خـداوندا در این دنیا نکوکاری کجا باشد
کجا هر آدم جاهل زِ بدکاری جدا باشد
هر آن کار نکو کردم و نیکوتر بفهمیـدم
به زعـم مردم نادان، تـمامش ناروا باشد
٭٭٭
خـداوندا در این دنیا دغلکاری چرا باشد
چرا هر فرد بدکاری زِ کار خود رضا باشد
خـداوندا در این دوران چرا زجر دغلکارن
نصیب خودنمی گردد به نیکان ماجرا باشد
٭٭٭
با خودم گفتم که عشق حق زِسربیرون کنم
دیدم این آتش نشاید ،درخودم پنهان کنم
درچنین میدان همت با دو صد شوق و نیاز
به بُوَد تا اسب همت در دوصد جولان کنم
٭٭٭
دوش تا گفتم خیالش را توان بیرون کنـم
گفت:بتوانم تو را چون یوسفم زندان کنـم
قدرتـم نشنیده ای از چاه کنعان تا به مصر
از فراقـش سینه ی یعقوب را بریان کنـم
٭٭٭
با خودم گفتم چه تدبیری به عشق آن کنـم
گفت : بتوانم تو را سرگشته دوران کنـم
طاقت عشقـم میان مردم جُهّال نیست
در میان اهل عرفان ، قسمت پیران کنـم
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 12 دی 1400 14:21
!درود
حسن مصطفایی دهنوی 13 دی 1400 07:22
درود ها
نظر لطف شماست
سربلند و پیروز باشید
Milad Kaviani 13 دی 1400 18:55
درودها بر شما استاد عزیز
حسن مصطفایی دهنوی 16 دی 1400 07:32
سلام و درود استاد
سپاس از حضور پر مهرتان
سربلند و پاینده باشید
خدایش رحمت کناد ، آمین