« دینداران »
خداوندا چه دین داری،تو دین را واژگون داری
هرآن فردی که دیندارس،همان را ناتوان داری
بهار لاله گونی را ، به دینداران کنی عنوان
هرآن فردی که بی دین است،بهارش لاله گون داری
چرا دیندار در زجرس،چرا بی دین در آسایش
چرا این را چنین داری،چرا آن را چنان داری
توگر غمخواردین بودی،تفضل را به دین کردی
نه بر بی دین و بد کیشان،تفضل را عیان داری
سیاست را چنین دانی، سیاسی باشد این کارَت
وگر نه از چه این معیار،به پیش خود نهان داری
سیاست کاریَت یارب،سرمویش سرکوهی است
سیاست را خودت دانی،زِ مخلوقت نهان داری
اگردین تویک رنگس،طریق دین به چند رنگس
طریق دین هزاران است،خودت آنرا نشان داری
بشر را دین اگر باشد ،تو را معبود خود داند
و دینش دین اسلامس،گر این دین درمیان داری
طریق دین هزارانس،ولی یک دین و یک فرمان
به یک دین وبه یک فرمان،طریق بی کران داری
بشرحیران دراین دینست،کدامین دین توان پوید
صراط مستقیمت کو،چرا حیران به من داری
مجزا نیست راه دین،که با آلایش دنیا است
در این آلایش دنیـا ، چرا دینت بیان داری
سیاستهای خود یارب، اگر پنهان نمی کردی
شکایتها زِ خلق خود، فراوان بی امان داری
خدا را ای حسن گفتی،سیاست در نهان دارد
تو هم گویا سیاستهای خود، زیر زبان داری
من اندر آستان تو، ره دین را نـمی جویم
هر آنکس از تو دین جوید،همان درآستان داری
سر راه تو پُـر خونـس،هزاران پیچ و خم دارد
به هر پیچ و خمش اول، هزاران نقش خون داری
برای سروِ قد تو ، قبا نـتوان کسی دوزد
قبا دوز و قبا پوشان ، زِ سروت ناتوان داری
شعار امر و نهیَـت را به این آسان که خود گفتی
به این آسان نـمی باشد، خطرهایش نهان داری
جمال روی زیبایت، نظر گه این و آن دارند
تو هم گاهی نظر بر این وگاهی سوی آن داری
زِ دینداران این مردم ،هزاران داد و صد فریاد
حسن از زجر دینداران،شرر در استخوان داری
٭٭٭
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 2
ادریس علیزاده 01 مهر 1400 10:44
با درود در واقع با انتخاب قافیه آسان ، شلوغ بنظر می رسد و چکیده آن ابیات ، در دو بیت قابل سرودن بوده و در تکرار تشابه معانی، بیشتر وقت مخاطب به پوچ ی می گذرد
حسن مصطفایی دهنوی 02 مهر 1400 07:28
سلام و درود
لطف دارید
سربلند و پاینده باشید
خدایش رحمت کند