- شاعران
- پژمان خلیلی
- دفتر شعر شَه شَه ِ
- شعر می پنداری | پژمان خلیلی | شعر ایران
آخرین اشعار
دفاتر شعر
آخرین نوشته ها
معرفی کنید
-
لینک به آخرین اشعار :
لینک به دفاتر شعر:
لینک به پروفایل :
پربازدیدترین اشعار
می پنداری
ارسال شده در تاریخ : 30 خرداد 1400
| شماره ثبت : H9417132
می تُوان خنده نمودوُ به سَرَک قاءل شد, از دریچه به نگاهی که تو می انگاریی
می تُوان گریه نموده به درک واصل شد , از همیشه به صدایی که تو می پنداری
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
کاربرانی که این شعر را خواندند
امیر عاجلو (30 /03/ 1400) | شبنم رحمانی (31 /03/ 1400) | پژمان خلیلی (31 /03/ 1400) | کیوان هایلی (01 /04/ 1400) | ابوالحسن انصاری (الف. رها) (01 /04/ 1400) | کاویان هایل مقدم (05 /04/ 1400) |
رای برای این شعر
تعداد آرا :3
بازدید ویژه
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
ایرج قبادی
در09 /02/ 1341 -
Moslem Ahangari
در09 /02/ 1399
نظر 5
امیر عاجلو 30 خرداد 1400 23:20
شبنم رحمانی 31 خرداد 1400 12:26
درود بر شما .زیبا سروده اید
پژمان خلیلی 31 خرداد 1400 17:39
رویا روی تو یک عذر خسته شعر می گوید
پژمان خلیلی 31 خرداد 1400 18:17
با سلام و احترام؛
حدود نهصد سال پیش امیر عنصرالمعالی کیکاوس بن اسکندر بن قابوس گفته است: «اگر شاعر باشی جهد کن
تا سخن تو سهل و ممتننع باشد. بپرهیز از سخن غامض و چیزی که تو دانی و دیگران را به شرح آن حاجت آید ...
که شعر از بهر مردمان گویند نه از بهر خویش... بیصناعتی و ترتیبی شعر مگوی که شعر راست ناخوش بود.»
(قابوس بن وشمگیر، 1335: 171)
اگر روزگار عنصرالمعالی را در نظر آوریم که در دورهای میزیست که اغلب مردم از سواد کافی برخوردار نبودند
و آن روزگار را با روزگار کنونی مقایسه کنیم میبینیم که امروز جامعه ایرانی جامعهای درسخوانده و آگاه است
. پس این که شعر سهل و ممتنع برای کدام جامعه مفید است یا نیست و آیا شعر دشوار برای جامعه امروز از چه
جایگاهی میتواند برخوردار باشد محل بحث است.
از آن گذشته مفهوم دشواری شعر کدام است؟ آیا مقصود از شعر دشوار پیچیدهگوییهایی است که برای
مثال در شعر خاقانی و یا انوری مشاهده شده است و گاه وجهی معماگونه مییابد؛ یا وجهی دیگر دارد؟
آیا مقصود از دشوار که در مقابل آن سادهنویسی رایج شده است دشواری در استخدام واژههاست که
مثلا شاعری از واژههای نامانوس یا غیر زبان ایرانی استفاده کرده باشد یا همچون پیچیدهگوییهایی است
که نظامی و یا خاقانی در استفاده از اصطلاحات نجومی و علمی به کار گرفتهاند؟ یا ترکیب کلام به گونهای است
که پیچیدگی میآفریند؟
به هرحال همچنان که دکتر سیروس شمیسا در کتاب «سبکشناسی شعر» اشاره کردهاند در همه ادوار شعر فارسی
جریان ساده و روانگویی و پیچیده و مبهمگویی وجود داشته است.
«ساختار یا ساخت، حاصل روابط متقابل کلیه عناصری است که اثر را تشکیل میدهد. به عبارت دیگر، ساختار نتیجه ارتباط
ضروری میان اجزای یک کل هنری است که موجب یکپارچگی اثری میشود و این یکپارچگی هرچه کاملتر باشد، بیشتر به اثر
وحدت هنری میدهد.» (میرصادقی و همراهان، 1388: 185).
در مجموع باید گفت در این نوع شعر از بسیاری فنون شاعرانه و آرایههای لفظی و بدیعی خبری نیست و سخن شاعرانه سادهنویسی شده را
باید فاقد ایجاز، استعاره، زبانورزی اندیشههای فلسفی و رفتارهای تئوریک و... انتظار داشته باشیم.
واما معنا در شعر سادهنویسی اغلب در روایتهای خطی عرضه میشود روایتهایی که فاقد هرگونه تاویلپذیری و چندلایگیاند. این امر به این منزله است
که زبان شعر را به یک معنا محدود کنیم و هم چنان که زبان علمی زبانی یک معنایی است با زبان شعر رفتاری علمی داشته باشیم. شاعران سادهنویسی
به قدری سطح سواد جامعه مخاطب خود را پایین در نظر میگیرند که گویی با عقبماندگان ذوقی و حتی ذهنی مواجهند چنانکه شعرشان اغلب از مخاطبانشان عقبتر است.
از این رو گاه سادگی شعر تا حدی است که نمیتوان برای آنها ردهبندی سنی قایل شد. با وجود آنکه به نظر میرسد
شعرهایی از این دست برای بزرگسالان سروده شدهاند، لحن و کلام شعرها اغلب به نحوی است که نمیتوان آنها را
در رده سنی بزرگسالان قرار داد. از سویی شعر کودک هم محسوب نمیشوند زیرا شعر کودک عناصری را میطلبد که در این گونه شعرها مشاهده نمیشود.
به نظر میرسد شاعران سادهنویس صرف نظر از اینکه به تعهد سیاسی و اجتماعی پایبند هستند یا خیر
فارغ از تعهد هنری به کار شاعرانه خویش پرداختهاند. یک شاعر خوب هم باید به مردم و مخاطبانش متعهد باشد
و هم نسبت به چارچوب و معیارهای هنری هنر مورد استفاده خویش؛ در حالی که شعر سادهنویس
دچار نوعی فقر هنری و زیباشناختی است نه از الگویی زیباشناختیپیروی میکند و نه میتوان الگویی زیباشناختی
از آن مستخرج کرد. این دسته از شاعران به بهانه ادراک مخاطب سطح زیبایی و هنری شعر را به شدت تقلیل دادهاند.
میتوان چنین نتیجه گرفت در بسیاری از شعرهای سادهنویسی ویژگیهای زبانی و قواعد و اصول آن چندان رعایت نشده است و
نتیجه آن غلطنویسیهایی است که در این عرصه پدید آمده است.
شاعران سادهنویسی بیشتر نگران سرعت تغییر و تنوع سبکهای موجود در شعر و گرهخوردگی شعر با
مباحث تخصصی نظیر تولید مسایل فلسفی و زبانشناختی هستند
و بر این باورند که این همه نه تنها به جذب مخاطب نمیانجامد بلکه سببگریز و
حتی نفرت مخاطب از شعر و در نتیجه بحران مخاطب میشود. اما سخن اینجاست
که آیا مخاطبانی که این دسته از شاعران در نظر دارند هر نوع مخاطبی را شامل میشود؟
به نظر میرسد مخاطب مورد نظر این شاعران بیشتر از دسته مخاطبانی است که حداقل شامل طبقات متوسط و بالای جامعه ایرانی نمیشود.
به باور این دسته از شاعران مشکل جریانهای آوانگارد شعری بحران مخاطب است زیرا مخاطب در پی شعری است قابل فهم و ساده؛ حال آنکه جریانهای آوانگارد اغلب از این قاعده به دورند.
شاعران سادهنویسی بر این باورند که مخاطب شعر تجربه و دانش کافی را در خوانش شعر و در نتیجه درک شعر ندارد
به ویژه اگر شعری از گونه پیشرو و آوانگارد باشد. بنابراین مخاطب شعر امروز از همذاتپنداری با شعر شاعران غیرسادهنویس عاجز است و نمیتواند به فرافکنی خود با فضای شعر شاعران همت گمارد.
بنابراین، پسند شاعرانه چنین مخاطبانی، کمترین تلاش و تحرک ذهنی در مواجهه با شعر امروز است. شعری که به تاویل نینجامد و در
عین حال نیازهای روحی و روانی مخاطب را تامین کند و قابلیت جذب او را داشته باشد.
شعری که اندیشهها، باورها ـ تعهدات و التزامات انسانی و اجتماعی و سیاسی و ایدئولوژیک و دانشهای ادبی را نادیده انگاشته و وجوه زیباشناختی آن به حداقل رسیده باشد.
در این شرایط این پرسش مطرح میشود که آیا دامن زدن به جریان سادهنویسی در شعر به منزله کوچککردن و تحقیرکردن مخاطب نیست؟
از یاد نبریم که در قرن بیستویکم زندگی میکنیم و در دورهای هستیم که مردم ما از سواد نسبی و احساس شاعرانه کافی برخوردارند و سره را از
ناسره خوب تشخیص میدهند آیا دامن زدن به شعر سادهنویسی جز به این معناست که مخاطب ما از مخاطب دوره حافظ و سعدی قابلیت ادراک
و درک هنری شاعرانه کمتری دارد؟ نگوییم آنها مخاطب خاص داشتند که به هیچ وجه پذیرفتنی نیست.
آیا جز این است که چیزی شبه شعر را به جای شعر به خورد مردم میدهیم و برخی شاعرنما خود را شاعر قلمداد میکنند؟
آیا جز این استکه برخی صرفا از آن حیث که نمیتوانند خلاقیت هنر شاعرانه بزرگ را داشته باشند و نمیتوانند به گردپای این
شاعران برسند بهانهای به نام شعر سادهنویسی را یافتهاند و پرچم آن را به اهتزاز درآوردهاند؟
علاوه بر این باید توجه داشت که رسالت شعر فراتر از آن است که وجهی آموزشی و یا تعلیمی بیابد تا
به موجب آن در ارتقای سطح کیفی فرهنگی جامعه نقش بسزایی ایفا کند.
آنچه مخاطبان شعر ساده را به خود میتواند جلب کند وجه احساسگرایی و بیانگری صرف در شعر است
در حالی که با توجه به این که حتی نوعی برخورد سطحی با زبان صورت میگیرد نمیتوان مصادیق زیباشناختی
را براین نوع شعر مترتب دانست. شعر اینگونه گاه به بیان ساده حوادث، واقعیتها و صحنهها میپردازد چندان
که وجهی صرف از روایتگری مییابد بیآنکه دلالت و عمقی در روابط میان آنچه مطرح شده است وجود داشته باشد.
این احساسگرایی و بیانگری اغلب شعر را به دلنوشتههایی که ماهیت تبدیل شدن به شعر را دارند نزدیک کرده است.
«دلنوشته نوعی تکگویی نوشتاری، خواه نثر و خواه موزون است که از سر دلتنگی نوشته میشود؛
اصولا صمیمانه و صادقانه است. تعارف و خوشامدگویی ندارد. بازتاب احساس و اندیشه واقعی نویسنده است.
هدف و ساختار از پیش تعیین شده ندارد؛ فرمایشی نیست؛ سفارشی نیست؛ نویسنده دلنوشته وقتی بخواهد بنویسد
خواستنش خود به خودی است. یعنی برای دل خویش مینویسد و در جستجوی «مخاطب خاص» نیست. دلنوشته از دل برمیآید
ولی جزمیت «لاجرم بر دل نشستن» را بر نمیتابد. زیرا سخنانی از دل برخاسته ولی لاجرم بر دل ننشستهاند و اما، دلنوشتههای
امروزی شاید به نوعی ادامه همان خطی است که بر دیواری نوشته میشود:
در اینکه بایسته است که شاعران ما از تکرار پیشینیان بپرهیزند و بر دفتر شعر و شاعری بیفزایند و بنای
دیرین ادب پارسی را استواری بخشند و خشت بر خشتش نهند جای هیچ بحث و جدلی نیست
ولی آیا این جریان شعری میتواند ادعا داشته باشد که با خلاقیت شاعرانه توانسته است به چنین مهمی دست یابد؟
به هر حال ما نیز با تکرار و با تولید و مصرف سنتهای ادبی مخالفیم اما پذیرای هر رطب و یابسی به عنوان نوگرایی و مخاطبگرایی میتوان بود؟
----------
نویسنده : استاد و دوست گرانقدر نویسنده
محسن ایزدیار
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 01 تیر 1400 09:32