شیـخ ریاکار و تـحت الـحنک1
بستـه کـه بر خلق زَنـَد هـر کلک
هـر کلک و حیلـه و تزویر کـرد
روز جـزا مـی برنـش در درَک
٭٭٭
شیـخ کـه تزویر و ریاکار اوسـت
بیهـوده سرتاسـر گفتـار اوسـت
شیـخ کـه تزویر و تقلّب کنـد
نـزد خـداوند ، سیـه روی اوسـت
٭٭٭
ما همچو درختیـم و پُـر میوه و باریم
سنگ اَر بزنن کینه وران ،کینه نداریم
هرکس بـَرِ ما آمد و هم صحبت ما شد
آن را چو درخت دیگر میوه بکاریم
٭٭٭
چون قدرت خداونـد اول برای ما بود
کز قدرت خداوند هرشاه و هرگدا بود
اول بنای دنیـا می بود از خداونـد
زآن قدرت خداونـد اول بنای ما بود
٭٭٭
هر آدم دنیـا دوست دنیـا بکند آباد
مهریه دنیـا را ، جان را به نکاهش داد
بر شوق وصال این دنیا به تقلب بود
دنیا که بدست آورد،داد عاقبتش بر باد
٭٭٭
1- بخشی از دستار یا عمامه که پس از گذراندن از زیر چانه ، به دور سر می بندند
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 21 مهر 1400 11:14
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
حسن مصطفایی دهنوی 26 مهر 1400 07:42
درود ها
نظر لطف شماست
سربلند و پیروز باشید