ای نفس آدمیـزاد روحت رعایتش کُـن
شَر و شرارتت را بر آدمی کَمَش کُـن
از این شرارت خود آخر چه سـود بُردی
گرسود خودبخواهی خودراچو آدمش کـن
٭٭٭
بـرادر جـان ، مَـکُـن تکـرار مستـی
در این دنیـا بِـرَست از خـود پـرستـی
بیـا بـشنـو حقیقـت را تـو از من
نـگهدارش حقیقـت را دو دستـی
٭٭٭
حقیقت را به دنیـا کـی می توان یافـت
و یا فـرش حقیقـت را تـوان بافـت
بـرادر جان حقیقـت در جهـان نیست
حقیقـت از میـان خلق و بر تافـت
٭٭٭
بیـدار دلانیـم در این مُلک جهانیـم
در ملک جهانـی به مَثل گنج نـهانیـم
بیـدار دلان صحبـت حق را بشناسنـد
با صحبت حق در پی آن ذکر هـمانیـم
٭٭٭
مـا منتـظر صحبت و تشویق هـمانیـم
هر صحبت حق را به دل خـود بنشانیـم
بیـدار دلان هـمره فرمان خداینـد
از مـردم بدکـار یقینـاً نـگرانیـم
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 22 بهمن 1400 00:15
درود بر شما
حسن مصطفایی دهنوی 22 بهمن 1400 07:47
سلام و درود
سپاس از حضور پر مهرتان
سربلند و پاینده باشید