقواء تایپ کرده اید.
مانا باشید.
پژمان خلیلی 09 امرداد 1399 14:14
سلام و احترام"
بله دوست خوب اصلاح گردید .