3 Stars
پژمان خلیلی

می پنداری

ارسال شده در تاریخ : 30 خرداد 1400 | شماره ثبت : H9417132

می تُوان خنده نمودوُ به سَرَک قاءل شد, از دریچه به نگاهی که تو می انگاریی
می تُوان گریه نموده به درک واصل شد , از همیشه به صدایی که تو می پنداری






شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 95 نفر 165 بار خواندند
امیر عاجلو (30 /03/ 1400)   | شبنم رحمانی (31 /03/ 1400)   | پژمان خلیلی (31 /03/ 1400)   | کیوان هایلی (01 /04/ 1400)   | ابوالحسن انصاری (الف. رها) (01 /04/ 1400)   | کاویان هایل مقدم (05 /04/ 1400)   |

رای برای این شعر
تعداد آرا :3


نظر 5

  • امیر عاجلو   30 خرداد 1400 23:20

    rose rose rose rose rose

  • شبنم رحمانی   31 خرداد 1400 12:26

    درود بر شما .زیبا سروده اید happy rose

  • پژمان خلیلی   31 خرداد 1400 17:39

    رویا روی تو یک عذر خسته شعر می گوید

  • پژمان خلیلی   31 خرداد 1400 18:17

    با سلام و احترام؛
    حدود نهصد سال پیش امیر عنصرالمعالی کیکاوس ­بن اسکندر بن قابوس گفته است: «اگر شاعر باشی جهد کن
    تا سخن تو سهل و ممتننع باشد. بپرهیز از سخن غامض و چیزی که تو دانی و دیگران را به شرح آن حاجت آید ...
    که شعر از بهر مردمان گویند نه از بهر خویش... بی‏صناعتی و ترتیبی شعر مگوی که شعر راست ناخوش بود.»
    (قابوس بن وشمگیر، 1335: 171)
    اگر روزگار عنصرالمعالی را در نظر آوریم که در دوره­ای می­زیست که اغلب مردم از سواد کافی برخوردار نبودند
    و آن روزگار را با روزگار کنونی مقایسه کنیم می­بینیم که امروز جامعه ایرانی جامعه­ای درس­خوانده و آگاه است
    . پس این که شعر سهل و ممتنع برای کدام جامعه مفید است یا نیست و آیا شعر دشوار برای جامعه امروز از چه
    جایگاهی می­تواند برخوردار باشد محل بحث است.
    از آن گذشته مفهوم دشواری شعر کدام است؟ آیا مقصود از شعر دشوار پیچیده­گویی­هایی است که برای
    مثال در شعر خاقانی و یا انوری مشاهده شده است و گاه وجهی معماگونه می‏یابد؛ یا وجهی دیگر دارد؟
    آیا مقصود از دشوار که در مقابل آن ساده­نویسی رایج شده است دشواری در استخدام واژه­هاست که
    مثلا شاعری از واژه­های نامانوس یا غیر زبان ایرانی استفاده کرده باشد یا همچون پیچیده­گویی­هایی است
    که نظامی و یا خاقانی در استفاده از اصطلاحات نجومی و علمی به کار گرفته­اند؟ یا ترکیب کلام به گونه­ای است
    که پیچیدگی می­آفریند؟
    به هرحال هم­چنان که دکتر سیروس شمیسا در کتاب «سبک­‏شناسی شعر» اشاره کرده­اند در همه ادوار شعر فارسی
    جریان ساده و روان­گویی و پیچیده و مبهم­گویی وجود داشته است.
    «ساختار یا ساخت، حاصل روابط متقابل کلیه عناصری است که اثر را تشکیل می­دهد. به عبارت دیگر، ساختار نتیجه ارتباط
    ضروری میان اجزای یک کل هنری است که موجب یکپارچگی اثری می­شود و این یکپارچگی هرچه کامل­تر باشد، بیشتر به اثر
    وحدت هنری می‏دهد.» (میرصادقی و همراهان، 1388: 185).
    در مجموع باید گفت در این نوع شعر از بسیاری فنون شاعرانه و آرایه­های لفظی و بدیعی خبری نیست و سخن شاعرانه ساده­نویسی شده را
    باید فاقد ایجاز، استعاره، زبان­ورزی اندیشه‏های فلسفی و رفتارهای تئوریک و... انتظار داشته باشیم.
    واما معنا در شعر ساده­نویسی اغلب در روایت­های خطی عرضه می­شود روایت­هایی که فاقد هرگونه تاویل­پذیری و چندلایگی­اند. این امر به این منزله است
    که زبان شعر را به یک معنا محدود کنیم و هم چنان که زبان علمی زبانی یک معنایی است با زبان شعر رفتاری علمی داشته باشیم. شاعران ساده­نویسی
    به قدری سطح سواد جامعه مخاطب خود را پایین در نظر می­گیرند که گویی با عقب­ماندگان ذوقی و حتی ذهنی مواجهند چنان­که شعرشان اغلب از مخاطبانشان عقب­تر است.
    از این رو گاه سادگی شعر تا حدی است که نمی­توان برای آن­ها رده­بندی سنی قایل شد. با وجود آنکه به نظر می‏رسد
    شعرهایی از این دست برای بزرگسالان سروده شده­اند، لحن و کلام شعرها اغلب به نحوی است که نمی­توان آنها را
    در رده سنی بزرگسالان قرار داد. از سویی شعر کودک هم محسوب نمی­شوند زیرا شعر کودک عناصری را می­طلبد که در این گونه شعرها مشاهده نمی­شود.
    به نظر می­رسد شاعران ساده­نویس صرف نظر از اینکه به تعهد سیاسی و اجتماعی پای­بند هستند یا خیر
    فارغ از تعهد هنری به کار شاعرانه خویش پرداخته­اند. یک شاعر خوب هم باید به مردم و مخاطبانش متعهد باشد
    و هم نسبت به چارچوب و معیارهای هنری هنر مورد استفاده خویش؛ در حالی که شعر ساده­نویس
    دچار نوعی فقر هنری و زیباشناختی است نه از الگویی زیباشناختی­پیروی می­کند و نه می­توان الگویی زیباشناختی
    از آن مستخرج کرد. این دسته از شاعران به بهانه ادراک مخاطب سطح زیبایی و هنری شعر را به شدت تقلیل داده­اند.
    می­توان چنین نتیجه گرفت در بسیاری از شعرهای ساده­نویسی ویژگی­های زبانی و قواعد و اصول آن چندان رعایت نشده است و
    نتیجه آن غلط­نویسی­هایی است که در این عرصه پدید آمده است.

    شاعران ساده­نویسی بیشتر نگران سرعت تغییر و تنوع سبک­های موجود در شعر و گره‏خوردگی شعر با
    مباحث تخصصی نظیر تولید مسایل فلسفی و زبان­شناختی هستند
    و بر این باورند که این همه نه تنها به جذب مخاطب نمی­انجامد بلکه سبب‏گریز و
    حتی نفرت مخاطب از شعر و در نتیجه بحران مخاطب می­شود. اما سخن اینجاست
    که آیا مخاطبانی که این دسته از شاعران در نظر دارند هر نوع مخاطبی را شامل می­شود؟
    به نظر می­رسد مخاطب مورد نظر این شاعران بیشتر از دسته مخاطبانی است که حداقل شامل طبقات متوسط و بالای جامعه ایرانی نمی‏شود.
    به باور این دسته از شاعران مشکل جریان­های آوانگارد شعری بحران مخاطب است زیرا مخاطب در پی شعری است قابل فهم و ساده؛ حال آن­که جریان­های آوانگارد اغلب از این قاعده به دورند.

    شاعران ساده­نویسی بر این باورند که مخاطب شعر تجربه و دانش کافی را در خوانش شعر و در نتیجه درک شعر ندارد
    به ویژه اگر شعری از گونه پیشرو و آوانگارد باشد. بنابراین مخاطب شعر امروز از همذات­پنداری با شعر شاعران غیرساده­نویس عاجز است و نمی­تواند به فرافکنی خود با فضای شعر شاعران همت گمارد.

    بنابراین، پسند شاعرانه چنین مخاطبانی، کمترین تلاش و تحرک ذهنی در مواجهه با شعر امروز است. شعری که به تاویل نینجامد و در
    عین حال نیازهای روحی و روانی مخاطب را تامین کند و قابلیت جذب او را داشته باشد.
    شعری که اندیشه­ها، باورها ـ تعهدات و التزامات انسانی و اجتماعی و سیاسی و ایدئولوژیک و دانش­های ادبی را نادیده انگاشته و وجوه زیباشناختی آن به حداقل رسیده باشد.

    در این شرایط این پرسش مطرح می­شود که آیا دامن زدن به جریان ساده­نویسی در شعر به منزله کوچک­کردن و تحقیر­کردن مخاطب نیست؟
    از یاد نبریم که در قرن بیست­ویکم زندگی می­کنیم و در دوره­ای هستیم که مردم ما از سواد نسبی و احساس شاعرانه کافی برخوردارند و سره را از
    ناسره خوب تشخیص می­دهند آیا دامن زدن به شعر ساده­نویسی جز به این معناست که مخاطب ما از مخاطب دوره حافظ و سعدی قابلیت ادراک
    و درک هنری شاعرانه کمتری دارد؟ نگوییم آن­ها مخاطب خاص داشتند که به هیچ وجه پذیرفتنی نیست.
    آیا جز این است که چیزی شبه شعر را به جای شعر به خورد مردم می­دهیم و برخی شاعرنما خود را شاعر قلمداد می­کنند؟
    آیا جز این استکه برخی صرفا از آن حیث که نمی­توانند خلاقیت هنر شاعرانه بزرگ را داشته باشند و نمی­توانند به گردپای این
    شاعران برسند بهانه­ای به نام شعر ساده­نویسی را یافته­اند و پرچم آن را به اهتزاز درآورده­اند؟
    علاوه بر این باید توجه داشت که رسالت شعر فراتر از آن است که وجهی آموزشی و یا تعلیمی بیابد تا
    به موجب آن در ارتقای سطح کیفی فرهنگی جامعه نقش بسزایی ایفا کند.
    آنچه مخاطبان شعر ساده را به خود می­تواند جلب کند وجه احساس­گرایی و بیان­گری صرف در شعر است
    در حالی که با توجه به این که حتی نوعی برخورد سطحی با زبان صورت می­گیرد نمی­توان مصادیق زیباشناختی
    را براین نوع شعر مترتب دانست. شعر اینگونه گاه به بیان ساده حوادث، واقعیت­ها و صحنه­ها می­پردازد چندان
    که وجهی صرف از روایت­گری می‏یابد بی­آنکه دلالت و عمقی در روابط میان آن­چه مطرح شده است وجود داشته باشد.
    این احساس­گرایی و بیان­گری اغلب شعر را به دل­نوشته­هایی که ماهیت تبدیل شدن به شعر را دارند نزدیک کرده است.
    «دل­نوشته نوعی تک­گویی نوشتاری، خواه نثر و خواه موزون است که از سر دلتنگی نوشته می­شود؛
    اصولا صمیمانه و صادقانه است. تعارف و خوشامدگویی ندارد. بازتاب احساس و اندیشه واقعی نویسنده است.
    هدف و ساختار از پیش تعیین شده ندارد؛ فرمایشی نیست؛ سفارشی نیست؛ نویسنده دلنوشته وقتی بخواهد بنویسد
    خواستنش خود به خودی است. یعنی برای دل خویش می­نویسد و در جستجوی «مخاطب خاص» نیست. دلنوشته از دل برمی­آید
    ولی جزمیت «لاجرم بر دل نشستن» را بر نمی­تابد. زیرا سخنانی از دل برخاسته ولی لاجرم بر دل ننشسته­اند و اما، دل­نوشته­های
    امروزی شاید به نوعی ادامه همان خطی ­است که بر دیواری نوشته می­شود:
    در اینکه بایسته است که شاعران ما از تکرار پیشینیان بپرهیزند و بر دفتر شعر و شاعری بیفزایند و بنای
    دیرین ادب پارسی را استواری بخشند و خشت بر خشتش نهند جای هیچ بحث و جدلی نیست
    ولی آیا این جریان شعری می­تواند ادعا داشته باشد که با خلاقیت شاعرانه توانسته است به چنین مهمی دست یابد؟

    به هر حال ما نیز با تکرار و با تولید و مصرف سنت­های ادبی مخالفیم اما پذیرای هر رطب و یابسی به عنوان نوگرایی و مخاطب­گرایی می­توان بود؟
    ----------
    نویسنده : استاد و دوست گرانقدر نویسنده

    محسن ایزدیار

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا