« درویش »
درویش که بینـا بُوَد ، انـدر ره یزدان
الهام به گوشش رسـد از قادر سبحان
درویش که رهبر بُوَد ، انـدر ره رحمان
همـراه هوسهـا نـرود ، نِـی ره شیطان
درویـش که سِیـرش1 بود از سیـر ستارات
در لطف خدایـش ، به پناه است زِ آفات2
درویش که در ذکر، سخنانی زِ حق گفت
در زمزمه نتوان سخنـی از دیگران گفت
هرگه که مریضست وآنگه که صحیح است
بر ذکر خـدا می بُوَد و خواندن آیات
درویش کـه از لطف خدایش بِـزنـد دَم
بر لـقمه نانـی نـخورد غصّه و ماتـم3
قانع بـه قناعـت بُوَد و فیض قیّوم
گـر لقمه نانـی دهدش، بیش و گر کـم
درویش کـه آن راه خدایش نکند گُـم
بارش نگـذارد سر سربـاری مـردم
درویش که از مال جهان ،گشت عریان
صیت4 هنرش ،بر پَـرَد از گردش دوران
عریانـی درویش ، هنـر بیشتـر آرَد
چون خنجر بُـرّان ، هنری در جلد ندارد
درویش که خود معتکف از خلق جهان شد
در راه خداوند،همان رهبرمخلوق جهان شد
درویش که فرمانبری از ، امـر خدا شد
صد تاج کیان5، در نظرش نیست و فنا شد
درویش غلط کرد،که حکم ازدیگران رانـد
در بندگی اش غیر خدا ،خط کسی خوانـد
درویش چـو آیینـه ، اگر صاف نـباشد
آن در رتبه ی مردان حقیقت، که نـباشد
درویش که بر وحدت توحید گراید
غیر از ره توحید ، نشاید به زبان راند
درویـش اگر ره بِبَـرد سوی خُرافات
از گمرهی آن بتوان گفت : کـه هیهات
درویـش اگـر راهِ خدا را بکند گـُم
در راه خوراکش خورَد آن ، از مال مردم
درویـش نـباید به غلطکاری مردم
در زمزمه اش ، ذکـر خـدا را بکند گُم
درویـش که سِـیـرش بُوَد از گردش انجم6
در کوچه ی شهری،زِ چه ره را بکند گُم
درویـش که بر مال بشر دست دراز است
در خوردن آن مال بشر، مثل گُراز7 است
درویش که دستش به بـَرِ خلق دراز است
درویش حقیقت نَـبُوَد ، حیله بساز است
درویش که دنبال تجمّل به جهان است
کی فکر قناعت بُود و کی به نماز است
درویش که با فکر غلط ،فکر گدایی است
بر مال خلایق تکیه نماید ،چو گدایی است
درویـش اگـر راه قناعت بکند گـُم
سـر بار گرانـی است به سرباری مردم
درویـش که یک عمر،گیاهان خـدا خورد
بیچـاره نفهمید ، خـدا داد ،که او خورد
درویش ریاضت بکشـد بـهر قناعـت
بیجـا است، اگر از کـمی رزق بر آشفت
درویش که فکرش همه در فکر جهان است
درویش قلندر بُوَد و فکر جهان نیست
این مال جهان،در نظرش کم بُوَد و گُم
حیوان خوش آوازس و خوش یالس وخوش دُم
اینجا حسن از فطرت درویش چنین گفت
درویش نباید بـخورد ، مال کسـی مُـفت
٭٭٭
1- گردش 2- آسیبها- بلیات 3- غم و اندوه 4- آوازه – شهرت 5- پادشاهان 6- ستارگان 7- خوک نر
حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 14
امیر عاجلو 13 خرداد 1399 16:15
درود بزرگوار ا
حسن مصطفایی دهنوی 14 خرداد 1399 08:29
درود ها
نظر لطف شماست
سربلند باشید
مسعود مدهوش 13 خرداد 1399 16:33
درودتان بزرگوار
روح بزرگ بزرگ مرد شعر ایران در جوار خالق یکتا تا ابد در ارامش
حسن مصطفایی دهنوی 14 خرداد 1399 08:30
درود ها
نظر لطف شماست
سربلند باشید
آمین
فردین صمدی 13 خرداد 1399 16:45
درود بسیار زیبا
حسن مصطفایی دهنوی 14 خرداد 1399 08:30
درود ها
نظر لطف شماست
سربلند باشید
مینا یارعلی زاده 13 خرداد 1399 19:23
درودها بر شما گرانقدر
حسن مصطفایی دهنوی 14 خرداد 1399 08:30
درود ها
نظر لطف شماست
سربلند باشید
علی معصومی 13 خرداد 1399 21:14
درود بر شما ارجمند
نغمه های جاودان تان زیباست
◇◇◇◇
حسن مصطفایی دهنوی 14 خرداد 1399 08:30
درود ها
نظر لطف شماست
سربلند باشید
کرم عرب عامری 13 خرداد 1399 22:25
حسن مصطفایی دهنوی 14 خرداد 1399 08:30
درود ها
نظر لطف شماست
سربلند باشید
ولی اله بایبوردی 14 خرداد 1399 10:12
سلام و درودها
حسن مصطفایی دهنوی 15 خرداد 1399 07:38
درود ها استاد
نظر لطف شماست
پاینده باشید