« لباس عید »
یاور آنکه آرزوی همان دشمنس به من
آن دشمنی کند ، نَبُود عاشق آن به من
یارب کجا رَوم، چه کنم دادرس، کجاس
کی آید آن خدا ، مدد مال و جان من
دنیا لباس عید مرا ، کی به من دهد
عمرم گذشت،گه نیست این پیراهن به من
خون شد دلم، ز ِجور و جفاهای روزگار
بُبریده است، به جای قبایم،کفن به من
یاران کجا رَوَم،به که گویم من این سخن
دشمن چرا شدس، به من این کهنه اهرمن
یارب چه چاره ای،کنم از جور روزگار
نَـبْود در این زمانه ، یکی هم زبان من
از چیست آرزوی من بر این جهان
عمرم گذشت، کهنه بُد این کهنه پیراهن
عاشق بود به روی جهان آرزوی من
آن را که شوق آرزویش ، دشمنس به من
دنیا به راه دوستی ام ، می کند طلب
با آنکه دشمنی بکند ، آن به جان من
ما را به کار نیک و بد، این جهان چه کار
نیکش به بَد گراید و بَد هم، بدس به من
تا شد اسیر کیفر دنیای دون ، حسن
آمد جفا و جور و ستم، بیش و کم به من
٭٭٭
حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 10
امیر عاجلو 14 خرداد 1399 08:37
درود بزرگوار ا
حسن مصطفایی دهنوی 15 خرداد 1399 07:39
درود ها
نظر لطف شماست
پاینده باشید
محمد رضا درویش زاده 14 خرداد 1399 09:11
هزاران درود بر روح پاکشان
حسن مصطفایی دهنوی 15 خرداد 1399 07:39
درود ها
نظر لطف شماست
پاینده باشید
کرم عرب عامری 14 خرداد 1399 10:37
درود استاد عزیز
حسن مصطفایی دهنوی 15 خرداد 1399 07:39
درود ها
نظر لطف شماست
پاینده باشید
ولی اله بایبوردی 14 خرداد 1399 11:27
سلام و درود
حسن مصطفایی دهنوی 15 خرداد 1399 07:39
درود ها
نظر لطف شماست
پاینده باشید
مسعود مدهوش 16 خرداد 1399 09:10
هزاران درود تقدیم استاد دهنوی بزرگوار
مرد راستگو ، راسخ،درستکار
حسن مصطفایی دهنوی 17 خرداد 1399 07:15
درود ها استاد
نظر لطف شماست
پاینده باشید
آمین